195. تذکّراتی در بارة مسائل مربوط به خلافت
بدان که پس از پیامبرص، در اسلام امامت و زمامداری مسلمین، در انحصار کسی نبوده و از انحصار امامت به افرادی معیّن، در قرآن کریم هیچ اثری نیست. و برخلاف نبوّت، خداوند به هریک از مؤمنین حقّ داده که از او بخواهد و تقوا پیشه کند و علم بیاموزد و خود را تربیت نماید و امامالمتّقین شود. چنانکه فرموده:
﴿وَٱلَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا هَبۡ لَنَا مِنۡ أَزۡوَٰجِنَا وَذُرِّيَّٰتِنَا قُرَّةَ أَعۡيُنٖ وَٱجۡعَلۡنَا لِلۡمُتَّقِينَ إِمَامًا﴾ [الفرقان: 74]
«و کسانی که میگویند: پروردگارا، به ما از همسران و فرزندانمان آن ده كه مايه روشنى چشمان ما باشد و ما را امام و پیشوای متّقیان قرار ده».
از سخنان علیu و اولاد کرامش نیز آشکار است که آنان نیز خود را امام منصوب و منصوص من عند الله نمیدانستند بلکه خود را از سایرین برای تصدّی این مقام شایستهتر و تواناتر میدانستند و چنانکه در کتاب شریف «شاهراه اتّحاد» نیز ذکر شده، علیu برای خود و فرزندش حضرت مجتبیu ادّعای نصّ نفرمود در حالی که اگر نصیّ شرعی دربارة وی یا اولادش صادر شده بود آن حضرت ـ چنانکه در خُطَب 91 و 137 و 196 و 229 نهج البلاغه دیده میشود ـ نسبت به خلافت اظهار بیزاری نمیکرد[1]. و نمیفرمود: «إنّي لَم أرِدِ النّاسَ حَتّى أرادوني ولَم أبایِعهمُ حَتّی بایَعونِي = من مردم را [به بیعت] نخواستم، تا آنان [خود بیعتِ] مرا خواستند و دست بیعت پیش نبردم، تا آنان [به اصرار] با من بیعت کردند» (نهج البلاغه / نامة 54). امثال این تصریحات در نهج البلاغه بسیار است. آن حضرت تا آنحدّ از خلافت اظهار بیزاری نموده که میفرماید: «هذا ماءٌ آجِنٌ ولُقمَةٌ یَغَصُّ بِها آکِلُها = این [خلافت] آبی بد مزه و لقمهای گلوگیر است» (نهج البلاغه / خطبة 5) و چنانکه در شرح نهج البلاغة ابن أبیالحدید نقل شده، فرمود: «إنَّ اللهَ عالِمٌ مِنْ فَوق سَمائِهِ وعَرشِهِ أني کنتُ کارِهاً لِلوَلایَةِ عَلى أمَّةِ مُحَمَّدٍص حَتّی أجمَعَ رَأیُکُم عَلَى ذلِكَ = خدا از فراز آسمان و عرش خویش داناست که من از زمامداری امّت محمّدص کراهت داشتم تا آنکه رأی شما بر آن گرد آمد و متّفق شدید».
بنابراین، اگر خدا او را به خلافت و امامت منصوب فرموده بود، قطعا چنین اظهاراتی نمیکرد. علاوه بر این، چنانکه بارها گفتهایم: هیچگاه ادّعا نکرده که من و اولادم امام منصوب و منصوص خداییم بلکه چند قرن بعد، نصّ تراشان، کاسة داغتر از آش شدهاند و آن حضرت را منصوب الله دانستهاند.
در حالی که آن حضرت خود را چنین معرّفی کرده که: «إنِّي وَاللهِ لَو لَقیتُهُم واحِداً وَهُم طِلاعُ الأرضِ کُلِّها ما بالَیتُ وَلا استَوحَشتُ = بهخدا سوگند اگر من تنها با ایشان (معاویه و لشکریانش) روبرو شوم و آنها (از بسیاری و کثرت) همة روی زمین را پُر کرده باشند باک نداشته و دلتنگ نشده و نمیهراسم» (نهج البلاغه، نامة 62) چنانکه گفتیم (ص 825) تصریح فرموده: من با کسی که چیزی را ادّعا کند که از آنِ او نیست و استحقاق آن را ندارد، میجنگم. اگر خلفای پیش از آنحضرت به ناحقّ و برخلاف دستور شرع، خلافت را به دست میگرفتند و خلافت شرعی او را انکار میکردند، قطعاً حیدر کرّارu با آنها مخالفت میکرد و یا لااقلّ با آنها موافقت نمیفرمود.
اگر گفته شود که آن حضرت امکان مخالفت با آنها را نداشت. میگوییم: حضرتش میتوانست با آنها بیعت نکرده و یا سکوت کرده و از آنها تعریف نکند و آنها را به دامادی نگیرد و برای آنها خیرخواهی نکرده و فرزندانش را همنام آنها نکند و با ایشان رفت و آمد و معاشرت خانوادگی برقرار نسازد[2]. امّا میبینیم نه تنها چنین نکرد بلکه تصریح فرموده که: «إنَّما الشَّوری لِلمُهاجرین والأنصار = مشورت در انتخاب خلیفه، حقّ مهاجر و انصار است» و کار آنها را مورد رضایت خداوند شمرده است (نهج البلاغه، نامة 6) درحالیکه اگر خدا یا رسولش خلیفه را نصب کرده بودند، دیگر مشورت مهاجر و انصار مورد نداشت و زائد بود و قطعاً علیu چنین نمیفرمود، علاوه بر این آن حضرت کسانی را که در انتخاب خلفای قبلی دخیل بودهاند مؤمن خوانده و فرموده: «.... فإن أبَى قاتَلُوهُ عَلَی اتِّباعِهِ غَیرَ سَبیلِ الْـمُؤمِنینَ =.... پس اگر کسی از پذیرش أمر مهاجر و انصار سرپیچی کند، با او قتال نمایند زیرا راهی غیر از راه مؤمنین را پیروی کرده است». (فتأمّل)
علاوه براین، همچنانکه در کتاب «شاهراه اتّحاد» (حاشیة صفحة 27 و 28) ملاحظه میشود: پیامبر اکرمص نیز از علی پیمان گرفته بود که با منتخب مهاجر و انصار، مخالفت نکند. این قول موافق احادیثی است که میگویند: «نَهَی النَّبِیُّص أن یَؤُمَّ الرَّجُلُ قَوماً إلاّ بِإِذنِهِم = پیامبرص از اینکه مرد بر قومی بدون إذن و رضایت ایشان، امامت کند، نهی فرمود». درحالیکه اگر حضرت علیu منصوب الله میبود قطعاً پیامبرص چنین نمیفرمود و از آن حضرت چنان پیمانی نمیگرفت.
علاوه براین، چنانکه در تفسیر «مجمع البیان» به نقل از زجاج و عیّاشی و چنانکه در تفسیر قمیّ و تفسیر صافی آمده است پیامبر أکرمص خبر خلیفه شدن ابوبکر و عمر را به همسرش داده بود. مثلاً در تفسیر «صافی» ذیل آیة 3 سورة «تحریم» میخوانیم: «فَقالَ: إنّ أبابکرٍ یَلِی الخِلافةَ بَعدي ثُمَّ بَعدَهُ أبوكِ فقالَت: مَن أنبَأكَ هذا؟ قالَ: نَبَّأنِي العَلیمُ الخَبیرُ، فَأخبَرَت حَفصَةُ بِهِ عائِشةَ مِن یَومِها = پس پیامبرص [به همسرش حفصه] فرمود: همانا پس از من ابوبکر و پس از او پدرت [= عمر] خلافت خواهند کرد. [حفصه] عرض کرد: چه کسی تو را [از اینخبر] آگاه کرده است؟ فرمود: مرا خداوند علیم خبیر آگاه فرموده است. حفصه همان روز عائشه را از این خبر آگاه ساخت».
ملاحظه میشود که پیامبرص این خبر را برای شادمان کردن همسـرش به او اطّلاع داده است نه به عنوان یک واقعة ناگوار، و إلاّ معنی ندارد به همسرش به عنوان مژده بگوید: پدرت فرمان خدا را زیر پا مینهد و خلافت را غصب کرده و موجب گمراهی مردم میشود!! در این صورت لازم بود پیامبر در فرصت باقی مانده با تمام توان و با صراحت کامل مردم را از اینکه کسی غیر از علیu را که منصوب خداست، به خلافت بپذیرند، نهی فرماید و نمایندگانی به مناطق دیگر بفرستد تا سایرین نیز از این موضوع بیخبر نمانند و در مسجد و در مقابل مردم از ابوبکر و عمر پیمان بگیرد که مبادا برای کسب خلافت کمترین اقدامی بکنند. (فتأمّل جدّا)
امّا اینکه پیامبرص میخواست این خبر علنی نشود، برای این بود که به مسألة شور و مشورت در میان مسلمین و توجّه به رأی و نظر یکایک أهل حلّ و عقد خدشهای وارد نشود. زیرا پیامبرص میخواست مسلمین با عمل به آیة: ﴿وَأَمۡرُهُمۡ شُورَىٰ بَيۡنَهُمۡ﴾ [الشورى: ٣٨] در این مسألة به مشورت بپردازند و این مسأله به یک سنّت و رویّه در انتخاب زمامدار مسلمین تبدیل شود. درحالیکه اگر اینخبر انتشار مییافت، مسلمین مشورت نمیکردند و به این بهانه که خدا از قبل، خبر خلافت ابوبکر را به پیامبرشص داده است، در این مسأله همّت و جدّیّت لازم را به عمل نمیآوردند. در حالیکه برای رسول خداص تقویت و تحکیم أصل «مشورت» در میان مسلمین ـ خصوصاً در موضوع انتخاب زمامدارـ بیش از اینکه چه کسی خلیفه شود، أهمّیّت داشت. (فتأمّل)
از اینروست که میبینیم علیu که بیش از همه با خواست و سلیقة پیامبر اکرمص آشنا بود، بیش از سایرین بر رعایت تامّ و تمام اصول مشاورت و توجّه به آراء سایرین، اصرار داشت و قبل از به دست گرفتن خلافت، با جدّیّت کوشید تا مردم فرصت کافی برای اندیشیدن و مشاوره داشته باشند و در انتخاب خلیفه شتاب نکنند. از اینرو در زمانی که پس از قتل عثمان خواستند با وی بیعت کنند به جای اشاره به منصوصیّت إلهی خویش فرمود: بیعت من پنهانی نبوده و جُز با رضایت مسلمین نخواهد بود. و باز پیش از آنکه باوی بیعت شود، فرمود: مهلت دهید تا مردم جمع شده و با یکدیگر مشورت کنند. و به جای آنکه اشاره کند امامت مقامی است إلهی که به نصب خداوند احراز میشود، فرمود: پیش از بیعت کردن، اختیار با مردم است که چه کسی را انتخاب کنند. و نیز میفرمود: «ای مردمِ انبوه و هوشیار، این کار شما (= زمامداری) حقِّ هیچکس نیست مگر کسی که شما او را إمارت دهید»[3]. (فتأمّل)
عجیب است که دکّانداران مذهبی و مدّعیان حبّ علیu میگویند: آن حضرت برای حفظ مصالح اسلام و مسلمین و ممانعت از خلاف و تفرقه، از خلافت إلهیّة خویش صرفنظر کرد، ولی خودشان بهجای اینکه ازحضرتش پیروی کنند و از ادّعای خلافت إلهیّه دست بر دارند و از تفرقه بپرهیزند، دائماً در پی روایاتِ خلافانگیز و تفرقهساز میروند و از قاعدة شیطانپسند «خُذ ما خالَفَ العامّة» تبعیّت میکنند!! و سعی دارند کسانی را که علیu از آنها تعریف کرده و با آنها همکاری نموده، گمراه و منافق جلوه دهند.
شیعة واقعی علی و دوستدار راستین آن حضرت ماییم که واقعاً میکوشیم همچون مقتدای خود، از تفرقه بپرهیزیم و اخبار خرافی را به آن حضرت و اولادش نسبت ندهیم و دربارة آنها غُلُوّ نکنیم و اموری را که خود، دربارة خویش ادّعا نکردهاند، به زور روایات ضعیف، به ایشان نسبت ندهیم «ولِلَّـهِ الْـحَمد، إنّه وليّ التّوفیق».
[1]- ر. ک. «شاهراه اتّحاد» ص 233 تا 237.
[2]- شیخ طوسی در أمالی (مجلس چهارم) تصریح کرده که پرستار حضرت زهرا‘ در أیّام احتضارش، زوجۀ ابوبکر (اسماء ِبنت عُمَیس) بوده است. معلوم میشود خانوادۀ علیu با خانوادۀ ابوبکر روابط نزدیک داشتهاند.
[3]- به نقل از «شاهراه اتّحاد»، ص 29.