1. سخنی با خوانندگان کتاب

    بدان که نویسندة این اوراق به خداوند تبارک و تعالی و رسولان الهی و روز جزا و أئمه و پیشوایان هدایت، مؤمن و معتقد و از أئمه و رؤسای کفر و شرک و خرافات و ظلم و ضلالت منزجر و بیزار است.

اینجانب تقریبا چهل سال است که از علمای طراز اول و مجتهدین دینی و مراجع مذهب شیعة امامیه در حوزة علمیة قم و نجف تصدیق اجتهاد گرفته و به گواهی و معرفی ایشان در علوم اسلامی و دینی مجتهدم و سالیان متمادی نیز کتب حوزوی را تدریس کرده‌ام.

نگارنده از دوران جوانی از انحطاط و ذلت و تفرق مسلمین افسرده و در رنج بوده و برای رفع مشکلات فکری و عقیدتی آنان همواره چاره‌جویی نموده و یکی از بزرگترین موانع راه ترقی و سعادت آنان را وجود دکانداران و سودجویان مذهبی یافته‌ام و غالبا به این دو بیت مترنم بوده‌ام:

دردا که دوای درد پنهانی ما

 

افسوس که چارة پریشانی ما

در دست کسانی است که پنداشته‌اند

 

آبادی خویش را به ویرانی ما

این عالم ‌نمایان و دکانداران جاه‌طلب مانع تحقیق و تأمل و رشد و بیداری مردم‌اند و محیط خود را چونان محلة کوران می‌خواهند تا ادعاهای نامستدل و عقاید موروثی و خرافاتشان بی‌چون و چرا پذیرفته شود و عیوب و نقص ایشان ظاهر نگردد و مخفی و نادیده بماند.

لازم است در اینجا تأکید کنم که از تألیف این کتاب به هیچ وجه قصد دفاع و جانبداری از هیچ یک از مذاهب فقهی عالم اسلام را ندارم، زیرا سایر مذاهب نیز البته با اختلاف مراتب، خالی از خرافات و اشتباه نیستند، اما به منظور خدمت به برادران شیعی خود، در این اوراق از میان مذاهب، مذهب جعفری اثناعشری را که به قول رهروانش بهترین مذهب است و پیروان آن ادعای پیروی از اهل بیت گرامی رسول اللهص را دارند و اینجانب نیز سالها در همین مذهب تحصیل و تحقیق کرده‌ام، مورد تدقیق و تأمّل قرار داده و آن را برای بررسی انتخاب کرده و به بهترین و مهمترین کتاب این­مذهب یعنی اصول کافی تألیف ابوجعفرمحمد بن یعقوب کلینی پرداخته‌ام. و چنانکه ملاحظه خواهید کرد، ما این کتاب را در بسیاری از موارد مغایر با قرآن کریم و مملو از خرافات یافته و در مواردی مطالب آن را با قواعد عقلی نیز موافق نمی‌بینیم. وقتی این کتاب با آن همه تعریف و تمجیدهای طرفدارانش چنین باشد، کتب دیگر چگونه خواهد بود؟!

در این اوراق نیز سؤالاتی را که در کتب دیگرخود نیز پرسیده‌ایم، می‌آوریم، مانند اینکه چرا خدای ‌تعالی برای مسلمین صدر اسلام اصول دینی را که شما قائل ‌هستید صریحا بیان نکرده و نفرموده عدل از اصول دین یا مذهب است تا اینکه پس از چند قرن علمای امامیه در مقابل اشاعره، «عدل» را جزو اصول دین قلمداد کنند؟

چرا مذهب ‌سازان، أئمة بزرگوار را که خود را تابع دین می‌دانستند، اصل دین شمرده و عدم ایمان به امام را ضلالت می‌دانند، در حالی که أبوالأئمه حضرت علیu در دعای خویش عرض می‌کرد: «اللّهم إنّي أُشْهِدُكَ، وكفى بك شهیداً، أنّي أشهد أنّك أنت ربي، وأنّ رسولك محمداً ص نبیّي، وأنّ الدّین الذي شرعتَ له دیني، وأنّ الکتاب الذي اُنزِل إلیه إمامي = پروردگارا، تو را گواه می‌گیرم و کافی است که خودت گواه باشی که من شهادت می‌دهم که همانا تو پروردگارم و فرستاده‌ات محمدص پیامبرم و دینی که برای او تشریع فرموده‌ای دینم و کتابی که بر او نازل گردیده امام و پیشوای من است». (الصحیفة العلویة، دعای 63) و خود را نه اصل دین و نه فرع دین می‌دانست و اصلا به اصل امامت اشاره نفرموده است.

آیا اصول و فروع دین حضرت علیu ایمان به خودش و یا ایمان به فرزندانش بوده، و اگر نبوده آیا اصول دین امام با مأموم فرق دارد؟ آیا اینان که ادعای پیروی علیu و محبت نسبت به او را دارند، چرا برای خود مذهبی تراشیده‌اند؟

آیا واقعا امام صادقu ادعا کرده که من مذهبی آورده‌ام یا اینکه دکانداران به نام آن بزرگوار، مذهبی ساخته‌اند؟

آیا دین خدا یک دین و یک راه و یک مسلک است یا صد مذهب و مسلک می‌باشد؟ چرا علمای مذهبی این نام‌های تفرقه‌انگیز و مذاهب را کنار نمی‌گذارند؟

علاوه بر این، می‌بینیم که در همین «کافی» از امام صادقu نقل شده که فرمود: «ما لکم وللناس، کفوا عن الناس ولا تدعوا أحداً إلى أمركم... کفوا عن الناس ولا یقول أحدکم: أخي وابن عمّي وجاري...= شما را به مردم چه کار، از مردم دست بردارید وکسی را به مرام خود دعوت نکنید... از مردم دست بردارید و هیچ یک از شما [بر اثر دلسوزی و یا علاقه] نگوید این برادرم یا پسرعمویم یا همسایة من است...»[1]. ولی عده‌ای به نام مروجین مذهب، مردم را به مذهب شیعه دعوت می‌کنند و از این راه نان می‌خورند و خصوصا پس از انقلاب، اموال فراوان در راه دعوت مسلمانان و غیرمسلمانان به مذهب تشیع، خرج می‌کنند!

در این کتاب، قصد بت‌شکنی داشته‌ام، زیرا بسیاری از اقوام دارای بتی مخصوص به خود می‌باشند. این بت گاهی سنگ است و گاهی حیوان و گاهی شجر و گاهی انسان و گاهی هوای نفس و... و البته هر چه انسان را از مسیر عقل و تحقیق منحرف سازد و تعصب آورد[2]، می‌توان آن را بت نامید.

کتاب اصول کافی که بسیاری از مطالب و مندرجات آن ضد عقل و قرآن است نیز اینک بتی است که عده‌ای مطالب آن را همچون وحی إلهی دانسته، بلکه عملا بیش از کتاب إلهی به آن می‌پردازند و اگر کتاب وحی را کافی ندانند، کتاب «کلینی» را برای عمل و نیل به سعادت کافی می‌دانند و در مورد مطالب آن تعصب می‌ورزند و به پیروی کسانی که از آن تمجید کرده‌اند، بدون آنکه خود بدون تعصب، بررسی و تحقیق کنند، به مطالب این کتاب گردن نهاده‌اند!!

ما کتاب «کافی» را مورد تحقیق و تدقیق قرار داده‌ایم و بر عهدة خود می‌دانیم که اعلام کنیم این کتاب دارای ضد و نقیض و خرافات فراوان و مطالب مخالف قرآن است، لذا به منظور نقد «اصول کافی»، تألیف حاضر را به خوانندگان گرامی تقدیم می‌نماییم.

امید است مردم متدین و منصفان حق‌جو به خود آیند و قدری بدون تعصب و پیشداوری، اندیشه کنند و موانع حصول عقیدة صحیح و ترقی را از میان بردارند.

مخفی نماند که اینجانب برای روشن‌شدن حقائق دین مبین و دفع خرافات، کتبی ازجمله درسی از ولایت، و خرافات وفور در زیارات قبور، و تابشی از قرآن، و بررسی علمی در احادیث مهدی و..... کتاب حاضر را تألیف کرده و هدفم کسب رضای حق و انجام وظیفة شرعی و خدمت به برادران دینی و نجات ایشان بود، امّا متأسفانه متصدیان امور که دم از اسلام ناب و آزادی و روشنفکری می‌زنند، از چاپ و نشر آنها ممانعت کردند! حتی خودم برای أخذ اجازة چاپ به متصدیان مربوطه مراجعه کردم و گفتم اگر در این کتاب اشکالی دارید و چیزی مخالف واقع و برخلاف اصول اسلام دیده‌اید، بگویید تا اصلاح کنم، اما در جوابم گفتند ما انقلاب نکرده‌ایم که جواب امثال شما را بدهیم!! و با کمال بغض و عداوت و تعصب و جهالت با من معامله کردند. حتی به جرم تألیف اینگونه کتب مورد سوءقصد قرار گرفته و چند بار زندانی و تبعید و بارها بازداشت و بازجویی شده و مورد توهین و ناسزا و آزار بسیار قرار گرفتم و دانستم که خُرافیّون در این کتب، خیر و فایده‌ای یافته‌اند که این اندازه آشفته و غضبناک شده‌اند و حتّی از قتل اینجانب ابائی ندارند، از این رو پس از سوّمین زندان و ممنوع و محروم‌شدن از اقامة نماز جمعه در منزل و ایراد سخنرانی و تشکیل جلسات تفسیر قرآن برای مردم، از آنجا که «عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد»، همین محدودیّت و محرومیّت سبب شد که فرصتی به دست آید تا لاأقلّ قلم این حقیر ساکت نمانده و تقیّه نکند و در این مدّت، به تجدید نظر و تنقیح برخی از تألیفات خود، از جمله همین کتاب ـ که آن را بسیار عجولانه و با یأس از بیداری مردم تألیف کرده بودم و نقص و کمبود بسیار داشت ـ پرداختم و در آن، در حدّ توان اصلاحاتی کرده و تغییراتی دادم و تفاصیل و توضیحاتی نیز بر مطالبش افزودم و شمارة آیات قرآن و ترجمة فارسی آیات یا عبارات عربی را که ترجمه نشده بود، اضافه و برخی اشتباهات خود را نیز اصلاح کردم، همچنین در مواردی، مذاکرات خود را با بعضی از خرافیّون، بی‌آنکه نامشان را ذکر کنم، آوردم و در برخی از موارد نیز به توجیهات بارده که حتّی به­زور ده من سریش، به مطلب نمی‌چسبد، اشاره کرده‌ام تا خوانندة محترم بداند که برخی با چه تعصّبی خواسته‌اند از اباطیل مذکور در کافی و یا در واقع از تهمت‌هایی که راویان کذّاب به ائمّة بزرگوار بسته‌اند، دفاع کنند. به نظر ما تعصّب این عالم‌نمایان است که موجب گمراهی مردم ساده‌ دل شده است! دیگر آنکه مقداری از مطالب تحریر اوّل کتاب خرافات وفور در زیارات قبور را که برای این تألیف مناسبتر می‌نمود، به این کتاب نقل کردم. علاوه بر این، نام منابعی که مورد استفادة نگارنده بوده و در تحریر اول این کتاب نسبت به ذکر و معرّفی آنها قصور شده بود و مؤلّفین آنها – أیدهم الله تعالی – بر این بنده حقّ دارند، آورده‌ام. خصوصاً چون قسمت أعظم جلد اوّل «کافی» یعنی «کتاب الحجّة» مربوط به مسألة «ولایت و امامت» است، از این رو در تحلیل و بررسی روایات این بخش «کافی» از کتاب شریف «شاهراه اتّحاد یا بررسی نصوص امامت» تألیف استاد «قلمداران»(:) بهرة فراوان برده‌ام. علاوه برآن در تحریرجدید این تألیف به کتاب الموضوعات في الآثار والأخبار که به قلم یکی از علمای مشهور لبنان است، نیز بسیار استناد کرده‌ام.

ناگفته نماند هنگامی که این کتاب را اصلاح و تهذیب می‌کردم با خبر شدم که یکی از علما به نام شیخ محمدباقر بهبودی که چاپ جدید «بحارالأنوار» با تحقیق و تعلیق وی به طبع رسیده و کتاب «معرفة الحدیث» نیز از تألیفات اوست، کتابی به نام «صحیح الکافی، مِن سلسلة صحاح الأحادیث عند الشّیعة الإمامیّة» در «لبنان» به چاپ رسانده، نظر ایشان را نیز در کتاب خود آوردم، ولی لازم است ذکر کنم که کتاب وی نیز با مخالفت دکانداران خرافات روبرو شده و هنگامی که ایشان می‌خواست ترجمة فارسی کتاب خود را در ایران منتشر سازد، تعدادی از معمّمین هیاهو کرده و او را مجبور ساختند که کتابش را با نام «گزیدة کافی» چاپ کند تا عوام گمان کنند که وی صرفا از میان روایات کافی، احادیثی را گلچین کرده و مطلع نشوند که وی بقیة احادیث کافی را صحیح نمی‌داند!!

وقتی ایشان با مزاحمت و اعتراض و مخالفت خرافیون متعصب روبرو شود، مسلماً ملّاهای مستبد اجازة چاپ و نشر کتاب حاضر را نخواهند داد و به هر قیمت مانع از آشنایی مردم با مطالب کتاب ما خواهند شد. ولی نگارنده به فضل و رحمت عظمای الهی امیدوارم و مطمئنم که چون این کتاب را برای رضای خدا و بیداری امت اسلام نوشته‌ام، حق‌تعالی وسائل نشر آن را خود فراهم فرموده و موانع را برطرف خواهد ساخت.

پیش از ختم کلام لازم است که خوانندة محترم بداند متن مورد مطالعة ما از کافی، نسخة هشت جلدی آن و طبع مؤسسة دارالکتب الإسلامیة است که توسط آقای علی اکبر غفاری تصحیح گردیده، و آقای حسینعلی محفوظ بر آن مقدمه، نگاشته است. این نسخه چنانکه در صفحة یک کتاب آمده، با هفت نسخة معتبر مقابله و مقایسه شده و اختلاف نسخ در حواشی صفحات ذکر گردیده است.

تذکر دیگر آنکه چون عناوین برخی از ابواب «اصول کافی» بسیار طولانی، و اشاره و ارجاع بدانها مشکل بود، لذا در فهرست کتاب حاضر، هریک از ابواب جلد اول کافی را با شماره‌ای مشخص ساختم، از این رو در متن کتاب، در صورت لزوم به جای ذکر عنوان باب، شمارة باب منظور را ذکر می‌کنم و خواننده با مراجعه به فهرست انتهای کتاب خواهد دانست که هر باب با چه شماره‌ای مشخص گردیده است.

1هدف ما از نوشتن این مختصر آن است که عده‌ای منافق و مجهول‌المذهب و منحرف به نام اسلام و به بهانة اظهار ارادات به اهل بیت پیغمبرص هرچه خواستند به اسلام نسبت دادند و آنچه کفر و شرک و زندقه و ضد قرآن و عقل و موجب هدم اسلام و انحطاط و تفرقة مسلمین بوده به عنوان حدیث جعل کردند و جعلیاتشان به کتب حدیث و روایت راه یافت و بدین ترتیب اسلام عزیز را مجموعه‌ای از خرافات و موهومات و تملق و چاپلوسی از بزرگان اسلام معرفی نموده و مردم را به بهانة ذکر کرامات و معجزات و فضائل بزرگان دین از اصل دیانت و از قرآن کریم دور کردند و از معارف اسلام و قرآن بی‌خبر نگاه داشته و آنان را به تعظیم و تمجید پیغمبر و امام مشغول و اغفال نمودند و برای رفتن سرقبور و مزارها، ثواب‌ها و أجرهای بی‌حساب و غلوآمیز به دور از قضاوت عقل و قرآن و سیرة قطعی پیامبر قائل شدند و مردم را به کارهای بیهوده سرگرم نموده و دین و دنیای آنان را ربودند و به نام دین، خرافات عرضه کردند. مؤلفین شیعه نیز چون به آل محمدص علاقه داشته ودر پی ترویج اخبار ایشان بودند از هر کس اعم از ثقه و غیرثقه اخباری در کتب خود گردآوردند، به ویژه اخباری که برخلاف خلفا و خصوصاً برخلاف اهل سنت بوده است، زیرا به حکومت بنی‌عباس بدبین و با آنان مخالف بودند، خواسته‌اند به هر وسیلة ممکن آنان را بکوبند و نظر مردم را از آنان بگردانند و در مقابل آنان مذهبی بزرگ بسازند. مؤلفین بعدی به حسن ظنی که به سابقین داشته‌اند و گاهی به تبعیت از اصل «تسامح در أدلة سنن» اخبار آنان را آورده‌اند و دیگر به متن و سند احادیث توجه عمیق نکرده‌اند و برخی از علمای آگاه نیز متأسفانه سکوت کرده و نه تنها مخالفت نکردند بلکه با سکوت خویش بسیاری از انحرافات را به طور ضمنی تأیید کردند!!

در خاتمه از آخوندها و علمای مذهبی می‌خواهم یا جواب منطقی و مستدل داده و یا اگر جوابی ندارند، مانع تحقیق و تدبر مردم نشوند و به مغالطه و سفسطه یا تفسیق و تکفیر و یا فحش و افتراء توسل نجویند.

امید است که مردم بیدار و هشیار شده و از تقلید و تعصب نجات یافته و با حقائق دین مبین و آیین نورانی اسلام به درستی آشنا شوند. ﴿إِنۡ أُرِيدُ إِلَّا ٱلۡإِصۡلَٰحَ مَا ٱسۡتَطَعۡتُۚ وَمَا تَوۡفِيقِيٓ إِلَّا بِٱللَّهِۚ عَلَيۡهِ تَوَكَّلۡتُ وَإِلَيۡهِ أُنِيبُ﴾ ﴿وَٱلسَّلَٰمُ عَلَىٰ مَنِ ٱتَّبَعَ ٱلۡهُدَىٰٓ﴾

 

خادم الشّریعة المطهّرة: سید ابوالفضل ابن الرّضا (برقعی)



[1]- «الأصول من الکافی» ج 1، ص 165 «باب الهدایة من الله عزوجل» حدیث اول و ج 2، ص 213، «باب ترک دعاء الناس»، حدیث دوم.

[2]- در مذمّت تعصّب روایات زیادی داریم از جمله:

    پیامبرr فرمود: «من کان في قلبه حبة من خردل من عصبیة، بعثه الله تعالی یوم القیامة مع أعراب الجاهلیة = هر که در دلش به قدر ذره‌ای از تعصب باشد، خداوند متعال روز رستاخیز او را با اعراب زمان جاهلیّت محشور می‌فرماید».

امام صادقu فرمود: «من تعصب أو تعصب له، خلع ربقة الإیمان من عنقه = هر که تعصب ورزد و یا برایش تعصب ورزند [و او سکوت کند] رشته‌ی ایمان را از گردنش گشوده است». و نیز فرمود: «من تعصّب، عصبه الله بعصابة من نار = هر که تعصب بورزد، خداوند در قیامت او را با دستاری از آتش برانگیزد». (اصول کافی، ج 2 «باب العصبیّة» ص 307 و 307).

امیرالمؤمنینu نیز فرموده است: «فإن کان لابدّ من العصبیّة، فلیکن تعصّبکم لمکارم الخصال ومحامد الأفعال ومحاسن الأمور = اگر از تعصّب‌گریزی نبود، پس باید تعصّب شما در صفات نیکو و افعال ستوده و امور خیر باشد». (سفینة البحار، ج 2 / ص 199).