87. باب أنّ الآیات الّتي ذکرها الله عزّوجلّ في کتابه هم الأئمّة

در این باب سه خبر آمده که هر دو «محمّدباقر» هیچ یک را صحیح ندانسته‌اند. مجلسی حدیث اوّل و دوّم را ضعیف و سوّم را مجهول دانسته است.

* حدیث 1- راوی آن «معلّی بن محمّد» کذّاب است. راوی دیگر فردی مهمل است به نام «احمد بن محمّد بن عبدالله» که اخبارش وضع خوبی ندارد، از آن جمله خبر 11 باب مفتضح 165 کافی و خبر سوّم باب 94 از اوست که می‌گوید: امام عسکریu فرمود: اسم اعظم خدا 73 حرف است و 72 حرف آن نزد ما و یک حرف باقیمانده، نزد خداست!! هر فرد کم‌سوادی می‌داند که در هیچ زبانی اسم هفتاد حرفی وجود ندارد و جاعل روایت نفهمیده که چه بافته است. خبر دوّم و سوّم و پنجم باب 180 کافی نیز از قصّه‌های اوست. قصّة دوّم او مشابه قصّة «عبدالله بن سنان» است که در صفحة 336 آورده‌ایم. این مرد مدّعی است که امام هادیu بهشت را به یکی از اصحاب خویش نشان داد. در قصّة سوّم مدّعی است که حضرت هادیu کسی را از شهری به شهر دیگر منتقل کرد!! امّا حضرت خاتم الأنبیاءص برای اثبات نبوّت خود و تحریض مؤمنین یا اقناع کفّار، کسی را از شهری به شهر دیگر سیر نداد و بهشت را به کسی ارائه نفرمود، زیرا هنوز قیامت برپا نشده تا کسی بهشت را ببیند. در قصّة پنجم نیز مدّعی علم غیب برای امام شده که بطلان اینگونه روایات را در صفحة 127 به بعد بیان کرده‌ایم[1].

راوی دیگر موسوم به «ابوجعفر احمد بن هِلال العبرتائی» از غُلاۀ و مورد ذمّ و لعن أئمّه بوده است. امام عسکری به وکیل خود نوشت که باید از این فرد ریاکار حذر کنند. امام گفته: از او بیزارم و خدا به او رحم نفرماید و دعا می‌کنم خدا او را به آتش دوزخ مبتلا سازد او به رأی خود می‌رود. شیخ صدوق او را از دشمنان أئمّه شمرده و از قول استاد «محمد بن حسن الولید» نقل کرده که «ابوالقاسم بن سعد بن عبدالله القمّی» می‌گفت: ندیده‌ایم و نشنیده‌ایم که کسی از تشیّع به ناصبیّت و دشمنی با اهل بیتu برگردد مگر «احمد بن هلال»! ظاهراً این مرد مانند سایر دکّانداران به نام مذهب دکّانی بازکرده بود برای فریب عوام! در کتب زیارت، روایات بسیاری از او نقل شده است!!

به راستی چرا کلینی از چنین شخصی روایت کرده و آیا نقل روایت امثال او، جُز اشاعة خرافات، فائده‌ای دارد؟

جالب است که این ملعون از کذّابی غالی به نام «اُمَیَّۀ بن علی» و او نیز از غالی دیگری موسوم به «داود الرَّقِّیّ» روایت کرده که امام صادقu فرموده: در آیة 101 سورة مبارکة یونس منظور از «آیات» أئمّه است.

شیخ طبرسی در «مجمع البیان» فرموده:

﴿وَمَا تُغۡنِي ٱلۡأٓيَٰتُ وَٱلنُّذُرُ عَن قَوۡمٖ لَّا يُؤۡمِنُونَ﴾                                   [یونس: 101]

بدین معنی است­که این دلالت‌ها و براهین روشن به­رغم آشکاری و بسیاری و نیز پیامبران بیم‌دهنده، به گروهی که نمی‌خواهند ایمان آورند و به دلائل نمی‌نگرند و در آنها اندیشه و تأمّل نمی‌کنند، سودی نمی‌بخشد. و نیز در تفسیر آیة 42 سورة قمر فرموده:

﴿كَذَّبُواْ بِ‍َٔايَٰتِنَا كُلِّهَا﴾                                                                                     [القمر: 42]

«آنان همة آیات ما را دروغ انگاشتند».

آیات و معجزات نُه‌گانه‌ای است که حضرت موسی آورده بود.

سورة یونس مکّی است و در آن وقت امامان نبوده‌اند تا مردم مکّه آنان را بپذیرند یا نپذیرند. به نظر ما ممکن نیست که امامu چنین گفته باشد زیرا لفظ آیه و آیات بارها و بارها در قرآن تکرار شده و معنای آن کاملاً واضح است و دلیلی نداریم که منظور از آن را «أئمّه» بدانیم، خصوصاً که در این صورت بسیاری از آیات ـ نعوذ بالله ـ معنایی مضحک خواهد یافت. فی المثل معنای آیات 41 و 42 سورة قمر چنین خواهد شد: «بیم‌دهندگان نزد فرعونیان آمدند [لیکن] آنان همة أئمّة ما را دروغ انگاشتند»!! آیا ممکن است امام صادق بفرماید آیاتی که فرعونیان تکذیب کردند، ما بودیم؟!

مروّج الخرافات «مجلسی»، آنچه از این قبیل اباطیل است در «مرآة العقول» به زور بافندگی، توجیه کرده است. اگر بنا بر توجیه باشد می‌توان هر کفر و شرکی را با مغالطه به نوعی توجیه کرد.

* حدیث 2- از آنچه دربارة حدیث قبل گفته‌ایم، بطلان این حدیث نیز آشکار می‌شود. علاوه بر این دربارة این حدیث در صفحة 305 سخن گفته‌ایم.

* حدیث 3- «محمد بن فُضَیل» کذّاب می‌گوید: امام باقرu فرموده: مقصود از «ٱلنَّبَإِ ٱلۡعَظِيمِ» در سورة «نبأ» حضرت علیu است! ما آیاتی از این سوره را می‌آوریم:

﴿عَمَّ يَتَسَآءَلُونَ ١ عَنِ ٱلنَّبَإِ ٱلۡعَظِيمِ ٢ ٱلَّذِي هُمۡ فِيهِ مُخۡتَلِفُونَ ٣.... إِنَّ يَوۡمَ ٱلۡفَصۡلِ كَانَ مِيقَٰتٗا ١٧ يَوۡمَ يُنفَخُ فِي ٱلصُّورِ فَتَأۡتُونَ أَفۡوَاجٗا﴾                                                                                                                                                

«[کفّار] دربارة چه از یکدیگر می‌پرسند؟ از آن خبر عظیم که دربارة آن اختلاف دارند.... وعده‌گاه [شما برای دانستن درستی ونادرستی این خبر] روز داوری است. روزی که در صور دمیده شود و شما گروه گروه می‌آیید».

این سوره در مکّه نازل شده و چون در آن، اخبار قیامت آمده و مشرکین آن را قبول نداشتند و با یکدیگر دربارة آن گفتگو می‌کردند، آشکار می‌شود که در این سوره منظور از «نبأ» روز رستاخیز است، چنانکه در آیات بعد می‌فرماید روز قیامت که روز جدا شدن حقّ و باطل است وعده‌گاه است. این مطلب مربوط به خلافت نیست. زیرا مشرکین مکّه رسالت پیامبر را قبول نداشتند و در آن زمان خلافت و اختلاف  در آن معنی نداشت. در سورة «صاد» که آن نیز مکّی است، از آیة 49 به بعد، دربارة قیامت سخن رفته و سپس در آیة 67 می‌فرماید:

﴿قُلۡ هُوَ نَبَؤٌاْ عَظِيمٌ ٦٧ أَنتُمۡ عَنۡهُ مُعۡرِضُونَ﴾                                      [ص: 67-68]

«بگو: آن خبری عظیم است که شما از آن رویگردان‌اید».

تناسب ندارد که قرآن نخست از قیامت سخن بگوید و ناگاه بی‌مقدّمه به­کسانی­که قیامت را نپذیرفته‌اند و پیامبر را به­رسالت قبول ندارند، بفرماید علیu خبری عظیم­است­که شما از آن رویگردان‌اید. علاوه براین، حضرت أمیرu در دعای روز دوشنبه، می‌گوید من به نبأ عظیم ایمان دارم: «الحمد لِلّه الّذي هداني لِلإسلام وأکرمني بالإیمان وبَصَّرَني فِي الدین وشرّفني بالیقین وعرّفني الحقّ الّذي عنه یُؤفَکون والنّبأ العظیم الذي هم فیه مُختلفون = سپاس و ستایش خداوندی را که مرا به اسلام رهنمون گردید و به ایمان گرامی داشت و مرا در دین بینش عطا فرمود و شرافت یقین به من ارزانی داشت و حقیقتی را که [سایرین] از آن منحرف می‌شوند، و خبر عظیمی که در آن اختلاف دارند، به من شناسانید» (صحیفة علویّه با ترجمة محلّاتی، ص 623). معلوم می‌شود که راویان جعّال، از اقوال حضرت امیرu بی‌خبر بوده‌اند.

اشکال دیگر حدیث آن است که امامu در جواب سائل که پرسیده بود: فدایت شوم، شیعیان از شما تفسیر آیة 1 و 2 سورة «نبأ» را می‌پرسند، فرموده: این موضوع به اختیار من است اگر بخواهم، جواب می‌گویم و اگر نخواهم، نمی‌گویم!! اگر امام حتّی برای شیعیانش حقایق قرآن را نگوید، پس به که خواهد گفت؟ با مطالبی که در صفحة 261 و 262 آورده‌ایم بُطلان این روایت و روایت 3 باب 167 نیز ثابت می‌شود



[1]- هر دو «محمّدباقر» حدیث 3 باب 94 و حدیث 2 و 3 و 5 باب 180 را صحیح ندانسته و مجلسی به ضعف هر چهار حدیث تصریح کرده است.