169. باب في ما جاء أنّ حدیثهم صعب مستصعب
این باب دارای پنج خبر است که هر دو «محمّد باقر» هیچ یک را صحیح ندانستهاند. به قول مجلسی حدیث 1 و 2 و 3 و 5 ضعیف و حدیث 4 مرسل است! به راستی که کلینی در گردآوری احادیث شاهکار کرده است!
بدان که «مستصعب» مبالغة «صعب» است. بنا به مندرجات این باب، احادیث أئمّه سخت و دشوار بلکه بسیار دشوار است! ما نیز دربارة این احادیث مناقشه نمیکنیم ولی یادآور میشویم که علمای زمان ما میگویند قرآن مشکل و ظنّیّالدّلاله است و باید آیات آن را به حدیث أئمّه عرضه کرد و آنچه را که أئمّه در احادیث خود دربارة تفسیر قرآن فرمودهاند، پذیرفت. میگوییم: بنا به نقل شما احادیث أئمّه مستعصب و بسیار دشواراند، امّا کتاب خدا به فرمودۀ خودش بسیار آسان است و مکرّر فرموده:
﴿وَلَقَدۡ يَسَّرۡنَا ٱلۡقُرۡءَانَ لِلذِّكۡرِ﴾ [ القمر: 17، 22، 31 و40]
«هر آینه قرآن را برای پند گرفتن آسان ساختهایم».
و ﴿هُدٗى لِّلنَّاسِ﴾ و ﴿هَٰذَا بَيَانٞ لِّلنَّاسِ﴾ و ﴿هَٰذَا بَصَٰٓئِرُ لِلنَّاسِ﴾ و...... این آیات و نظایر آنها میرساند که مردم با تدبّر در قرآن میتوانند آن را بفهمند ولی احادیث أئمه مستصعب است و به قول شما آن را فقط انبیاء و ملائکة مقرّب و مؤمن ممتحن میفهمند! پس برای فهم قرآن، رجوع به احادیث، در واقع رجوع از آسان به غیرآسان یا به قول شما غیرمستصعب به مستصعب است! و مانند کار باطل کسی است که بخواهد با شمع به دنبال خورشید بگردد! به قول شاعر:
زهی نادان که او خورشید تابان |
|
به نور شمع جوید در بیابان |
اشکال دیگر آن است که اگر حدیث أئمّه آنقدر مشکل است که جُز ملائکه و انبیاء و قلیلی از مؤمنین متحمّل نمیشوند، پس مطالب آنها فطری نیست و سایر مردم معذوراند زیرا خداوند مهربان تکلیف نفرموده مگر در حدّ وسع و توان. اگر چیزی بسیار دشوار باشد خدا فهم آن را از عموم نخواسته است! در نتیجه این احادیث برای اکثریّت مردم فائدهای ندارد!
در خبر دوم میگوید: به خدا سوگند اگر ابوذر از آنچه در دل سلمان بود، آگاه میشد او را میکشت! این خبر دروغ و از بافتههای رُوات مغرض است. زیرا دین ابوذر و سلمان یکی بیش نبود. مگر در قلب سلمان چه بود که موجب کفر و قتل باشد اگر موافق کتاب خدا بود که موجب کفر و قتل نمیشود و اگر موافق کتاب خدا نبود که از بحث ما خارج است زیرا سلمان قطعاً مسلمان و موافق و مطیع کتاب خدا بود. این قول که استنباط آن دو از معارف شرع آن قدر از هم فاصله داشت که یکی دیگری را کافر میپنداشت، سخن باطلی است، زیرا استنباط از یک موضوع اگر به اسلوب و درست باشد، هرچند که عمیق و استادانه باشد تفاوتش نسبت به استنباط دیگری که از آن سحطیتر است، هیچگاه به حدّ تضادّ نمیرسد.
در خبر سوّم میگوید: خدا از شیعه عهد و پیمان گرفت همچنانکه از بنی آدم پیمان گرفت! میپرسیم: مگر شیعه غیر از بنی آدم است؟ ثانیاً: خدا بنا به آیة 172 سورة اعراف از بنی آدم بر ربوبیّت خود پیمان گرفت، لطفاً بفرمایید بنا به کدام آیه خدا از شیعیان پیمان گرفته است!
در خبر چهارم از امام هادیu سؤالی پرسیده که خود سؤال غلط است و اگر واقعاً جواب از امام میبود حتماً غلط بودن آن را بیان میفرمود، امّا حدیث پاسخی مبهم داده است! غلط این است که کسی پرسیده معنای قول امام صادقu چیست که فرموده: «حدیثنا لا یحتمله ملَك مقرّب ولا نبيّ مرسل»؟ در صورتی که حدیث منسوب به امام کلمة «إلاّ» دارد و چنین است: «حدیثنا لا یحتمله إلاّ ملك مقرّب و... الخ» راویِ مجهول کلمة «إلاّ» را حذف کرده است! جواب نیز معیوب است زیرا میگوید: اگر نبی از آن آگاه شود آن را تحمّل نمیکند جُز آنکه آن را به نبیّ دیگری برساند؟ میپرسیم: رسول خداص آن را به کدام پیامبر رساند؟
در حدیث پنجم خواسته بگوید شیعیان تافتة جدا بافتهاند تا با این تعریف و تمجید آنها را بفریبد و به قبول تشیّع دلخوش نماید. ﴿كُلُّ حِزۡبِۢ بِمَا لَدَيۡهِمۡ فَرِحُونَ﴾. با این حدیث، مقام أئمه را از رسول خداص نیز بالاتر برده است زیرا میگوید: سرّی از اسرار خدا را داریم که هیچ نبیّ مرسلی تحمّل آن را ندارد و از هیچ کس جُز ما خواسته نشده است! آیا رسول خداص جُز نبیّ مرسلی بود؟ آیا نفرموده بود:
﴿سُبۡحَانَ رَبِّي هَلۡ كُنتُ إِلَّا بَشَرٗا رَّسُولٗا﴾ [الإسراء: 93]
«بگو: منزه است پروردگارم آیا من جز بشری پیغامآور هستم».