83. باب أنّ الأئمّة ‡ نورالله عزّوجلّ
در این باب شش حدیث آمده که آقای بهبودی جُز حدیث سوّم، هیچ یک را نپذیرفته است. مجلسی حدیث 1 و 3 و 4 را ضعیف و حدیث 2 را مرسل و 6 را مجهول و سند اوّل حدیث 5 را ضعیف و سند دوّم آن را صحیح شمرده است.
* حدیث 1 و 4- هر دو حدیث را در صفحة 332 بررسی کردهایم. مراجعه شود. لازم است یادآوری کنیم که یکی از رُوات حدیث چهارم «علیّ بن أسباط» نام دارد که فطحی مذهب است.
* حدیث 2- «علی بن ابراهیم» خرافی معتقد به تحریف قرآن، میگوید: امام صادق فرموده: منظور از «نور» در آیة 157 سورة اعراف، حضرت علی و سایر أئمّه است. آیة مذکور چنین است:
﴿ٱلَّذِينَ يَتَّبِعُونَ ٱلرَّسُولَ ٱلنَّبِيَّ ٱلۡأُمِّيَّ ٱلَّذِي يَجِدُونَهُۥ مَكۡتُوبًا عِندَهُمۡ فِي ٱلتَّوۡرَىٰةِ وَٱلۡإِنجِيلِ يَأۡمُرُهُم بِٱلۡمَعۡرُوفِ وَيَنۡهَىٰهُمۡ عَنِ ٱلۡمُنكَرِ وَيُحِلُّ لَهُمُ ٱلطَّيِّبَٰتِ وَيُحَرِّمُ عَلَيۡهِمُ ٱلۡخَبَٰٓئِثَ وَيَضَعُ عَنۡهُمۡ إِصۡرَهُمۡ وَٱلۡأَغۡلَٰلَ ٱلَّتِي كَانَتۡ عَلَيۡهِمۡۚ فَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ بِهِۦ وَعَزَّرُوهُ وَنَصَرُوهُ وَٱتَّبَعُواْ ٱلنُّورَ ٱلَّذِيٓ أُنزِلَ مَعَهُۥٓ أُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡمُفۡلِحُونَ ﴾
[الأعراف: 157]
«کسانی (= یهودیانی) که از این فرستادة پیامآورِ درسناخوانده پیروی میکنند که [نام و نشان] او را در تورات و انجیل که نزدشان است، نوشته مییابند، [پیامبری که] آنان را به نیکی فرمان داده و از بدی بازمیدارد و چیزهای پاکیزه را برایشان حلال شمرده و پلیدیها را برآنان حرام میکند و بارهای گران و بندهای [خرافهها و کارها و آیینها و مراسم دشوار و نابجا] را [که بر آنان سنگینی میکرد] از ایشان برمیدارد [و آزادشان میسازد، آری] کسانی که به او ایمان آورده و بزرگش داشتند و او را یاری نموده و از نوری که با او فرود آمده، پیروی کردهاند، ایشان همان رستگاراناند».
شیخ طبرسی در «مجمعالبیان» نوشته است: ﴿وَٱتَّبَعُواْ ٱلنُّورَ﴾ یعنی: قرآن که نور دلهاست همچنانکه نور [محسوس] پرتوی است که چشمها را روشن میسازد. خلائق در امور دین با قرآن و در امور دنیا با نورِ [محسوس] هدایت میشوند[1]. ﴿ٱلَّذِيٓ أُنزِلَ مَعَهُۥٓ﴾= «نوری که با او نازل شده» منظور آن است که بر او نازل شده و «مَعَ» گاهی به جای «عَلی» به کار میرود. معنای آیه چنین است: نوری که در زمان پیامبر نازل گردیده است.
أوّلا: آیا هیچ عربیدانی احتمال میدهد نوری که با پیامبرص نازل شده جُز قرآن باشد؟[2]
ثانیاً: سورة اعراف مکّی است و هنگام نزولِ آن اکثر أئمّه ولادت نیافته و اصولاً بحث امامت مطرح نبود.
ثالثاً: اگر مقصود علی و اولادش بودند چرا خدای متعال از ایشان نام نبرده؟ آیا ـ نعوذ بالله ـ خدا هم تقیّه کرده است؟! یا رُوات کلینی دروغ میگویند؟
رابعاً: آیا أئمّه نزول دارند و نازل شدهاند؟ پس چرا قرآن نفرموده که پیامبران را نازل کردهایم؟
خامساً: آیا اینان نمیدانند که هدایتِ خودِ پیامبر و أئمّه به واسطة قرآن کریم بوده است که خداوند آن را نور هدایتگر شمرده و خطاب به رسولش فرموده:
﴿مَا كُنتَ تَدۡرِي مَا ٱلۡكِتَٰبُ وَلَا ٱلۡإِيمَٰنُ وَلَٰكِن جَعَلۡنَٰهُ نُورٗا نَّهۡدِي بِهِۦ مَن نَّشَآءُ مِنۡ عِبَادِنَا﴾ [الشّوری: 52]
«(ای پیامبر) تو نمیدانستی که کتاب [آسمانی] و ایمان چیست ولی ما آن را نوری قرار دادیم که هر یک از بندگانِ خویش را که بخواهیم با آن هدایت میکنیم».
* حدیث 3- مجلسی آن را ضعیف دانسته، امّا آقای بهبودی آن را پذیرفته است! راوی نخست آن «أبوالجارود» است که امام صادقu او را لعن کرده و فرموده: او سرگردان و راهنایافته از دنیا میرود و مرحوم «هاشم معروف الحسنی» گفته: به تصریح شماری از علمای رجال، به روایات او اعتماد نمیشود[3]. راوی دیگر این حدیث «ابن فضّال» واقفی است.
«ابوالجارود» کورباطن میگوید: امام باقرu فرموده: مقصود از «نور» در آیة 28 سورة حدید، امام است! امّا شیخ طبرسی در «مجمع البیان» میگوید:
﴿وَيَجۡعَل لَّكُمۡ نُورٗا تَمۡشُونَ بِهِۦ﴾ [الحدید: 28]
«و برایتان نوری قرار میدهد که در پرتو آن راه [هدایت] را بپیمایید».
به قول «مجاهد» یعنی هدایتی [برایتان قرار دهد] که به وسیلةآن [به راه راست] هدایت شوید و از «ابن عبّاس» نقل شده که نور یعنی قرآنی که دلایل هر حقّی و بیان هرچیزی در آن آمده است و به وسیلة آن میتوان نوری را که در قیامت با آن راه میپیمایند، کسب کرد»[4].
ولی رُوات کلینی میگویند مقصود از «نور» اماماست! میگوییم: اگر مقصود امام بود، خدای علّامالغیوب که میدانست بزرگترین اختلاف امّت خاتمالأنبیاء که مشکلات عدیده برای مسلمین ایجاد کرده، مسألة امامت منصوصه خواهد بود، قطعاً از «امام و امامت» با الفاظ واضحتری یاد میفرمود تا حجّت بر مسلمین تمام شود و هدایت مردم به مسألة امامت را که از اصول دین است، بر عهدة امثال «أبی الجارود» نمیگذاشت!
* حدیث 5- «عَمرَکِیّ[5]» خرافی و «سَهل بن زیاد» کذّاب گفتهاند: امام صادق دربارة آیة 35 سورة نور فرموده منظور از ﴿مِشۡكَوٰةٖ﴾ و ﴿كَوۡكَبٞ دُرِّيّٞ﴾ حضرت زهرا ـ علیها السّلام ـ و منظور از ﴿مِصۡبَاحٌ﴾ امام حسن و منظور از ﴿زُجَاجَةٍ﴾ امام حسین و منظور از ﴿ظُلُمَٰتُۢ﴾ ابوبکر و عمر و منظور از ﴿مَوۡجٞ﴾ عثمان و منظور از ﴿بَعۡضُهَا فَوۡقَ بَعۡضٍ﴾ معاویه و فتنههای بنیأمیّه است!!
ملاحظه فرمایید که چگونه به نام امام مظلوم حضرت صادقu با آیات قرآن بازی کردهاند! جاعل جاهل نفهمیده که اگر ﴿مِصۡبَاحٌ﴾ و ﴿زُجَاجَةٍ﴾ را حضرات حسنینإ بگیرد، در این صورت معنای ﴿ٱلۡمِصۡبَاحُ فِي زُجَاجَةٍ﴾ چنین خواهد شد: «امام حسن در امام حسین است»!!! و معنای ﴿ٱلزُّجَاجَةُ كَأَنَّهَا كَوۡكَبٞ دُرِّيّٞ﴾ چنین خواهد بود: «گویی امام حسین، حضرت زهراست»!!
علاوه بر این، راوی فراموش کرده کلمهای را به معنای حضرت علیu بگیرد! دیگر آنکه کلمة ﴿ظُلُمَٰتُۢ﴾ جمع است درحالی که اگر منظور از آن ابوبکر و عمر بودند آیه میفرمود: «ظُلمَتان». سؤال دیگر آن است که چرا حضرت علیu با هر دو ظلمت بیعت فرمود؟
راوی حدیث، با آیة هشتم سورة تحریم نیز بازی کرده است:
﴿يَوۡمَ لَا يُخۡزِي ٱللَّهُ ٱلنَّبِيَّ وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ مَعَهُۥۖ نُورُهُمۡ يَسۡعَىٰ بَيۡنَ أَيۡدِيهِمۡ وَبِأَيۡمَٰنِهِمۡ يَقُولُونَ رَبَّنَآ أَتۡمِمۡ لَنَا نُورَنَا﴾ [التحریم: 8]
«روزی که خداوند، پیامبر و کسانی را که با او ایمان آوردهاند، خوار نمیسازد و نورشان از پیش و از جانب راستشان جاری است و میگویند: پروردگارا، نور ما را کامل گردان».
چنانکه ملاحظه میشود در این آیه ﴿ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ﴾ معطوف به پیامبر است و اگر دروغ رُوات کلینی را دربارة این آیه بپذیریم که گفتهاند نور در این آیه امام است که مردم را به منازل بهشت راهنمایی میکند، معنای آیه چنین خواهد بود: امامی که خود تابع پیامبر است، آن حضرت و مؤمنین را به بهشت رهنمایی میکند! همچنین در ذیل آیه که اهل بهشت میگویند: ﴿رَبَّنَآ أَتۡمِمۡ لَنَا نُورَنَا﴾ بدین معنی خواهد بود که: پیامبر و مؤمنین عرض میکند: «پروردگارا، امام ما را کامل فرما»! به راستی کاملکردن امام در روز قیامت یعنی چه؟ آیا امام اینان نقصی دارد که إتمامش را میخواهند؟ آیا راوی خود فهمیده که چه بافته است؟!
پیش از آنکه به آخرین روایت باب 71 بپردازیم، مناسب است چند تن از کسانی که این روایت مضحک را نقل کردهاند به خوانندگان معرّفی کنیم:
1- «صالح بن سهل الهمدانی» غالی و کذّاب و حدیثساز بود. غضائری دربارة او فرموده که هیچ خیری در روایات او نیست. او را در صفحة 377 کتاب حاضر معرّفی کردهایم.
2- عبدالله بن قاسم البطل الحارثی البصری از کذّابین و ضعفایی است که اخبارش مورد علاقة ضعفاست! مرویّات او را غالباً کسانی چون «محمّد بن سنان» کذّاب و «معلّی بن محمّد» و«محمد بن حسن شمّون» و افراد بیآبرویی نظیر اینان نقل میکنند!
بنا به نقل «مجمعالرّجال»، او غالی و تناقضگو و متهافت است. نجاشی و علامۀ حلّی میگویند: وی کذّاب است و از غُلاۀ نقل میکند و خیری در او نیست و به مرویّاتش اعتماد نمی شود. شیخ طوسی او را واقفی دانسته است، یعنی او أئمّه پس از حضرت کاظم را دروغگو میدانست!
از جملة مرویّات او حدیث اوّل باب 105 است که میگوید: امام صادقu فرمود: هر امامی که نداند به چه [وقایع دلخواه و یا چه مشکلات و مصائبی] دچار میشود یا به سوی چه میرود [از قبیل مرگ یا قتل یا....] او حجّت خدا بر بندگانش نیست!!
با توجّه به آنچه در مقدمة این کتاب خصوصاً در باب «علم غیب و معجزه و کرامت در قرآن» گفتهایم، بطلان سخن او آشکار است، امّا علاوه برآن، چنانکه برادر فاضل جناب «قلمداران» در کتاب راه نجات از شر غُلاة (بخش علم غیب) فرموده: اینحدیث مخالفاست با حدیث ششم باب123 کافی (که مضمون آن درنهج البلاغه، خطبة 149 و کتاب «اثبات الوصیّه» مسعودی، با اندک اختلاف لفظی آمده است) در آنجا امام پس از ضربتخوردن میفرماید: «کَم أَطرَدتُ الأیّام أبحَثها عن مکنون هذا الأمر فأبى الله ـ عزّذکرُه ـ إلا إخفاءه هَیهاتَ علم مکنون = چه روزهایی گذراندم و از این امر پنهان(= مرگ) جستجو و کاوش کردم و خداوند ـ عزّ ذکره ـ جز نهان داشتنش را نخواست، هیهات که [این موضوع] علمی پوشیده و پنهان است». واضح است که وقتی علیu میفرماید وقت مرگ بر او پنهان است، طبعاً امام صادقu سخنی مخالف جدّش نمیگوید و قطعاً «ابن قاسم» دروغ میگوید که امام وقت مرگ یا حوادث آینده را میداند.
دیگر از قصّههای او حدیث 7 باب 170 است[6]، که میگوید: جوانی از خویشاوندان امیرالمؤمنینu نزد آن حضرت آمد و گفت: برادرم مرده و من در مرگ او بسیار اندوهگین شدهام. حضرت علیu فرمود: آیا مایلی او را ببینی؟ گفت: آری. علیu بُرد رسول خداص را به خود گرفت و بر سر قبر میّت حاضر شد. چیزی زیر لب زمزمه کرد و سپس با پا به قبر زد. آن مرد در حالی که به زبان فارسی سخن میگفت از گور بیرون آمد!! حضرت أمیرu پرسید: مگر تو قبل از مرگ عرب نبودی؟ گفت: چرا ولی ما بر روش و سنّت فلان و فلان مردیم، در نتیجه زبان ما تغییر کرد!!!
أوّلاً: ای کاش این قصّه را چنین میبافتند که نخست میّت را از قبر خارج ساختند، سپس حضرت علیu او را زنده ساخت و إلّا میت که در زیر خرواری خاک خفته بود چگونه آن همه خاک را کنار زد و بیرون آمد؟
ثانیاً: آیا منظور از فلان و فلان ابوبکر و عمر است؟ و آیا جاعل حدیث به قصد تفرقهافکنی در میان مسلمین، این قصّه را نبافته است؟ اگر آن دو منظور نیستند، پس چرا امام صادقu نام آن دو را ذکر نفرموده تا سایر مؤمنین از پیروی آنها اجتناب کنند و گمراه نشوند.
ثالثاً: از اینها مهمتر آن است که این قصّه با قرآن کریم سازگار نیست، زیرا خدا در بسیاری از آیات فرموده:
﴿وَهُوَ ٱلَّذِي يُحۡيِۦ وَيُمِيتُ﴾ [المؤمنون: 80]
«اوست که زنده میکند و میمیراند».
و فرموده:
﴿وَإِنَّا لَنَحۡنُ نُحۡيِۦ وَنُمِيتُ﴾ [الحجر: 23]
«همانا، مائیم که زنده میکنیم و میمیرانیم».
و ﴿إِنَّا نَحۡنُ نُحۡيِ ٱلۡمَوۡتَىٰ﴾ [ يس: 12]
«همانا ما، ماییم که مردگان را زنده میسازیم».
و در دعای «جوشن کبیر» (بند 90) آمده است: «یا مَن لا یُحیي الموتى إلا هو = ای آن که مردگان را جُز او زنده نمیسازد»[7].
رابعاً: آیا حضرت علیu پیغمبر است که چنین معجزهای به واسطة او به ظهور میرسد؟ پس چرا پیامبر اکرمص هیچ مردهای را زنده نکرد؟
خامساً: حضرت عیسیu برای اثبات نبوّت خویش از چنین معجزهای بهرهمند بود. پس چرا امیرالمؤمنین برای اثبات امامت الهیّة خویش این معجزه را بر همة مردم ارائه نفرمود تا مردم هدایت شوند و جُز کذّابانی از قبیل «ابن القاسم» و «سَلَمَۀ بن الخطّاب» از آن باخبر نشدند؟!
این مرد، راوی قصههایی است که بر زبان روضهخوانان افتاده و جُز به کار فریبدادن عوام نمیخورد. نمونههایی از قصّههای او در کتاب «زیارت و زیارتنامه» (صفحة 75 و 76) مذکور است.
3- ابومحمّد عبدالله بن عبدالرّحمان الأصَمّ: علمای رجال از جمله علّامۀ حلّی او را ضعیف شمردهاند. نجاشی فرموده: وی به چیزی گرفته نمیشود و غالی و ضعیف است. کتابی در زیارات دارد که آمیخته به دروغ است. به قول مرحوم غضائری: او از دروغگویان بصره بوده است و کتابی در زیارات تألیف کرده که دلالت بر خباثتی عظیم و فساد مذهب او دارد! او از غُلاتی است که امام را جزئی از خدا و بالاتر از انبیاء میدانسته! جالب است بدانید که «ابن قولویه» در کتابش موسوم به «کامل الزّیارات» روایات بسیاری از او نقل کرده است! «محمّد بن یحیی» نیز از ناقلین دروغهای اوست! نمونهای از اکاذیب او را در کتاب «زیارت و زیارتنامه» (صفحة 70 به بعد) ببینید.
4- محمّد بن حسن شَمّون (یا شمعون) از کذّابین است. مرحوم غضائری و علامة حلّی او را غالی، فاسدالمذهب و ضعیف و مرویّاتش را غیرقابل اعتناء دانستهاند. وی چنین شهرت داده بود که 114 سال عمر کرده، تا بتواند هر دروغی که میخواهد بسازد. (معرفة الحدیث، ص 72) نجاشی او را بسیار ضعیف دانسته است. از جمله اکاذیب او حدیثی است که میگوید: حضرت کاظمu فرموده: مرگ مرا باور نکنید و «مَن سَألَ عنّي فقیل: حَیٌّ والحمد لِلّه، لَعَنَ اللهُ مَن سُئِلَ عنّي فقال: مات = هر که دربارة من بپرسد، [جواب] گفته میشود: اَلحَمدُ لِلّه او زنده است و خدا لعنت کسی را که از وی دربارة من پرسش شود و او بگوید: حضرت کاظم وفات کرده است»!!
آری، ایناناند رجالی که کلینی احادیثشان را در کتاب خود جمع کرده است! نمیدانم اگر روز قیامت امام صادق یا امام کاظم ـ علیهماالسّلام ـ از این کذّابین شکایت کنند که شما چه حقّ داشتید که ما و اجدادمان را ابزار مقاصد خود کنید؟ چه جوابی دارند.
* حدیث 6- «محمّد بن فُضَیل»[8] کذّاب و «حسین بن عُبَیدالله» مجهول است. اگر او «حسین بن عبدالله» باشد، همان کسی که او را از قم اخراج کردند. کشّی و علّامة حلّی او را ضعیف شمردهاند. نمونهای از مرویّات او را در صفحة 62 کتاب «زیارت و زیارتنامه» ببینید.
با اینکه خداوند بارها قرآن را «نور» نامیده است امّا «محمّد بن فُضَیل» میگوید که امام کاظمu فرموده: در آیة 8 سورة صف منظور از «نور» ولایت امیرالمؤمنین است، در حالی که در مقطع آیه فرموده:
﴿وَلَوۡ كَرِهَ ٱلۡكَٰفِرُونَ﴾ [الصف: 8]
«هر چند که کافران را ناپسند آید».
و در مقطع آیة بعد فرموده:
﴿وَلَوۡ كَرِهَ ٱلۡمُشۡرِكُونَ﴾ [الصف: 9]
«هر چند که مشرکان را ناپسند آید».
و در آیة قبل فرموده:
﴿وَمَنۡ أَظۡلَمُ مِمَّنِ ٱفۡتَرَىٰ عَلَى ٱللَّهِ ٱلۡكَذِبَ وَهُوَ يُدۡعَىٰٓ إِلَى ٱلۡإِسۡلَٰمِ﴾ [الصف: 7]
«کیست ستمکارتر از کسی که به اسلام فراخوانده میشود، [امّا] به خدا دروغ میبندد [و اسلام نمیآورد]».
و نفرموده: «وهُو یُدعى إلى الولایة»! میگوییم: چرا منظور از «نور» قرآن و اسلام نباشد که این معنی با قبل و بعد آیة هشتم تناسب بیشتری دارد، زیرا در آیات 5 و 6 دربارة اهل کتاب سخن رفته است. و چرا منظور از «نور» نبوّت پیامبر اکرمص نباشد که سرانجام به تأیید خدا در سراسر عربستان و مناطق اطراف آن به پیروزی رسید، أمّا امامت أئمّة اثنی عشر چنین نشد؟
[1]- «معناه القرآن الذي هو نور في القلوب کما أنّ الضّیاء نور في العیون ویهتدي به الخلق في أمور الدّین کما یهتدون بالنّور في أمور الدّنیا».
[2]- درباره نور بودنِ قرآن، مختصری در صفحه 330 سخن گفتهایم مراجعه شود.
[3]- الموضوعات في الآثار والأخبار، ص 254.
[4]- النّور [هو] القرآن و فیه الأدلّة علی کُلِّ حقّ و البیان لِکُلّ خیر وبه یستحقّ الضّیاء الّذی یمشي به یوم القیامة.
[5]- او در صفحه معرّفی شده است.
[6]- هر دو «محمّدباقر» این حدیث را صحیح ندانستهاند و مجلسی به ضعف آن تصریح کرده است.
[7]- بدانکه زنده شدن مردگان به دعای حضرت عیسی را ـ که شرح آن در فصل «علم غیب ومعجزه و کرامت در قرآن» گذشت ـ قرآن خود ذکر کرده و معجزهای است که همچون پدرنداشتن و سخنگفتن در گهواره، اختصاص به آنحضرت داشته و چنانکه گفتهایم (صفحۀ 171 و 346) بدون دلیل نمیتوان معجزۀ یک پیامبر را به انبیاء دیگر نسبت داد.
[8]- برای شناخت او رجوع کنید به صفحه 307.