147. باب نادر في حال الغیبة

این باب مشتمل است بر سه حدیث که به قول مجلسی 1 و 2 ضعیف و حدیث 3 مجهول است. آقای بهبودی نیز هیچ یک ازاحادیث این باب را صحیح ندانسته است!

عوام هر سخن سستی را که «قالَ الإمام» بر صدر آن باشد به دیدة اعجاب می‌نگرند و خیال می‌کنند این سخنان مملوّ است از علم و اسرار. علمایی از قبیل مجلسی نیز می‌کوشند هرچه را که به أئمّه نسبت داده شده به هر صورت توجیه کنند و ازآن  دفاع کنند و آن را در نظر مردم بیارایند و آن اندازه که به اینگونه سخنان ـ که در انتسابشان به بزرگان دین تردید جدّی هست ـ بها می‌دهند به کلام خدا آنقدر اهمّیّت نداده‌اند و در کلام مبارک پروردگار این اندازه تأمّل و تدقیق و تفکّر نمی‌کنند.

باید گفت: اگر اسلام دین همة مردم جهان و خواهان هدایت همگان است طبعاً سخنان خود را سهل و آسان می‌گوید و خدای تعالی که از هر ناطقی عالم‌تر و در ساده سخن گفتن تواناتر است می‌تواند حتّی مطالب عمیق و دقیق را به نحوی مستقیم و نامبهم و قابل استفاده تبیین فرماید ﴿وَمَا ذَٰلِكَ عَلَى ٱللَّهِ بِعَزِيزٖ﴾. خدا در قرآن مکرّر فرموده: ﴿وَلَقَدۡ يَسَّرۡنَا ٱلۡقُرۡءَانَ﴾ [القمر: ١٧، 22، 32 و40] «و هرآینه قرآن­را آسان ساختیم». بنابراین، این اقوال پیچیده و مبهم گویی‌ها که از قول امام در کتب آورده‌اند همه برخلاف روش قرآن است.

در این­باب وباب بعدی بنگرید که می‌خواهد بگوید در زمان غیبت تکلیف چیست ولی رُوات کلینی مطالبی نامربوط بافته‌اند. در حدیث اوّل می‌گوید: نزدیکترین بندگان به خدا آنان‌اند که حجّت خدا از میانشان مفقود شده باشد و مکانش را ندانند. یعنی کسی که به حجّت دسترسی نداشته باشد، بهترین بندگان است. پس آنکه قرآن را حجّت می‌داند و آن را گم نکرده بهترین بندگان نیست؟! شما را به خدا این هم شد حدیث؟!! حجّت اگر إلهی است قطعاً رسا و روشن و معیّن است و إلاّ حجّتِ گم شدة مجهول‌المکان اصلاً حجّت نیست و برای أمّت سودی ندارد.

البته خرافیّون از قبیل مجلسی می‌گویند: صرف اعتقاد به وجود حجّت ـ ولو ناشناس و در پردة غیب ـ خود فضیلتی است و از ارکان دین به شمار می‌رود، مانند اشخاصی که در زمان رسول خداص بودند ولی آن حضرت را ندیده‌ بودند لیکن حقّانیّتش را قبول داشتند. أوّلاً: اصول ایمان و ارکان دین را کتاب خدا باید بگوید نه رُوات معلوم‌الحال کلینی، چنانکه ایمان به نبوّت پیامبر را قرآن فرموده امّا در مورد امام ناشناس مجهول‌المکان قرآن کریم هیچ نفرموده است. پس قیاس شما قیاس مع­الفارق است. ثانیاً: کسانی که رسول خداص را ندیده بودند ولی او را صادق می‌دانستند، امکان کسب اطّلاع از تعالیم و اقوال و افعالش را داشتند و همین موضوع برایشان مفید و مایة هدایت بود زیرا اعتقاد به رسول اکرمص در صورتی مفید بود که باعث شود به منظور اقتداء به آن حضرت، درصدد کسب اطّلاع از تعالیم او برآیند یعنی صرف باورداشتن به وجود وی بدون مجاهدت برای استفاده از تعالیم او، فضیلت نبود. امّا از امام دوازدهم شما هیچ قول و فعل مستند و قابل اعتمادی در دست نیست و اگر مردمی که به وجود امام قائم اعتقاد دارند در صدد اقتداء به وی باشند، هیچ‌گونه دسترسی به اقوال و آراء او ندارند. ثالثاً: گیرم که صرف اعتقاد به وجود نبّی و حقّانیّت او برای قلیلی از بندگان خدا که عذری داشته‌اند و استفاده از تعالیم رسول اکرمص برایشان ناممکن بود، مفید باشد امّا این مسأله در مورد اکثریّت قاطع امّت صادق نیست، لیکن در مورد امام قائمِ شما، تمام امّت امکان استفاده از تعالیم او را ندارند و امام است که از خود چیزی باقی ننهاده است.

در آخر همین حدیث می‌گوید: اگر خدا بداند که اولیاء خدا در نبود حجّت به شکّ می‌افتند، یک چشم به هم زدن حجّت خود را غائب نمی‌سازد! یعنی اگر مثلاً هزار سال دیگر بگویند حجّت غائب است شیعیان اگر می‌خواهند از مقرّبین خدا باشند، نباید دچار شکّ شوند! باید گفت: قطعاً خدا چنین نمی‌گوید زیرا مسلّم است اگر کسی نسبت به حجّتی که در قرآن هیچ اشاره‌ای به او نیست و در احادیث صحیح و معتبر نیز اسمی از پسرحضرت عسکری نیامده، بلکه در تاریخ ـ چنانکه در باب 134 گفتیم ـ دلائلی بر خلاف آن آمده است، و پدران و اجداد و اجداد اجداد و... او هم وی را ندیده‌اند، شکّ نکند باید در صحّت عقلش شکّ کرد مگر آنکه بگوییم عُقَلا شک می‌کنند ولی به نظر رُوات کلینی دوستان خدا، چون مانند خودشان عقل ندارند و دستگاه خدا را قایم ­با شک بازی می­دانند، شکّ نمی‌کنند!

در حدیث دوّم نیز ضدّ و نقیض گفته است. در ابتدای حدیث می‌گوید: عبادت در دولت باطل و آشکار نبودن و در حال خوف و تقیّه بودن امام بهتر است از عبادت در دولت حقّ و آشکار بودن امام. در نتیجه راوی می‌پرسد: پس باید عبادت ما در این روزگار که قدرت در دست دولت حق نیست و امام مبسوط‌الید نیست افضل باشد از عبادت در دولت حق!  با اینکه سخن او مخالف سخن امام نیست امّا امام از گفتار او تعجّب کرده و می‌فرماید: سُبحان الله! آیا دوست نداری که خدا حقّ و عدل را در بلاد ظاهر سازد؟ سپس بار دیگر در آخر حدیث خطاب به راوی می‌فرماید: هر یک از شما به این حال بمیرد نزد خدا افضل است از بسیاری از شهدای بَدر و اُحُد! به نظر ما قطعاً آن امام هُمام چنین سخن نمی‌فرماید زیرا از شهدای بدر و احد که از مهاجرین و سابقین در ایمان بوده‌اند و اسلام را در زمان غربت عزّت بخشیده‌اند در قرآن کریم و احادیث معتبر تمجید شده است اما از رُوات کلینی جُز در احادیث ضعیف ذکری نشده است. البتّه از راوی این حدیث که «عمّار ساباطی» است بهتر از این انتظار نمی‌رود (ر. ک. صفحة 596). وی فطحی بود و امامِ او «عبدالله أفطح» نیز از علم و فقاهت بهرة چندانی نداشت تا چه رسد به عمّار.

در حدیث سوّم، سهل بن زیاد کذّاب از قول یکی از اصحاب امیر المؤمنینu که نه اسم او معلوم است و نه حال او، سخنان مبهمی را به حضرت علیu نسبت داده که آن حضرت مطالبی در وصف اشخاص بیان فرموده که مصداق را معلوم نکرده و از کسی نام نبرده و هر کس می‌تواند آن کلمات را در حقّ خود تعبیر کند و برای خود دکّانی باز کند! البته از «سهل» حدیثی بهتر از این انتظار نمی‌رود. بخش‌هایی از این حدیث را کلینی در باب بعدی در حدیث سیزدهم آورده است.