187. باب مولد أبي الحسن موسی بن جعفر

کلینی در این باب پس از ذکر تاریخ تولّد و وفات حضرت کاظمu نُه حدیث آورده که مجلسی حدیث 6 و 8 را صحیح و 3 را مجهول و بقیّه را ضعیف شمرده است. آقای بهبودی هیچ یک از احادیث این باب را صحیح ندانسته است.

احادیث این باب دلالت دارد بر علم غیب امام که ما بارها و بارها در مورد بُطلان این عقیده سخن گفته‌ایم و دربارة علم غیب حضرت کاظمu خواننده را ارجاع می‌دهیم به کتاب حاضر صفحة 199.

* حدیث 1 و 2- متن حدیث اوّل که منقول است از مجهولی به نام «عیسی بن عبدالرّحمان» بسیار افتضاح و مایة خجالت است و موضوعی را به مادر حضرت کاظمu نسبت داده که جُز دشمن کسی به فرد محبوب خود، چنین نسبتی نمی‌دهد!! حدیث مدّعی است که مادر حضرت کاظم، کنیز بیماری بود که فروشنده‌اش بارها با او در وضعیّت شوهر نسبت به همسر، قرار گرفته بود ولی دخول نکرده بود؟!!

می‌پرسیم: آیا در میان عرب و عجم، زنی بهتر از این وجود نداشت که حضرت باقر او را برای همسری فرزندش برگزیند و امامِ آیندة امت از او متولّد شود؟ آیا امام باقرu در میان اقوام و آشنایان خود زنی مناسب‌تر از او نیافت که او را به عنوان عروس خویش برگزیند؟!

ثانیاً می‌پرسیم: آیا هدف جاعل حدیث، جُز این بوده است که غیرمستقیم بگوید مادر حضرت کاظمu بازیچة دست این و آن بوده است؟ و چه بسا حدیث دوّم را به منظور اصلاح افتضاح حدیث اوّل جعل کرده باشند.

ثالثاً: چرا مرد سفیدمو پیش از آنکه برده فروش در وضعیّتی که «یقعد منها مقعد الرجّل من المرأة» قرار بگیرد، ظاهر نمی‌شد و به برده فروش سیلی نمی‌زد و غیرتش بسیار دیر به جوش می‌آمد؟!

آیا کلینی به هنگام ثبت این حدیث واقعاً عقل خویش را به کار می‌گرفت؟

* حدیث 3- مجهول و بی‌اعتبار است. متن آن نیز دلالت بر علم غیبِ امام دارد که مورد تأیید قرآن نیست.

* حدیث 4- به نظر ما از جعلیّات باطنیّه است. به قسمتی از این حدیث در بررسی حدیث 11 باب 39 اشاره کرده‌ایم (مراجعه شود). جهالت جاعل و علائم جعل از سراسر حدیث هویداست. امّا افسوس که کلینی از درک این امور ناتوان است!

این قصّه(*) طولانی اسـت. ما فقط به چنـد خطای آن اشـاره می‌کنیـم و از ذکر بسیاری از ایرادات صرف نظر می‌کنیم[1]:

می‌گوید: مردی نصرانی نزد حضرت کاظمu آمد و عرض کرد که سی سال است که دعا می‌کنم: خدا مرا به بهترین دین و بهترین بندة خود هدایت کند. در خواب دیدم که مردی در دمشق به من معرّفی شد!

اوّلاً: چرا خود حضرت کاظم در خواب به او معرفی نشد؟! ثانیاً: چرا فردِ معرّفی شده، خود مسلمان نشد؟!

در بخشی از حدیث، امام مطالبی دربارة حضرت مریم و عیسی إ به مرد نصرانی گفت که او نمی‌دانست. می‌پرسیم که وی از کجا دانست که امام درست گفته یا نه؟ از جمله در این حدیث نام مادر حضرت مریم را «مَرثا» گفته امّا در حدیث اوّل باب 184 نام مادر آن حضرت را «حَنَّه» گفته است؟! در این حدیث می‌گوید: حضرت مریم، حضرت عیسیإ را در کنار فرات زایید! در حالی که پر واضح است که حضرت مریم در بیت‌المقدّس بودند نه در عراق، پس حضرت مسیحu را در کنار فرات نزاییده است.

* حدیث 5- قصّه‌ای است از قبیل قصّة قبلی که برای مرعوب کردن مخاطب از قول امام، سخنان عجیب و غریب گفته‌اند. این حدیث می‌گوید: «بیت المقدّس» خانة آل‌محمّد است و «بیت المقدس»که در منطقۀ شام قرار دارد نامش «حظیرة المحاریب» بوده که مشرکین پس از حضرت عیسیu و قبل از رسول خداص، نامش را تغییر دادند و بیت‌المقدّس گذاشتند!

در حالی که در «قاموس کتاب مقدّس» تألیف مستر هاکس آمریکایی آمده است: اوّل دفعه که اسم «اورشلیم» در کتاب مقدّس ذکر شده در کتاب «یوشَع» می‌باشد و سابق بر آن به اسمايی که در ذیل نگاشته می‌شود، معروف بود: شهر یهودا، شهر پادشاه عظیم، شهر مقدّس، اری‌ئیل.

چنانکه ملاحظه می‌شود، قرن‌ها قبل از حضرت عیسیu این شهر «اورشلیم» نامیده می‌شد و پیش از آن نیز به عنوان «شهر مقدّس» یاد می‌شده است و کسی از آن با عنوان «حظیرة المحاریب» یاد نکرده است.

* حدیث 6- قصّه‌ای است که «علیّ بن الحَکَم» احمق نقل کرده است[2]. وی مدّعی است که امام کاظم گاو مردة زنی را زنده کرد و زن در مقابل این معجزة بزرگ قسم خورد که او عیسی بن مریمu است!!! به راستی چه معجزة بی‌فائده‌ای!! در قسمتی از حدیث می‌گوید: امام از بیوه زن که به مرگ گاو می‌گریست پرسید: آیا می‌خواهی که گاو را زنده کنم؟ به زن الهام شد که بگوید: آری؟! می‌پرسیم: آیا اگر به او الهام نمی‌شد، می‌گفت: نه؟! آیا جاعل حدیث فهمیده که چه بافته است؟!

* حدیث 7- قبلاً این حدیث را بررسی کرده‌ایم (ص168) و در اینجا تکرار نمی‌کنیم.

* حدیث 8- متضمّن بدگویی از فرزند اسماعیل بن جعفر الصّادق است.

* حدیث 9- یکی از اقوالی است که در مورد وفات امام کاظم گفته شده است.



(*)- حیف است که این اکاذیب را حدیث بنامیم.

[1]- جالب است بدانید که مجلسی در شرح این کلام مرد نصرانی که گفت: «قرأتُ ظاهر القرآن = ظاهر قرآن را خوانده‌ام» می‌گوید: «الـمُراد بظاهر القرآن ما کان ظاهراً منها دون ما سقط منه = مقصود از ظاهر قرآن، آن مقدار از قرآن است که آشکار می‌باشد، غیراز آنچه که از قرآن ساقط شده است»!!

[2]- برای آشنایی با وی رجوع کنید به صفحه 283 و 669.