99. باب أن الأئمّة ‡ ورثة العلم، یرث بعضهم بعضاً العلم

در این باب کلینی هفت[1] روایت آورده که آقای بهبودی هیچ یک را صحیح ندانسته است. مجلسی حدیث 1 و 3 و 5 را صحیح و 2 را حسن و 4 را ضعیف همطراز موثّق و 6 را مرفوع شمرده و دربارة حدیث 8 سکوت کرده است.

روایت اوّل و سوّم را «یحیی الحَلَبِیّ» نقل کرده که حالش نامعلوم است و توثیق نشده است.

روایت دوّم­را «حَریز» نقل کرده که نامش مشترک است بین چند نفر خبیث و غیر آن. یکی از ایشان دارای پیروانی بوده که به فرمان او کسانی را که می‌خواست ترور می‌کردند. حضرت صادقu او را به حضور نمی‌پذیرفت. وی در نزاعی با پیروان فرقة خوارج کشته شد. نمونه‌ای از مرویّات او حدیث هشتم باب 150 کافی است که می‌گوید: امام چون به دنیا آید کف دست بر زمین گذارد و شهادتین بخواند و جُنُب نمی‌شود و از پشت سر می‌بیند!!

نگارنده گوید: چگونه ممکن است علیu که قبل از بعثت پیامبر ولادت یافته، پس از تولّد شهادتین گفته باشد؟! اگر امام جُنُب نمی‌شود برای چه همسر گرفته و چگونه دارای اولاد شده است؟ چرا ـ چنانکه قبلاً نیز گفته‌ایم ـ حضرت علیu مقداد را فرستاد تا از پیامبر حکم طهارت از وذی و مذی را بپرسد[2]؟ چرا پیامبر اکرمص غسل می‌فرمود؟ اگر امام از پشت سر می‌بیند چرا حضرت علیu مانع کار «ابن ملجم» نشد؟ زیرا در این صورت واجب بود که مانع کار حرام وی شود! اگر امام خمیازه نمی‌کشد و بول و غائط او بوی مُُِشک می‌دهد و زمین مامور است که بول و غائط امام را فرو برَد و پنهان کند، پس چرا قرآن به پیامبران فرموده به مردم بگویند ما بشری همچون شماییم؟

باید دعا کنیم که غیرمسلمین از این اخبار مطّلع نشوند وگرنه می‌گویند اگر «کافی» بهترین کتاب امامیّه است، سایر کُتُب ایشان چگونه خواهد بود؟!

روایت چهارم را «ابوعلی الأشعَری» نقل کرده که جبری­مسلک بوده و روایاتش وضع خوبی ندارد. به عنوان مثال، ادّعا کرده که امام صادقu فرموده: نیازی به دعوت مردم به تشیّع نیست اگر خدا خیر بنده‌ای را بخواهد به فرشته‌ای می‌فرماید که گردنش را بگیرد و  او را خواه و ناخواه به [تشیّع] داخل سازد![3]

وی مدّعی است که امام صادقu فرموده: هر که در نمازهای یومیّه سورة «توحید» را نخواند به او گفته می‌شود: ای بندة خدا، تو از نمازگزاران نیستی[4]! همچنین از قول امام صادقu ادّعا کرده: هر که پس از هر نماز واجب سورة «توحید» را بخواند، خدا خیر دنیا و آخرت را برای او گرد آورد و او و پدر و مادر و خواهران و برادرانش را می‌آمرزد!![5]

دیگر از اباطیل او آن است که می‌گوید: امام صادق فرموده: نام خدا هفتاد بار در سورة انعام ذکر شده است. در حالی که در سورة مذکور 87 بار کلمة «الله» استعمال شده است[6]. پس چگونه ممکن است امامu بفرماید: اسم خدا در هفتاد موضع آمده است؟ بدیهی است که دکّانداران مذهبی نمی‌توانند ادّعا کنند که منظور از عدد «هفتاد» کثرت است زیرا در بسیاری از سُوَر قرآن کریم اسم «الله» به کثرت و فراوانی استعمال شده و این خصوصیّت به سورة انعام منحصر نیست. در حالی­که در این روایت امام فقط از سورة انعام نام برده است و قصد بیان یکی از ویژگی‌های سورة انعام ­را داشته است.

نمونه‌ای دیگر از خرافات او، حدیثی است مرفوع که آن را به رسول خداص نسبت داده و می‌گوید: آن­حضرت به علیu فرمود: ای علی، هر که مرا در حیاتم یا پس از مماتم و یا تو را و دو پسرت را در حیات یا پس از ممات زیارت کند، ضمانت می‌کنم که او را روز رستاخیز از بیم‌ها و سختی‌های قیامت برهانم و او را هم­درجة خود گردانم[7]! آیا در بارة عثمان که باجناق حضرت علیu بود و بارها به عنوان خویشاوند به دیدار علیu رفته نیز این حدیث را صادق می‌دانید؟

کلینی با نقل روایات این باب قصد دارد که بگوید: علم أئمّه ارثی است و این مطلب برخلاف عقل و شرع است. امیرالمؤمنین مکرّراً فرموده: «عَلَّمَني رسولُ الله = رسول خدا به من آموخت» و نفرموده: «وَرِثتُ العِلم = دانش را به ارث برده‌ام». در ده‌ها حدیث أئمّه از قول پدرانشان خبری نقل کرده و فرموده‌اند: «حَدَّثني (أخبَرَني) أبي عن آبائه = پدرم به نقل از نیاکانش به من گفته است». از جمله حدیث «سلسلة الذهَب» ـ که می‌گویند: امام رضاu در نیشابور بیان فرموده ـ با لفظ: «حدّثني أبي موسی بن جعفر....» نقل شده است. در کتاب «مسند زید»/ نیز برادر امام باقرu، تمام روایات را با نقل قول پدر از پدر ذکر می‌کند و حدیث را از امام سجّادu به پیامبر می‌رساند.

اگر کلینی و مشایخ او قائل‌اند که علم أئمّه ارثی بوده، پس چرا کلینی در حدیث دوّم باب 175 کافی می‌گوید: حضرت باقرu به مکتبخانه می‌رفت؟ سایر علما از جمله «کشّی» نیز حدیث مذکور را ذکر کرده‌اند (رجال کشّی، ص 43-44).

آشکار است که حصول علم یا به وحی است یا به کسب و تعلّم و چون خلاف نیست که به امام وحی نمی‌شود پس ناگزیر علم ایشان به تعلّم بوده است. علاوه بر این، روایاتِ این باب مخالف است با حدیث پنجم باب 8 «کافی» که کلینی از قول امام باقرu نقل کرده که عالم با مرگش آنچه می‌داند، با خود می‌برد (یموت العالم فیذهب بما یَعلم) یعنی: کسی علم را به ارث نمی‌گذارد. یعنی: هر دانشمندی چون وفات یابد تمام محفوظات ذهنی و علمی او قبض می‌شود و باقی نمی‌ماند مگر آنکه محفوظات و معلومات خود را مکتوب کرده باشد و إلّا اگر علم به ارث منتقل می‌شد چرا می‌گویند أئمّه کتاب مخصوص و جامعه و جفر و مصحف و.... داشته‌اند که از پدران خویش گرفته‌ بودند؟ در واقع کلینی و رُواتش مانند شماری از صوفیان کم‌سواد و بی‌تدبّر یا حیله‌گر و عوام‌فریب که می‌گویند: سلسلة ارشاد از مرشد به فرزندش به ارث می‌رسد، ادّعا کرده‌اند که علوم امام به فرزندش به ارث می‌رسد! وانگهی علم موروثی اگر صحیح می‌بود در این صورت اکثر أئمّه فرزندان متعدّد داشته‌اند، پس چرا می‌گویید که علم ـ جز به یک تن ـ به سایر فرزندانشان به ارث منتقل نمی‌شود؟!



[1]- چون روایت سوّم بار دیگر به عنوان روایت هفتم همین باب تکرار شده است لذا احادیث این باب را هفت عدد ذکر کردیم.

[2]- ر. ک. صفحه 56 همین کتاب.

[3]- اصول کافی، ج 2، ص 213، حدیث 3.

[4]- اصول کافی، ج 2 (باب فضل القرآن)، ص 622، حدیث 10 .

[5]- اصول کافی، ج 2 (باب فضل القرآن)، ص 622، حدیث 11 .

[6]- اصول کافی، ج 2 (باب فضل القرآن)، ص 622، حدیث 12 . 

[7]- فروع کافی، ج 4 (باب فضل الزّیارات وثوابها)، ص 579، حدیث 2.