141. باب الإشارة والنّصّ علی أبي جعفر الثّاني
مقدّمه: بدان که از مشکلات خرافیّون و امامتراشان آن است که امام رضاu فقط یک پسر داشت که هنگام وفاتِ آن حضرت، حدود هشت ساله بود! از اینرو دوستداران آن بزرگوار به چند گروه منشعب شدند. گروهی به امامت برادر وی یعنی «احمد بن موسی» ـ که در ایران به شاهچراغ معروف است ـ قائل شدند، برخی در امام رضا توقّف کردند و.....[1] مشکل ایشان از این قرار بود که میگفتند: امام باید بالغ باشد حال آنکه فرزند حضرت رضا بالغ نیست. امام باید عالم باشد امّا این طفل فرصت علم آموزی نداشته است. این مشکلات دربارة امام هادی نیز صادق است.
مشکل دیگر تفرقهفروشان آن بود که حضرت جوادu بعدها دختر مأمون، «أمالفضل» را به زنی گرفت و داماد وی شد. طبعاً کار را بر کسانی که میخواستند مأمون و امام را دشمن یکدیگر معرّفی کنند، دشوار ساخت. مشکل دیگر آنکه آن بزرگوار در سنین جوانی یعنی در 25 سالگی در گذشت در حالی که بزرگترین پسرش 9 ساله بود!
امامتراشان تفرقهجو برای حلّ مشکل اوّل روایاتی جعل کردند و برای امام علم لدنّی و علم غیب بافتند و کرامات عجیب قائل شدند[2] و امام را به حضرت عیسیu تشبیه کردند! برای حلّ مشکل دوّم ادّعا کردند که دختر مامون جاسوس وی در خانة امام بوده است و بدون دلیل گفتند که «معتصم» آن حضرت را توسّط «أمالفضل» مسموم کرد!
بطلان توجیه مشکل اوّل واضح است. روایاتی که میگوید: حضرت رضا از غیب خبر داد و گفت: خدا به من فرزند پسری خواهد داد و یا حضرت جواد از دل و نیّت راوی خبر داد، چنانکه در فصل «علم غیب و معجزه و کرامت در قرآن» گفتهایم، مخالفِ قرآن است که فرموده:
﴿قُل لَّا يَعۡلَمُ مَن فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ ٱلۡغَيۡبَ إِلَّا ٱللَّهُ﴾ [نمل: 65]
«بگو: (ای پیامبر) در آسمانها و زمین کسی جُز خدا از غیب آگاهی ندارد».
و نیز فرموده:
﴿وَيَعۡلَمُ مَا فِي ٱلۡأَرۡحَامِ﴾ [لقمان: 34]
«و [همانا خداست که] آنچه در رحمهاست میداند».
این علم مخصوص ذات باری تعالی است.
دیگر آنکه شما قیاس را در عقائد اصولی حجّت نمیدانید، پس چرا در حدیث دهم و سیزدهم این باب امام جواد را به حضرت مسیح ـ «علیه آلاف التّحیّة والثناء» ـ قیاس کردهاید؟ در حالی که حضرت عیسیu پیغمبر بود و خدای متعال ـ چنانکه در کتابش آمده ـ برای تصدیق سفارت و نبوّت وی و دفاع از صدّیقة طاهره حضرت مریم ‘ و رفع تهمت از او، آن حضرت را در گهواره به نطق در آورد. امّا حضرت جواد پیامبر نبود و مادرش نیز متّهم نشده بود؛ علاوه بر این، حضرت عیسیu پس از تکلّم در مهد، دیگر تا سنّ کَهل به عنوان پیامبر از دین خدا و مسائل مربوط به نبوّت سخن نگفت و ارشاد مردم را بر عهده نگرفت (آل عمران: 46، المائدة: 110) درحالیکه شما میگویید امامت حضرت جواد از هشت سالگی به بعد یکسره ادامه یافت! رسول خداص تا چهل سال نبوّت نداشت و چیزی نمیدانست تا اینکه به وی وحی شد أمّا طفل سه یا هشت ساله که به وی وحی نمیشود و هنوز مکلّف نیست و علمی تحصیل نکرده، به چه دلیل معارف شریعت را میداند و همة امّت باید تابع او باشند؟! آیا حضرت عیسیu ادّعا کرده که در طفولیّت همة علوم و مسائل شریعت را میدانسته است و بندگان خدا باید در طفولیّتش پیرو او میشدند؟
حضرت جواد و هادی را با حضرت یحیی ـ سلام الله علیه ـ نیز نمیتوان قیاس کرد زیرا خدا آنحضرت را که استثناء و مربوط به اُمَم پیشین است، در قرآن به صراحت معرّفی فرموده، در این صورت چگونه هیچ اشارهای در کتابش به حضرت جواد و هادی ـ که هدایت امّت در آینده به آنان وابسته بود ـ نفرموده است(*)؟! پس چگونه با این قیاسات سُست میتوان مسائل اعتقادی را تبیین کرد؟ علاوه بر این، اگر چنین واقعه و معجزة بزرگی (از قبیل حدیث 7 باب 179 و نظایر آن) در شهرهای آن زمان که جمعیّت زیادی نداشتهاند، واقع شده بود، قطعاً در میان مردم شهرت مییافت و بر سر زبانها میافتاد لیکن میبینیم که رُوات معلومالحال کلینی، و نظایر ایشان آن را نقل کردهاند!! آیا مسائل ایمانی و دینی را که موجب دخول در جنّت است خدا در کتابش بیان میکند یا امثال رُوات کلینی؟!
جالب است بدانیم امام جواد که رُوات کلینی او را در هشت سالگی به امامت منصوب کردهاند، بنا به نقل کلینی (باب 131 حدیث 3) خود، این مسأله را در مورد پسر نه سالهاش «علی الهادی»، قبول نداشت و اداره و سرپرستی املاک و اموال و سایر ما ترکۀ خود را تا زمان مکلّف شدن فرزندش بر عهدة «عبدالله مساور» گذاشت! آیا ممکن است امام که فرزند نامکلّف خود را برای اداره و سرپرستی ما ترک خویش صالح نمیداند، او را برای ارشاد و هدایت أمّت صالح بدانند؟!! (فتدبّر جدّاً)
بطلان توجیه مشکل دوّم نیز واضح است زیرا اوّلاً: در اینکه حضرت جواد به میل خود از «أمّ الفضل» خواستگاری ننموده و با او ازدواج نکرده باشد جُز ادّعای شما دلیل دیگری دردست نیست. ثانیاً: چرا امام پس از مرگ مأمون، وی را طلاق نداد؟ در مورد قتل آن بزرگوار توسّط همسرش نیز جُز ادّعای افراد کذّاب، دلیلی دردست نیست، از اینرو شیخ مفید میگوید: «قیل: إنّه مضی مسموماً ولم یثبت بذلك عندي خبرٌ فأشهدُ به = گفته میشود که آن حضرت با زهر کشته شد امّا این خبر برایم اثبات نشده تا بر آن گواهیدهم»[3]. و در مورد امام هادی نیز به قتل و شهادت وی اشارهای نمیکند بلکه مینویسد: «وأقام أبو الحسنu مدّة مُقامه بسُرَّ مَن رأی مکرماً في ظاهر حاله = ظاهراً حضرت أبو الحسن هادیu در مدّت اقامتش در سامرّاء با احترام و گرامی بسر برد»[4]. شیخ مفید در کتاب «تصحیحالاعتقاد»[5] نیز فرموده: «امّا آنچه که ابوجعفر صدوق در بارة مسموم و مقتول شدن پیامبر و أئمه ‡ نوشته، برخی اثبات شده و برخی دیگر اثبات نشده، آنچه قطعی است مقتول [و شهید] شدن امیرالمؤمنین و حضرات حسنَین ‡ است که به مرگ طبیعی از دنیا نرفتهاند و از کسانی که پس از ایشان مسموم از دنیا رفته است حضرت کاظمu است و به احتمال قوی امام رضاu نیز مسموم گردیده ولی در این موضوع تردید هست، امّا در مورد قتل و مسمومیّت بقیّة أئمّه امکان حکم قطعی نداریم و نمیتوان یقین کرد و اخبار دالِّ بر این موضوع برای تحریک و تهییج مردم بیان شده است»[6].
شیخ طوسی نیز در «تهذیب الأحکام» به قتل حضرت جواد و هادی و عسکری‡ اشاره نمیکند[7].
* * *
در باب 130 کافی 14 حدیث آمده که مجلسی حدیث 1 و 5 و 6 و 7 و 8 و 9 و 11 را ضعیف و 4 و 12 و 13 و 14 را مجهول و 2 و 3 و 10 را صحیح دانسته است. آقای بهبودی نیز از روایات این باب فقط حدیث 2 و 3 و 10 را صحیح دانسته است.
* حدیث 1- چنانکه گفته شد ضعیف و بیاعتبار است.
* حدیث 2- خبر واحد است و دلالتی بر تنصیص ندارد.
* حدیث 3- «محمّد بن عیسی» که به قول شیخ طوسی از ضعفاست میگوید: حضرت جواد به من فرمود که پدرم غیر از من فرزندی ندارد. البتّه این ادّعا منکری ندارد امّا دلالت بر تنصیص نیز ندارد.
* حدیث 4 و 7 ـ سند هردو حدیث در غایت ضعف و راوی هردو «حسین بن قِیاما» است که به تصریح کلینی «واقفی» بوده است.
بقیّة روایات این باب ـ به جُز حدیث دهم ـ را هردو «محمّد باقر» صحیح ندانستهاند. رُوات آنها یا از قبیل «محمّد بن علیّ» (حدیث 6 و 7 و 8 و 9) و «محمّد بن جمهور» (حدیث 11) و «علیّ بن محمّد القاسانیّ» (حدیث 14) ضعیف و کذّاباند و یا از قبیل «جعفر بن یحیی» (حدیث 4) یا «محمد بن احمد النَّهدی» و «محمد بن خلاد الصَّیقل» (حدیث 12) و «خَیرانیّ» (حدیث 13) مجهولاند!!
* حدیث 10- دو تن از رُوات حدیث دهم عبارتاند از: «محمّد بن یحیی» و «برقی» که در این کتاب معرّفی شدهاند[8]. راوی نخست حدیث نیز «صفوان بن یحیی» است[9]. احادیث وی وضع خوبی ندارد و در اخباری که از او تمجید شده از کذّاب مشهور «محمد بن سِنان» نیز تمجید گردیده است!! (رجال کشی، ص 423و424) و طبیعی است که چنین تمجیدی به هیچ وجه قابل اعتماد نیست زیرا قطعاً امام از «محمد بن سِنانِ» کذّاب و امثال او اظهار رضایت نمیکند.
جالب است بدانید کلینی این حدیث را که میگوید: حضرت مسیحu در سه سالگی مبعوث شد، بار دیگر به عنوان حدیث دوّم باب 148 تکرار کرده و در آنجا گفته که بعثت حضرت عیسی در کمتر از سه سالگی بوده است! عجیب اینکه در حدیث اوّل باب 148 حدیثی آورده که بعثت حضرت عیسیu را در هفت سالگی دانسته است!
تذکّر: شیخ مفید در جلد دوّم «الإرشاد» علاوه بر حدیث 2 و 10، در صفحة 277 به بعد، احادیث 1 و 4 و 5 و 7 و 8 و 9 و 13 را نیز آورده است. احادیث أخیر چنانکه گفته شد همگی ضعیف یا مجهولاند!
[1]- برای اطّلاع از آراء شیعیان پس از امام رضاu رجوع کنید به کتاب «فِرَق الشّیعة» نوبختی و کتاب «المقالات و الفرق» اشعری قمی.
[2]- از قبیل روایت 7 باب 179 که در صفحۀ 125 کتاب حاضر بررسی شده است.
(*)- یادآور میشویم که نزاع ما با کلینی بر سر «إمکان» این موضوع نیست بلکه بر سر «وقوع و تحقّق» آن، در مورد پسر و نوادة نابالغ امام رضاست.
[3]- الإرشاد، ج 2 ص 259.
[4]- الإرشاد، ج 2 ص 311.
[5]- تصحیح الاعتقاد، منشورات الرّضی، ص 110.
[6]- «فأمّا ما ذکره أبوجعفر ـ رحمه الله ـ من مضی نبیّنا والأئمّة ‡ بالسّم والقتل فمنه ما ثبت ومنه ما لم یثبت، والمقطوع به أنّ أمیرالمؤمنین و الحسن و الحسین‡ خرجوا من الدّنیا بالقتل ولم یمت أحدهم حتف أنفه وممّن مضی بعدهم مسموماً «موسی بن جعفر»u ویقوي في النّفس أمر «الرّضا»u وکان فیه شكّ فلا طریق إلى الحکم فیمن عداهم بأنّهم سمّوا أو اغتیلوا أو قُتِلوا صبراً، فالخبر بذلك یجري مجری الإرجاف و لیس إلی تیقّنه سبیل».
[7]- امّا در زمان ما آخوندها دائماً در رادیو و روزنامهها برای تحریک احساسات عوام، همه ائمّه را مقتول و شهید اعلام میکنند!!
[8]- برای آشنایی با این دو راوی رجوع کنید به فهرست مطالب.
[9]- برای آشنایی با او رجوع کنید به صفحه 240 و 306 کتاب حاضر.