15. تأمل مختصر در مسألهی «فدک
چنانکه در سطور بالا گفته شد پیش از بررسی باب بعدی، مختصراً در مسألة «فدک» تأمّل میکنیم، بدان که فدک دهکدهای بود در «حجاز» که تا مدینه تقریباً چهار کیلومتر فاصله داشت و اهالی آنجا، آن را به عنوان صلح واگذار کردند. چنین جایی در حکم خالصهجات دولتی است که در اختیار زمامدار مسلمین خواهد بود تا آن را به مصرف مصالح مسلمین برساند. این صلح در سال هفتم هجری و پس از فتح خیبر انجام گرفت. در این قریه، چشمة آب و درختان خرما وجود داشت و رسول خداص منافع آن را صرف افراد مستحقّ و «ابن السّبیل» و مصالح عامّه میکرد. چنانکه خدا فرموده:
﴿مَّآ أَفَآءَ ٱللَّهُ عَلَىٰ رَسُولِهِۦ مِنۡ أَهۡلِ ٱلۡقُرَىٰ فَلِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي ٱلۡقُرۡبَىٰ وَٱلۡيَتَٰمَىٰ وَٱلۡمَسَٰكِينِ وَٱبۡنِ ٱلسَّبِيلِ كَيۡ لَا يَكُونَ دُولَةَۢ بَيۡنَ ٱلۡأَغۡنِيَآءِ مِنكُمۡ﴾ [الحشر: 7]
«آنچه خدا [به صورت فیء* از زمین و اموال] اهل این قریهها، عائد رسول خویش گرداند، از آنِ خداست و از آنِ پیامبر و از آنِ خویشاوندان[وی] و یتیمان و مساکین و در راهماندگان است تا میان توانگران شما دست به دست نگردد».
ابوبکر نیز در زمان خلافت خود، دربارة «فدک» مانند رسول خداص عمل کرد. چون عمر به خلافت رسید، حضرت علیّ بن ابیطالب و عمویش عبّاس را متولّی آنجا قرار داد تا به مصارف مذکور در قرآن برسانند. اتّفاقاً در تولیت ومدیریّت «فدک» میان حضرت علی و عمویش عبّاس اختلافنظر واقع شد و شکایت نزد خلیفه بردند، امّا او میانشان حکم نکرد و کار را به خودشان واگذاشت تا بین خود اصلاح نمایند. اگر «فدک» مالک حقیقی میداشت که از تصرّف غیر در آن ناراضی میبود، طبعاً دادن منافع آن به سایرین جایز نبود و هرگز علیu سرپرستی و تولیت چنین مِلکی را نمیپذیرفت و به هیچ وجه تعاون بر إثم نمیفرمود.
بعدها تولیت آن به دست مروان و بنیمروان افتاد تا زمان «عُمَر بن عبدالعزیز» که او در زمان خلافت خویش، در مورد «فدک» مانند خلفای راشدین عمل کرد. در سال 210ه. مأمون عبّاسی امر کرد آن را به دست اولاد حضرت فاطمه‘ بسپارند، پس از فرمان او، «فدک» را به محمّد بن یحیی بن الحسین بن زید بن علیّ بن الحسینu و محمّد بن عبدالله بن الحسین بن علیّ بن الحسینu تسلیم کردند و مدّتها در تولیت ایشان بود تا اینکه اولاد آندو در زمان متوکّل عباسی در ادارة آنجا با یکدیگر اختلاف کردند، متوکّل نیز امر کرد تا آن را ردّ کنند و به همان نحوه که سابقاً اداره میشد، زیر نظر زمامدار مسلمین، منافع آن توزیع شود و افراد دیگر، أعمّ از فاطمی و غیرفاطمی، متولّی آن نباشند.
باید دانست که فرقة امامیّه مدّعی است که ابوبکر «فدک» را که ارث حضرت فاطمه‘ بوده، منع کرد و متوسّل شد به روایت رسول اکرمص که فرموده است: «ما گروه انبیاء ارث نمیگذاریم، آنچه بگذاریم صدقه است».
شیعیان ادّعا میکنند که این روایت موافق قرآن نیست!! زیرا خدای تعالی فرموده:
﴿يُوصِيكُمُ ٱللَّهُ فِيٓ أَوۡلَٰدِكُمۡ﴾ [النساء: 11]
«خدا دربارة فرزندانتان سفارش میکند».
و این کلام عامّ و شامل رسول خدا نیز هست. همچنین فرموده:
﴿وَوَرِثَ سُلَيۡمَٰنُ دَاوُۥدَ﴾ [النمل: 16]
«سلیمان از داوود میراث برد».
و از قول حضرت زکریّاu فرموده:
﴿فَهَبۡ لِي مِن لَّدُنكَ وَلِيّٗا ٥ يَرِثُنِي وَيَرِثُ مِنۡ ءَالِ يَعۡقُوبَ﴾ [مریم: 5-6]
«مرا فرزندی عطا فرما که از من و از آل یعقوب میراث برد».
«ارث» نیز عامّ است و شامل همه چیز میشود.
البته این ادّعا صحیح نیست زیرا، أوّلاً: روایتی که رسول اکرمص فرموده: «ما ارث نمیگذاریم» هم توسّط اهل سنّت نقل شده و هم در کتب شیعیان آمده است.
ثانیاً: ابوبکر مدّعی نشد که «فدک» مال اوست، و از آن استفادة شخصی نکرد بلکه گفت: ترکة رسول اللهص صدقهای است برای مستحقّین، مانند زمینهای خالصه که متعلّق به شخص زمامدار و مِلک او نیست بلکه باید با نظارت او صرف مصالح أمّت شود.
ثالثاً: ابوبکر با زوجات رسول خداص یعنی با دختر خویش، عائشه و یا با حفصه که دختر عُمَر بود و یا سایر همسران پیامبر که عداوتی نداشت که همه را از «فدک» محروم کرد. پس معلوم میشود سوء نیّتی در کار نبوده بلکه «فدک» خالصه و حقّ تمام مسلمین بوده و آن را نمیتوان به ارث برد. صحابة رسول خدا از جمله علیu و ابوذر و..... نیز چیزی نگفتند. مهمتر اینکه چون امیرالمؤمنینu متصدّی خلافت شد، فدک را تقسیم نکرد و مصرفی را که داشت تغییر نداد و آن را به ملکیت ورثة حضرت زهرا‘ در نیاورد، در حالی که واجب بود در زمان بسط یَد، مال را به صاحب مال و یا وُرّاث او ردّ کند.
رابعاً: شیعیان در این قضیّه تناقض میگویند، زیرا از طرفی گفتهاند: «فدک» به حضرت فاطمه ارث رسیده و از سوی دیگر گفتهاند: حضرت فاطمه به ابوبکر فرمود: پدرش «فدک» را به او بخشیده است! باید پرسید: اگر رسول خداص آن را به فاطمه‘ بخشیده بود در این صورت از اموال پیامبر خارج است و دیگر مشمول عنوان ارث نخواهد بود، و اگر میگویند ارث بوده، پس ادّعای بخشیدن «فدک» باطل خواهد بود. البته در صورت ارثبودن، زنان پیامبر نیز از آن سهم خواهند داشت. پس چرا آنان اعتراضی نکردند و سهم خود را نخواستند.
همچنین نمیتوان گفت که این هبه در مرض موت رسول خداص بوده است زیرا شأن پیامبر أجلّ از آن است که در روزهای آخر عمر، برای وارثی بیش از سهمش وصیت کند و خلاف نیست که هبة غیرمقبوضه با وفات واهب، باطل و بلااثر میشود.
امّا اگر بگوییم که این هبه قبلاً صورت گرفته، در این صورت باید که در ید حضرت فاطمه قرار میداشت و دیگران هم از آن مطّلع میبودند! در حالی که در تاریخ قطعی اثری از اطّلاع و اعتراض سایرین، ملاحظه نمیشود.
خامساً: ادّعا میشود که چون ابوبکر «فدک» را به حضرت زهرا‘ تسلیم نکرد آن حضرت قسم خورد که با او سخن نگوید تا اینکه پدرش را ملاقات، و از او نزد پدر شکایت کند!
امّا این سخن لایق مقام والای حضرت فاطمه‘ نیست، زیرا او بهتر از دیگران میدانست که بثّ شکوی فقط به سوی خدا است نه غیر او، خصوصاً در عالم ورای دنیا که فقط خدا مالک یوم دین و مرجع شکایت است! از اینرو ممکن نیست که دخت پیامبر اکرمص چنین سخن بگوید. همین امر دلیل است که این ادّعاها راست نیست. در قرآن میخوانیم که حضرت یعقوبu حتّی در همین دنیا، میگوید:
﴿إِنَّمَآ أَشۡكُواْ بَثِّي وَحُزۡنِيٓ إِلَى ٱللَّهِ﴾ [یوسف: 86]
«همانا من شکایت غم و اندوه خود را فقط به سوی خدا عرضه میدارم».
در دعای حضرت موسیu نیز آمده است: «اللهمّ لك الحمد وإلیك المشتكى وأنت المستعان وبك المستغاث وعلیك التّکلان = پروردگارا، ستایش تنها توراست و شکایت به سوی توست و از تو یاری خواسته شود و به درگاه تو استغاثه میشود و توکّل بر توست».
سادساً: حضرت فاطمه‘ در دامن پدری پرورشیافته بود که ماهها میگذشت و از خانة پدر، دودی که نشانة طبخ غذاست به آسمان برنمیخاست و روزی که از دنیا میرفت زرهش در گرو کسی بود که به آن حضرت چند درهم وام داده بود. حضرت زهرا‘ فرزند مادری بود که تمامی ثروت خویش را در راه خدمت به اسلام به پای شوهرش ریخت. آن حضرت بانوی خانهای بود که شوهرش علیu چاهها حفر کرده و آنها را وقف مسلمین مینمود! حضرت فاطمه چنان تربیت شده بود که وقتی از پدرش خادمهای برای کمک و معاونت کارهای منزل خواست، پدر بزرگوارش نپذیرفت و در عوض تسبیح معروف به تسبیحات حضرت زهرا را به وی آموخت، چنانکه حدیث آن معروف است و در کتب اهل سنّت و همچنین در کتب شیعه از جمله در «من لایحضره الفقیه» دیده میشود. پیامبر حتّی نمیپسندید که دخترش اندک توجّهی به زر و زیور دنیا نشان دهد و چون دید دخترش پردهای رنگین آویخته و در گردن، گردنبند و به پای فرزندانش خلخال دارد، از او اعراض فرمود تا اینکه آن حضرت تمام آنها را برداشت و به دست حسنَین إ داد تا به رسول اللهص تقدیم دارند، پیامبر نیز آنها را پذیرفت و در راه خدا انفاق کرد.
با توجّه به شخصیّت حضرت فاطمه، حتّی اگر ادّعای بلادلیل کسانی که «فدک» را مِلک وی قلمداد میکنند، بپذیریم، آیا میتوان باور کرد که چنین شخصیّت وارستة والامقامی بشنود که ابوبکر میگوید منافع «فدک» باید صرف مصالح عموم مسلمین شود و او گذشت نفرموده و از سخن ابوبکر استقبال نکند؟!
امّا در مورد آیاتی که مورد سوءاستفاده قرار دادهاند، لازم است توجّه داشته باشیم که: أوّلا: آیة میراث به اتّفاق علما بر عمومیّت خویش باقی نیست و به چند مورد تخصیص خورده است مانند تخصیص به عدم ارث فرزند کافر یا قاتل پدر و......
ثانیاً: لفظ «ارث» اسم جنس و دارای انواعی است از قبیل ارث مال، ارث مُلک و سلطنت و ارث نبوّت و غیره. در قرآن کریم نیز به معانی مختلف آمده است، از جمله به معنای «ارث علم و کتاب»، مانند:
﴿ثُمَّ أَوۡرَثۡنَا ٱلۡكِتَٰبَ ٱلَّذِينَ ٱصۡطَفَيۡنَا﴾ [الفاطر: 32]
«آنگاه کتاب [آسمانی] را به کسانی که ایشان را برگزیده بودیم به میراث دادیم».
و یا به معنای «ارث بهشت» است، چنانکه میفرماید:
﴿وَتِلۡكَ ٱلۡجَنَّةُ ٱلَّتِيٓ أُورِثۡتُمُوهَا بِمَا كُنتُمۡ تَعۡمَلُونَ﴾ [الزّخرف: 72]
«این است بهشتی که به سبب کردارتان به میراث بردهاید».
و یا «ارث زمین و مال» چنانکه میفرماید:
﴿وَأَوۡرَثَكُمۡ أَرۡضَهُمۡ وَدِيَٰرَهُمۡ وَأَمۡوَٰلَهُمۡ﴾ [الأحزاب: 27]
«زمین و خانههایشان و اموالشان را به شما میراث دادیم».
در آیة 128 و 137 سورة مبارکة اعراف نیز به همین معنی استعمال شده است.
ثالثاً: دوّمین و سوّمین آیهای که استشهاد کردهاند، در واقع کاملاً مخالف ادّعایشان و مؤیّد نظر ماست، زیرا در آیة 16 سورة «نمل» آشکار است که معنای عرفی ومعمول «ارث» مراد نیست، زیرا حضرت داوودu غیراز حضرت سلیمانu اولاد دیگری نیز داشت و قهراً آنان نیز از «ارث» به معنای عرفی آن محروم نبودهاند. واضح است که اولاد أعمّ از نیکوکار و غیرنیکوکار هر دو در صورتی که پدر مالی باقی نهد از او ارث میبرند، پس حضرت سلیمان در ارث بدین معنی ممتاز نبود و ذکر ارث بردنش بدین معنی کاملاً بیهوده است، و متضمّن مدح نیست امّا آیة مذکور در مقام مدح و تمجید اوست، پس ارثی که سلیمان به بهرهمندی از آن ممتاز است، «ارث نبوّت» است نه «ارث مال» که از امور عمومی است و در میان همگان مشترک است و ذکر این امور از شأن قرآن به دور است. ملاحظه میکنید که ادّعای علمای ما از این آیه به دست نمیآید.
آیة پنجم و ششم سورة «مریم» نیز به هیچ وجه مؤید ادّعای فوق نیست زیرا میفرماید: ﴿يَرِثُنِي وَيَرِثُ مِنۡ ءَالِ يَعۡقُوبَ﴾ = «از من و از آل یعقوب میراث برد» در حالی که حضرت یحییu از آل یعقوب مال ارث نمیبرد، اموال آنان را اولاد و خویشاوندانشان ارث برده بودند. پدر حضرت یحیی یعنی حضرت زکریّاu نیز اموالی نداشت که دعا کند خداوند به من وارثی عطا فرما که مالم بیوارث نمانَد!! زیرا وی نجّاری زاهد بود که مالی نیندوخته بود، علاوه بر این چنانکه گفتیم ارث بردن مال که امری معمول و متعارف است، مدح او نبوده و امتیازی به شمار نمیرود. ملاحظه میکنید که در این آیه نیز «ارث نبوّت» مقصود است نه ارث مال.