13. باب صفة العلم وفضله وفضل العلماء
در این باب، 9 حدیث مذکور است که بنا به قواعد علمالحدیث، مجلسی فقط روایت هشتم و جناب بهبودی فقط روایت نهم را صحیح دانستهاند. در مورد روایت نهم میگوییم: با اینکه «سُعدان بن مُسلِم» شناخته نیست و همین امر سبب میشود که حدیث «مجهول» محسوب شود و با اینکه راوی دیگر حدیث «معاویه بن عمار» به قول دو تن از علمای رجال (ابن داوود و عقیقی) مذهب مستقیمی نداشته و ضعیفالعقل بوده است، ولی جناب بهبودی این روایت را پذیرفته است!
در مورد حدیث دوّم این باب که میگوید: «إنّ الأنبیاء لم یُوَرِّثوا درهماً وَلا دیناراً = همانا پیامبران درهم و دینار ارث ننهادند» در بررسی حدیث اوّل باب پنجم سخن خواهیم گفت، بدانجا مراجعه شود.
* حدیث 6- را هر دو «محمّدباقر» صحیح ندانستهاند. یکی از رُوات آن «محمّد بن حسّان» است که غضائری و علّامة حلّی و سایرین او را ضعیف شمردهاند و نجاشی میگوید: غالباً از ضعفاء نقل میکند، چنین کسی روایت کرده از «ادریس بن حسن» که مهمل است و او نقل کرده از «ابی اسحاق الکِندی» که او نیز مهمل است و او روایت کرده از «بشیرالدّهّان» که او نیز مجهول است!! شما را به خدا بنگرید به کتاب کلینی که مورد احترام و اتّکاء میلیونها تن از شیعیان است، میگوید: ای مسلمانان، ضعیفی از مهملی و او از مهملی دیگر و او از مرد مجهولی به نقل از امامu خبری برایتان آوردهاند که فقط برای ایجاد تفرقه و بدبینساختن مسلمین به یکدیگر به کار میآید!! زیرا امام در این حدیث غیرشیعه را اهل ضلالت شمرده و فرموده: «فإذا احتاج إلیهم أدخَلوه في باب ضَلالتهم = اگر شیعهای به آنان محتاج شود او را از در گمراهی خویش وارد میکنند»!!
امثال اینگونه روایات ـ که متأسفانه نظایرش درکتب روایی ما کم نیست از جمله حدیث هفتم صفحة 437 جلد اوّل کافی و.....[1] ـ سبب شده چنان حالتی میان برادران مسلمان ایجاد شود که فیالمَثَل میرزا محمّد باقر خوانساری مؤلّف کتاب روضات الجنّات في أحوال العلماء والسّادات که از مشاهیر علمای شیعه و از اعلام و آیات ایشان است در احوال «خواجه نصیرالدّین طوسی» مینویسد: «از جمله امر این مرد که معروف و مشهور است این است که خود را وزیر سلطان محتشم نمود و در مملکت محروسة ایران به هلاکوخان..... که از بزرگترین سلاطین تتار و اتراک مغول بود، پیوست و در موکب سلطان مؤیّد، با کمال شوق و استعداد آمدند به طرف دارالسّلام بغداد برای ارشاد بندگان خدا و اصلاح بلاد و قطع رشتة ظلم و فساد و خاموشکردن جور نسناس و هلاکت دائرة ملک بنیالعبّاس و قتل عام اتباع آنان، تا اینکه جاری کرد از خون آن کثیفان مانند نهرها و جاری گردید در آب دجله و از آنجا تا جهنّم دارالبوار و جایگاه أشقیاء و اشرار.....» (روضات الجنّات ص 578)
خوانندة عزیز، اندکی در عبارت این عالم نما، تأمّل کن و بنگر او در کتابش هجوم کُفّار مغول و تاتار را به بغداد «ارشاد عباد» و «اصلاح بلاد» شمرده[2] و اعتراف نموده که این به اصطلاح «ارشاد» به قتل عام مسلمین در مرکز جهان اسلام منجر شده و ابایی ندارد که دربارة قتل عامّ وحشیانة مسلمین بگوید: به جهنّم دارالبَوار رفتند؟!! زهی عداوت و حماقت![3]
یکی از اعقاب همین مرد، امام جماعت مسجدی در تهران است و اهل سنّت را نجس میداند؟!!
گر مسلمانی همین است که اینان دارند |
|
نه دگر وای به گبر است و نه برترسایی!! |
4- باب أصناف النّاس
تعداد احادیث این باب چهار عدد است که آقای بهبودی هیچ یک را صحیح ندانسته امّا مجلسی میگوید: ظاهراً حدیث چهارم صحیح است.
حدیث دوّم و چهارم با هم شباهت دارند و مضمونشان برخلاف اصل تقلید است زیرا از قول امام صادقu مردم را به سه دسته تقسیم نموده: 1- عالم، 2- متعلّم، 3- غثاء*!. بنابراین، مقلّد که نه عالم است و نه متعلّم، «غُثاء» است که به دنبال هر بادی میرود!
بدان که فرق متعلّم با مقلّد آن است که متعلّم هر چه از معلّم أخذ میکند، با دلیل و برهان است، ولی مقلّد بدون دلیل و مدرک أخذ میکند و میپذیرد.
تعجّب است که با وجود اینگونه روایات، علمای شیعه که پیرو کلینیاند، مردم را به تقلید وامیدارند! آیا میخواهند مردم را در حالت «غثاء»بودن نگه دارند؟!
[1]- حدیث مذکور را در صفحه 152 کتاب حاضر آوردهایم.
[2]- همان مغولانی که چنان وحشی و بیفرهنگ بودند که اسبان خویش را در مسجد میبستند و برای گرمکردن خود قرآنها و کتب موجود در مسجد را میسوزاندند!!
[3]- مخفی نماند که ما با کشتار و آزار شیعیان که در زمان سلاطین عثمانی واقع شده است نیز مخالفیم و عمل آنان را نیز به هیچ وجه شرعی نمیدانیم.
*- کف و خاشاک و کثافت روی آب را «غُثاء» گویند.