163. باب أنّ الواجب علی النّاس بعد ما یقضون مناسکهم أن یأتوا الإمام فیسألونه عن معالم دینهم ویعلمونه ولایتهم ومودّتهم له
این باب دارای سه حدیث است. مجلسی حدیث 1 را حسن و حدیث 2 و 3 را ضعیف شمرده و آقای بهبودی فقط حدیث نخست را صحیح دانسته است.
احادیث این باب میگویند: حضرت باقر العلومu به نظر تخفیف و تحقیر به حجّاجی که کعبه را طواف میکردند، نگریسته و فرموده: در جاهلیّت نیز این چنین طواف میکردند و امّا مسلمین امر شدهاند که پس از مناسک حجّ نزد ما بیایند و دوستی و مودّت خویش را به ما اظهار کرده و نصرت خود را عرضه داشته و برای یاری ما اعلام آمادگی کنند! میپرسیم:
أوّلاً: لطفاً بفرمایید خدا در کجا چنین امر کرده است؟!
ثانیاً: اگر این عمل تا بدین حدّ اهمّیّت داشت که موجب تفاوت حجّ اسلامی با حجّ جاهلیّت بوده، چرا خداوند أرحم الرّاحمین در کتابش بیان نکرد و حتّی کسانی را که باید به ایشان مراجعه شود معرّفی نفرمود تا حجّت بر حجّاج تمام شود؟ و بیان آن بر عهدة رُوات کلینی قرار گرفت؟!!
ثالثاً: حجّ عبادتی است همگانی که بر هرفرد مستطیع حتّی پیامبرص واجب است و آن حضرت نیز حجّ به جای آورد. اگر حجّی که خدا از بندگان مستطیع خواسته است چنان باید که شما ادّعا کردهاید، بفرمایید أئمّه خودشان باید پس از مناسک حجّ به که مراجعه کنند؟! آیا حجّ امام با ماموم فرق دارد؟!
رابعاً: فرض میکنیم که شما راست گفتهاید، در آن زمان که امام ظاهر بوده و شاید میخواسته علیه خلفای جور قیام کند و محتاج نصرت سایرین بوده، طبعاً توقّع داشته که مردم با حضرتش همکاری کنند و او را تنها نگذارند ولی اینک که هزار سال است امامی در میان مردم نیست، این اخبار چه فایدهای دارد؟
در حدیث اوّل آیة 37 سورة مبارکة ابراهیم را غلط نقل کرده و به جای کلمة ﴿فَٱجۡعَلۡ﴾ گفته است: «وَاجْعَلْ»!
حدیث سوّم در آتش تفرقه دمیده است و به حضرت باقر العلومu افتراء بسته که او ابو حنیفه و سفیان ثوری را خبیث خوانده است! علمای ما ادّعا میکنند ابو حنیفه دوسال شاگرد امام صادقu بوده است. تاریخ نیز چنانکه گفتیم (ص 218) گواهی میدهد که ابو حنیفه از ارادتمندان و طرفداران أئمه بوده است[1]. چگونه ممکن است امام بزرگوار، وی و سفیان ثوری را خبیث بخواند؟! آیا این کار جُز نامؤدّب و بیانصاف جلوهدادن أئمّه، و تشدید تفرقه میان مسلمین، فایدهای دارد؟! آیا امام بزرگوار، پشت سر مردم غیبت کرده و آنها را خبیث میخواند؟ علاوه بر این، ابوحنیفه به آیات قرآن و تعداد کمی از احادیث پیغمبر استناد میکرد، چرا حدیث میگوید: « بلا هدی مِن الله ولا کتاب مبین». مگر جاعل حدیث قرآن کریم را «کتاب مبین» نمیداند؟