74. باب الفرق بین الرّسول والنّبيّ والمحدَّث
هنگام مطالعة این باب بسیار افسرده و ناراحت شدم زیرا روایت اوّل و چهارم باب مذکور و روایت دوّم باب 112 صریح در تحریف قرآن است. متأسّفانه کلینی و امثال او آیهای از قرآن را به صورت محرّف نقل کرده و براساس آن چیزها میتراشند و به أئمّة مظلوم نسبت میدهند. دیگر آنکه مقصود از این روایات آن است که فرق امام با نبیّ و رسول را معلوم سازد، امّا چنانکه خواهیم دید، نتیجهای از این روایات حاصل نمیشود.
بدان که این باب مشتمل برچهار حدیث است که آقای بهبودی فقط حدیث سوّم را صحیح دانسته امّا مجلسی حدیث اوّل و سوّم را صحیح شمرده و حدیث دوّم را مجهول و چهارم را ضعیف دانسته است.
* حدیث 1 و 4- با اینکه راوی هردو روایت «احمد بن محمّد برقی» است و روایات او قابل اعتماد نیست ـ از جمله همین احادیث که دلالت بر تحریف قرآن دارد[1] ـ امّا مجلسی، حدیث اوّل را چنانکه گفتیم صحیح قلمداد کرده است!
یکی از رُوات حدیث 4 نیز ابوالحسن علیّ بن حسّان بن کثیر الهاشمی است. وی واقفی است و چنانکه «هاشم معروف الحسنی» تصریح کرده[2] بنا به آنچه در کتب رجال آمده «علیّ بن حسّان» فاسد الاعتقاد بود و غالباً احادیث خود را از قول عمویش «عبدالرحمان بن کثیر» میگوید، به عنوان نمونه وی یازده حدیث باب مفتضح 165 کافی را از عمویش «عبدالرّحمان» نقل کرده است. چنانکه قبلاً نیز اشاره شد[3] کتابی به نام «تفسیر الباطن» دارد که سراسر کذب است و به قول «غضائری» هیچ ارتباطی به اسلام ندارد. علمای ما او را غالی و بسیار ضعیف شمردهاند. این کذّاب مدّعی است که در آیة 7 سورة آل عمران منظور از آیات محکم، أئمّه و منظور از آیات متشابه، خلفای دیگرند!! راوی دیگر این روایت «علی بن یعقوب الهاشمی» مجهول الحال است.
هر دو حدیث این باب و حدیث دوّم باب 112 میگویند: امامu آیة 52 سورة حج را چنین تلاوت کرده است:
﴿وَمَآ أَرۡسَلۡنَا مِن قَبۡلِكَ مِن رَّسُولٖ وَلَا نَبِيٍّ وَلاَ مُحَدَّث﴾ [الحج: 52]
«پیش از تو هیچ رسول و نبی [و محدّثی] نفرستادیم!!».
توجه فرمایید که نمیگوید آیه را تفسیر فرمود بلکه میگوید: تلاوت نمود (= تلا هذه الآیة) و حتّی در حدیث چهارم، راوی میگوید: گفتم: قربانت گردم قراءت ما چنین نیست. در حالیکه اگر منظور امام تفسیر آیه بود، گفتن چنین سخنی از جانب راوی لزومی نداشت. امام نیز نفرموده که منظورم تفسیر بوده است. مهمتر اینکه «محدَّث» به تصریح روایت، غیر از نبیّ و غیر از رسول است و میخواهد نوع سوّمی را بیان کند و متعصّبین دکاندار نمیتوانند بگویند منظور امام تفسیر و یا بیان مصادیق آیه است. حتی مروّج الخرافات «مجلسی» در شرح این حدیث مینویسد: گفته شده: احتمال میرود که مقصود از ذکر لفظ «مُحَدَّث» بیان معنای آیه بوده است. من میگویم: این احتمال بسیار بعید است. ما نیز در کتاب بزرگمان (= بحارالأنوار) اخباری صریحتر از این آوردهایم که این کلمه در قرآن موجود بوده و هیچ بعید نیست که قسمتی از قرآن از آنچه عثمان جمعآوری کرده است، افتاده باشد!!! و در شرح حدیث دوّم باب 112 نیز میگوید: این خبر دلالت دارد که «ولا مُحَدَّث» در قرآن بوده امّا آن را از قرآن ساقط کردهاند!!![4]
کلینی با آوردن این روایات ضدّ قرآن چه قصدی داشته است؟ به مقلّدین متعصّب او چه باید گفت که دایم از او تعریف و تمجید میکنند؟ آیا قرآن نخواندهاند که با تأکیدات بسیار[5] خداوند فرموده:
﴿إِنَّا نَحۡنُ نَزَّلۡنَا ٱلذِّكۡرَ وَإِنَّا لَهُۥ لَحَٰفِظُونَ﴾ [الحجر: 9]
«همانا ما قرآن را فروفرستادیم و همانا ما خود حافظ آنیم».
نمیدانم چرا کلینی یا مجلسی خود را دوستدار علیu معرّفی میکنند، در حالیکه واقعاً دشمن آن حضرتاند زیرا قرآنی که در زمان عثمان نوشته شد، مؤیَّد به موافقت و تأیید حضرت علیu بوده است و چنانکه در فصل 7 مقدمة تفسیر «تابشی از قرآن» گفتهایم، عثمان با رأی امیرالمؤمنینu و به تأیید و اشارة آن حضرت، قرآن را جمعآوری کرد. «سُوَید بن عَلقمه» میگوید: شنیدم علیu میفرمود: «أیّها النّاس، الله، الله إیّاکم والغلوّ في أمر عثمان وقولکم حُرّاق المصاحف فو الله ما حرّقها إلا مِن ملاءٍ مِن أصحاب رسول اللهص جَمَعَنا.... فقلنا: نِعمَ ما رأیتَ.... = ای مردم، خدای را پروا کنید، خدای را پروا کنید و از زیادهروی دربارة عثمان بپرهیزید و او را سوزانندة مصحفها مگویید. به خدا سوگند عثمان بدین کار اقدام نکرد مگر به [اشارة] بزرگانی از اصحاب رسول خداص. او ما را جمع کرد.... گفتیم چه رأی خوبی!....» الخ.
دیگر آنکه اگر واوی در قرآن کریم پس و پیش میشد، محال بود که علیu سکوت فرماید و در خُطَب و رسایل خود به این موضوع شدیداً اعتراض نکند. شما که خطبة شقشقیّه را کلام علیu میدانید، بگویید: چگونه است که علیu از خلفاء شکوه کرده ولی حتّی اشارهای به این مسألة بسیار مهم نفرموده؟
به نظر ما حضرت حیدر کرّارu که حسنین - علیهما السلام- را برای دفاع از جان عثمان به منزل وی فرستاد، اگر کمترین تغییری در قرآن رخ میداد، با دو فرزند عزیزش به قلم و قدم از هیچ جانفشانی در این راه دریغ نمیورزیدند و بیتردید آن حضرت مبارزه در راه دفاع از قرآن را بر جنگ با معاویه و خوارج مقدّم میداشت. آن بزرگوار در زمان حکومتش کمترین اشارهای به حدوث کمترین تغییری در قرآن نفرمود و إلا قبل از آنکه اموال بیتالمال را بازگرداند، به اصلاح قرآن همّت میگماشت. در حالیکه در نهجالبلاغه میبینیم آن حضرت مکرّر مردم را به فراگیری و تبعیّت همین قرآنی که عثمان جمعآوری نموده، سفارش فرموده است.
دیگر اشکال بزرگ احادیث این باب و باب 112 ـ که احادیث آن را نیز در همین جا بررسی میکنیم ـ این است که با ختم وحی سازگار نیست و نوعی وحی را برای امام ثابت میکند درحالیکه به اعتراف علمای ما ـ چنانکه در باب 60 این کتاب (ص 399) گفتهایم ـ به امام وحی نمیشود. زیرا وحی احکام و معارف شرعی به هرکس پس از پیامبر اکرمص به معنای عدم ختم نبوّت است. امّا این روایات ادّعا دارند که امام صدای فرشته را میشنود و از او کسب خبر میکند. این همان وحی است که فقط اسمش را ذکر نکردهاند. زیرا در وحی، رؤیت ملک شرط نیست و به تصریح قرآن بسیاری از انبیاء ملَک را نمیدیدهاند و فقط صدا میشنیدند و ارتباط ایشان با عالم ملکوت از ورای حجاب بود. قرآن میفرماید:
﴿وَمَا كَانَ لِبَشَرٍ أَن يُكَلِّمَهُ ٱللَّهُ إِلَّا وَحۡيًا أَوۡ مِن وَرَآيِٕ حِجَابٍ أَوۡ يُرۡسِلَ رَسُولٗا فَيُوحِيَ بِإِذۡنِهِۦ مَا يَشَآءُۚ إِنَّهُۥ عَلِيٌّ حَكِيم﴾ [الشّوری: 51]
«هیچ انسانی را نسزد که خدا با او سخن گوید مگر با وحی و اشارت یا از فراسوی حجاب یا بفرستد فرستادهای که به اذن او آنچه را که [خدا] بخواهد و حی نماید، به راستی که او والامرتبت و حکیم است».
به عنوان مثال، حضرت کلیماللهu فقط صدا میشنید. پس این ادّعا که أئمّه فقط صدا میشنوند ولی نبیّ نیستند ادّعایی باطل است که با ختم وحی و نبوّت سازگار نیست. زیرا صرف شنیدن صدا نیز از انواع وحی است، خصوصاً که فرشته به امام (=مُحَدَّث) مسائل اعتقادی و احکام شرعی را نیز میگوید و این همان رسالت و نبوّت است و با تغییر اسم یا عدم ذکر اسم، مسمّی تغییر نمیکند. به همین سبب در روایت پنجم باب 112[6] راوی پس از شنیدن اینکه فرشته با «محدّث» سخن میگوید، سؤال میکند: پس میگویی «محدَّث» پیامبر است؟! و پاسخ میگیرد: نه بلکه «محدّث» مانند دوست حضرت سلیمانu (که به آصف بن برخیا مشهور است) و دوست حضرت موسی (که در میان مردم به «خضر» معروف است) و ذوالقرنین است. میگوییم: أوّلاً: این گونه افراد همگی متعلّقاند به دوران قبل از ختم نبوّت در حالی که بحث ما دربارة دوران پس از وحی و نبوّت است.
ثانیاً: چرا قرآن که ذوالقرنین را که متعلّق به گذشته است، معرّفی فرموده امّا از معرّفی أئمّه به عنوان «محدّث» و منصوب من عندالله، خودداری نموده و شما ناچار شدهاید برای وصول به مقصود، قرآن را تحریف شده جلوه دهید؟
ثالثاً عبدصالح سورة کهف (آیة 65 به بعـد) و آورنـدة تخت به دربار سلیمـان (النّمل: 40) نه به عنوان نبوّت و امامت و نه به عنوان «محدَّث» بر مردم (= ناس) مبعوث نبودهاند. جناب «ذوالقرنین» (الکهف: 83 به بعد) نیز مانند جناب «طالوت» (البقرة: 247) به عنوان «مَلِک» بر مردم قیادت داشت و به عنوان معلّم شریعت وحکمت بر مردم مبعوث نبود، و دلیلی نداریم که جناب طالوت یا ذوالقرنین یا آصف بن برخیا، صدای فرشته را میشنیدهاند. در نتیجه اینها همگی از بحث ما خارجاند و قیاس أئمّه با ایشان قیاس معالفارق است.
مشکل دیگر این گونه روایات و از جمله حدیث دوم باب 112[7]، که برای أئمّه ادّعای ارتباط با فرشته و علم غیب دارند، مخالفت آنهاست با کلام حضرت امیرu که فرموده وحی و اخبار آسمانی با رحلت پیامبر اکرم خاتمه یافته است[8]. و حضرت سجّادu یقیناً بر خلاف جدّ بزرگوارش سخن نمیگوید.
ایراد حدیث چهارم باب 61 و حدیث چهارم باب 112[9] آن است که علامتی بیفایده برای شنیدن صدای فرشته ذکر کرده است! میگوییم: اگر کسی اعلام کند که من صدایی شنیدهام و بر اثر آن به من حالت وقار و سکینه مستولی شده و معلوم میشود که بر من ملَک نازل شده و صدای مذکور صدای مَلَک بوده است، باید بپذیریم و او را امام منصوب من عندالله بشماریم؟! این هم شد دلیل؟! حاشا که امام چنین سخنی بگوید.
* حدیث 2- مجهول است و متن آن همان عیوب حدیث 1 و 4 را داراست.
* حدیث 3- حدیث فوق را «احول» بیانصاف نقل کرده و راوی دیگر آن «احمد برقی» است. حدیث سوّم باب 112 را نیز همین «برقی» بیاعتبار روایت کرده و دیگر ناقل آن «یعقوب بن یزید» است[10] امّا هر دو «محمّد باقر» هر دو حدیث را صحیح شمردهاند!
«أحول» مدّعی است که حضرت باقرالعلومu فرموده: «محدَّث» برای اطّلاع از امور شریعت و اخبار غیبی فقط صدای فرشته را میشنود ولی او را نمیبیند و در خواب نیز نمیبیند (= لا یری في منامه). میگوییم: این خبر که «محمّد بن یحیی» برای کلینی نقل کرده معارض است با خبر 6 باب 105 که آن را هم «محمّد بن یحیی» روایت کرده و در آنجا امام رضاu در خواب از مرگ خویش مطلع شده و مخالف است با حدیث 14 باب 119 که جانشین حضرت کاظم در خواب به او معرّفی گردیده و مخالف است با حدیث 8 و 9 باب 178 که امام رضا در خواب از رفتن به حمّام نهی گردید و در خواب از شکست «هارون بن مسیّب» آگاه شد.
دیگر آنکه احادیث این باب و حدیث چهارم باب 112 میگویند: محدَّث (= امام) فرشته را نمیبیند و فقط صدا میشنود، امّا در باب 150 حدیث 1 و 2 و 3 و 6 میگوید: فرشتهای میآید و به أئمّه قبل از مقاربت با همسرشان شربتی میدهد و بر بازو و یا میان دو چشم امام در زمان نوزادی آیهای از قرآن مینویسد و در باب 154 که آنها را نیز «محمّد بن یحیی» نقل کرده مدّعی است که فرشتگان به خانة أئمّه میآیند و با آنها مصافحه میکنند و گاهی جا را برای آنها تنگ میکنند و أئمّه از پَرِ آنها متّکای خود را پُر میکنند!! میپرسیم: آیا فقط صدای ملائک است که شربت میآورد و فقط صداست که با أئمّه مصافحه میکند و جا را تنگ میسازد و با پَرهایش متّکا پر میشود. این روایات دلالت بر تجسّم و تجسّد ملائکه دارد و جسمیّتشان آنها را قابل رؤیت میسازد.
با توجّه به مطالب فوق بطلان روایات باب 61 و 112 آشکار است. امّا شگفتا که آقای بهبودی حدیث نخست باب 112 را که مجلسی ضعیف شمرده، پذیرفته و با شمارة 94 در کتاب «صحیح الکافی» آورده است! مجلسی روایت پنجم باب 112 را چنانکه گفتیم[11] حسن موثّق شمرده است.
مخفی نماند که از روایات دو باب 61 و 112 فرق امام با رسول و نبیّ معلوم نمیشود و حتّی «مجلسی» در شرح حدیث سوّم باب 61 اعتراف نموده که استنباط تفاوت امام با نبیّ از این اخبار و نیز جمع میان این روایات که بیشتر آنها را در کتاب «بحارالأنوار» آوردهایم، در نهایت دشواری است و ما جُز رعایت جلالت خاتم الأنبیاءص دلیلی نداریم که چرا أئمّه را نبیّ ندانستهاند و عقل ما به فرقی میان نبیّ و امام دست نمییابد!
[1]- راوی روایت دوّم باب 112 نیز «احمد برقی» است و هر دو «محمّدباقر» آن را صحیح ندانستهاند.
[2]- الموضوعات في الآثار والأخبار، صفحه 194.
[3]- ر. ک. صفحه 44 کتاب حاضر.
[4]- متأسّفانه محشّی «کافی» نیز نوشته است: قوله «ولا محدّث» إنما هو في قراءة أهل البیت‡ = در قراءت اهل بیت‡ «ولا محدّث» وجود داشته است!! (اصول کافی، ج 1، ص 176).
[5]- در باره این آیه رجوع کنید به حاشیه صفحه 108 کتاب «شاهراه اتّحاد» و کتاب حاضر، 774.
[6]- روایت مذکور به صورت مختصر به عنوان روایت چهارم باب 111 نیز ذکر شده و راوی آن یکی از غُلاة موسوم به «حسین بن سعید» است. ولی مجلسی آن را «حسن موثق» شمرده است!
[7]- هردو«محمّدباقر» حدیث دوم باب112را صحیح ندانستهاند ومجلسی بهضعف آن تصریح کردهاست.
[8]- انقطع بموتك ... من النّبوّة والأنباء وأخبار السّماء (نهجالبلاغه، خطبه 235) خَتَمَ به الوحی (خطبه 133) بما خصّهم به من وحیه (خطبه 144). رجوع کنید به صفحه 399 کتاب حاضر.
[9]- هر دو «محمّدباقر» حدیث چهارم باب 112 را صحیح ندانستهاند و به قول مجلسی حدیث مذکور «مرسل» است.
[10]- «یعقوب بن یزید» را در صفحه 303 معرّفی کردهایم. اوهمان است که روایت کرده هر کس روز عاشورا مرقد سیّدالشّهداء را زیارت کند گویی که خدا را در عرش الهی زیارت کرده باشد!! (وسائل الشیعة، ج 10، کتاب الحجّ، أبواب المزار وما یناسبه)، ص 371 و 372، حدیث 1.
[11]- ر. ک. صفحه 411 همین کتاب.