123. باب فیه ذکر الأرواح الّتي في الأئمّة ‡

این باب دارای سه حدیث است که بهبودی هیچ­یک را صحیح ندانسته است. مجلسی حدیث دوّم و سوّم را ضعیف دانسته امّا حدیث اوّل را صحیح گفته است! در حالی که حدیث اوّل به واسطة «جابر جُعفِیّ» که او را معرّفی کرده‌ایم[1] و «ابراهیم بن عمر الیمانی» که ابن الغضائری او را بسیار ضعیف شمرده و حمّاد بن عیسی که فقط به بیست روایت خویش اعتماد داشته و «حسین بن سعید» که از غُلاۀ به شمار می‌رود، بی‌اعتبار است.

باید دانست که دین صحیح آن است که مطالب آن مطابق عقل و فطرت باشد، چنانکه مورد اتّفاق است که «کلما حکم به العقل حکم به الشرع = هر چه عقل حکم کند شرع نیز به آن حکم می‌کند». مذاهب خرافی بسیار است، از جمله مطالب خرافیِ خلاف عقل و قرآن، همین باب و اخبار آن است.

متن احادیث مدّعی است که در انبیاء و اوصیاء پنج روح هست! در صورتی که قرآن فرموده انبیاء بشری مانند شما مردم هستند. اگر انبیاء روحی غیر روح سایر افراد داشتند قرآن می‌فرمود: بَشَرٌ غیرُکُم.

دیگر آنکه در حدیث اوّل می‌گوید: آنها با روح شهوت به اطاعت خدا و بیزاری از معصیت پروردگار راغب شدند امّا در حدیث سوّم می‌گوید: با روح شهوت خورد و نوش و بهره‌مندی حلال از زنان را انجام می‌دهند؟!

علاوه بر این، معلوم است که انسانی که به صفات جلال و جمال خداوند ایمان دارد هم از خدایی که به او ایمان دارد اطاعت می‌کند و هم از عذاب او بیمناک و به رحمتش امیدوار می‌شود و لازم نیست از دو روح برخوردار باشد و لازم نیست که ببافیم با روحِ قوّت، از خدا اطاعت می‌کنند و با روحِ ایمان، به خدا ایمان می‌آورند زیرا ایمان خود موجب اطاعت نیز می‌شود. أئمّه چنین سخنی نمی‌گویند.

در خبر دوّم و سوّم برای أئمّه مدّعی علم غیب شده است. با اینکه در فصل «علم غیب و معجزه و کرامت» (ص 125 به بعد) و در سایر ابواب دربارة بطلان این عقیده به اندازة کافی سخن گفته‌ایم. در اینجا نیز چند نمونه ذکر می‌کنیم. عیال رسول خداص در راه عقب ماند و به قافله نرسید و آن حضرت خبر نداشت. اصحاب او را در بئر معونه کشتند و تا زمانی که یکی از مردم خبرش را نیاورده بود، آن حضرت آگاه نبود. پس چگونه امام از همه جا خبر دارد؟ چنانکه از «نهج‌البلاغه» می‌توان دریافت حضرت امیر در هنگام خلافتش اگر مامورین و جاسوسانِ آن حضرت از اطراف و اکناف خبری می‌آوردند وی مطّلع می‌شد و إلّا خیر.

این جاعلین جاهل با این اخبار قصد اثبات علم غیب برای ائمّه دارند. در حالی که این برای آن بزرگواران فضیلت نیست. فِی‌المَثَل اگر حضرت ابراهیمu می‌دانست که سرانجام حضرت اسماعیلu را ذبح نخواهد کرد و یا اگر حضرت امیرu می‌دانست که اگر در بستر پیامبر بخوابد، آسیبی به او نخواهد رسید، در این صورت کارشان موجب فضیلتی نبود، بلکه اهمّیّت کارشان در این بود که عاقبت کار خویش را نمی‌دانستند ولی برای کسب رضای حقّ به وظیفة خویش عمل کردند.

جالب است که «مُفَضَّل» کذّاب می‌گوید: امام صادق فرموده: خدا روح‌القدسu را در پیامبر قرار داد و پس از رحلت وی، روح‌القدس به امام پس از او منتقل می‌شود. در حالی که انتقال روح از بدنی به بدن دیگر همان تناسخ است که حضرت رضاu فرمود: «من قال بالتناسخ فهو کافر = هر که به تناسخ قائل باشد، کافر است». دیگر آنکه روح القدس هیچگاه در پیامبر نبود بلکه به امر حقّ بر آن حضرت نازل می‌شد امّا جاعل جاهل نفهمیده که چه ببافد! علاوه بر این روح‌القدس با أئمّه که وحی دریافت نمی‌کردند، چه کار داشت؟! چرا قرآن به این موضوع هيچ اشاره‌ای نکرده است؟



[1]- ر. ک. کتاب حاضر صفحه 196 و 327.