91. باب أنّ الأئمة قد أوتوا العلم وأُثبِتَ في صدورهم

کلینی در این باب پنج حدیث ذکر کرده که آقای بهبودی هیچ یک را صحیح ندانسته است. مجلسی حدیث 1 و 2 و 3 را ضعیف و 4 را صحیح و 5 را مجهول شمرده است. هیچ یک از احادیث این باب با قرآن کریم موافق نیست، زیرا خدا در سورة مکّی عنکبوت فرموده:

﴿وَمَا كُنتَ تَتۡلُواْ مِن قَبۡلِهِۦ مِن كِتَٰبٖ وَلَا تَخُطُّهُۥ بِيَمِينِكَۖ إِذٗا لَّٱرۡتَابَ ٱلۡمُبۡطِلُونَ ٤٨ بَلۡ هُوَ ءَايَٰتُۢ بَيِّنَٰتٞ فِي صُدُورِ ٱلَّذِينَ أُوتُواْ ٱلۡعِلۡمَ﴾                                                                                                [العنکبوت: 48-49]

«پیش از این (= نزول قرآن) نوشته و کتابی نمی‌خواندی و به دست خویش نمی‌نوشتی [که اگر جُز این بود] اهل باطل شکّ و تردید می‌کردند، بلکه آن (= قرآن)، آیاتی روشن و آشکار است در سینه‌های کسانی که از دانش برخوردارند».

امّا کلینی از گروهی رُوات ضعیف یا غیرمعلوم الحال نقل کرده که امام باقر و امام صادق ـ علیهماالسّلام ـ فرموده‌اند آیات قرآن فقط در سینة ماست! این سخن برخلاف واقعیّت مشهود و برخلاف قرآن است، زیرا این آیات در مکّه نازل شده و در آن زمان أئمّه موجود نبودند تا این آیات در سینه‌هایشان باشد، بلکه منظور مؤمنانی است که در آن زمان آیات قرآن را حفظ می‌کردند و در سینه‌هایشان محفوظ بود. علاوه بر این، قرآن برای عدّه‌ای مخصوص نازل نشده و بِالعَیان می‌بینیم بسیاری از دانشمندان و مفسّرین به آیات قرآن کریم علاقة وافر دارند وآن را از حفظ دارند و به اصطلاح آیات إلهی درسینه‌هایشان محفوظ است. به راستی فائدة این­اخبارِ خلاف قرآن چیست؟ آیا قصد داشته‌اند با این اخبار أئمّه را بی‌خبر از قرآن جلوه دهند؟

82- باب في أنّ من اصطفاه الله من عباده وأورثهم کتابه هم الأئمّة ‡

در این باب 4 حدیث ذکر شده که آقای بهبودی هیچ یک را صحیح ندانسته است. مجلسی دربارة حدیث اوّل سکوت کرده و حدیث 2 و 3 را ضعیف و حدیث 4 را صحیح شمرده است!

راوی حدیث 1 و 2 و 3 یکی از ضُعَفاء، موسوم به «معلّی بن محمد» است که قبلاً اورامعرّفی کرده‌ایم[1]. راوی چهـارم حدیث أوّل «محمّدبن­جمهور» است. وی ـ چنانکه گفته‌ایم ـ کذّاب و فاسدالحدیث بود و با اشعارش فسق و فجور را ترویج می‌کرد!

خدای تعالی فرموده:

﴿وَٱلَّذِيٓ أَوۡحَيۡنَآ إِلَيۡكَ مِنَ ٱلۡكِتَٰبِ هُوَ ٱلۡحَقُّ مُصَدِّقٗا لِّمَا بَيۡنَ يَدَيۡهِۗ إِنَّ ٱللَّهَ بِعِبَادِهِۦ لَخَبِيرُۢ بَصِيرٞ ٣١ ثُمَّ أَوۡرَثۡنَا ٱلۡكِتَٰبَ ٱلَّذِينَ ٱصۡطَفَيۡنَا مِنۡ عِبَادِنَاۖ فَمِنۡهُمۡ ظَالِمٞ لِّنَفۡسِهِۦ وَمِنۡهُم مُّقۡتَصِدٞ وَمِنۡهُمۡ سَابِقُۢ بِٱلۡخَيۡرَٰتِ بِإِذۡنِ ٱللَّهِۚ ذَٰلِكَ هُوَ ٱلۡفَضۡلُ ٱلۡكَبِيرُ﴾

                                                                                                                      [فاطر: 31-32]

«و آنچه از کتاب [آسمانی] به تو وحی کرده‌ایم حقّ و درست و تصدیق‌کنندة [کتاب‌های] پیش از آن است. همانا خداوند به بندگانش آگاه و بیناست. سپس این کتاب را برای کسانی از بندگانمان که ایشان را برگزیده‌ایم به میراث نهادیم که برخی از ایشان بر خویش ستم کنند و بعضی میانه‌رو باشند و برخی به إذن و توفیق خدا، پیشتازند به سوی خیرات که این همان رحمت و بخشش بزرگ است».

مراد از ارث ‌نهادن کتاب برای بندگان برگزیده، اصحاب پیامبر و امّت آن حضرت است. زیرا قرآن خود فرموده:

﴿كُنتُمۡ خَيۡرَ أُمَّةٍ أُخۡرِجَتۡ لِلنَّاسِ﴾                                                      [آل عمران: 110]

«شما بهترین امّت‌اید که برای [دیگر] مردمان ظهور کرده‌اید».

چنانکه ملاحظه می‌شود خدا در سورة مکّی «فاطر» فرموده که ما قرآن را برای مردمی که آنها را برای آخرین کتاب آسمانی برگزیده‌ایم، به میراث نهاده‌ایم امّا آنان همگی یکسان نیستند، بلکه برخی با عمل‌نکردن به کتاب، در واقع به خود ستم می‌کنند و بعضی دیگر میانه‌رو هستند و البتّه فضل بزرگ الهی از آنِ کسانی است که به سوی امور خیر می‌شتابند.  و آیه ربطی به مسألة امامت و لزوم شناخت امام ندارد.

* حدیث 1 و 2 و 3- امّا رُوات کذّاب کلینی می‌گویند: امام فرموده: کسی که امام را نشناسد به خود ستم کرده و مصداق ظالم به نفس است. در حالی­که آیه دربارة کتابِ خدا و التزام یا عدم التزام به آن است و ربطی به امامت ندارد. علاوه براین، احادیثِ این باب مخالف اخبار باب 57 کافی است که می‌گوید: ابتداء باید خدا امری را اعلام فرماید سپس بر مردم است­که بپذیرند و اگر کسی چیزی ­را نداند یا نشناسد بر او مسؤولیّتی نیست. امّا در این باب مدّعی است کسی که امام را نشناسد به خود ظلم کرده در حالی که از امامت الهیّه و امام در قرآن خبری نیست. در این صورت چگونه ممکن است کسی امام معرّفی نشده را نشناسد و ظالم به نفس محسوب شود؟

علاوه بر این، مجلسی نیز حدیثی از حضرت باقرالعلومu نقل کرده که مخالف روایات این باب است و در آنجا «ظالم به نفس» را به کسانی که امام را نشناسند، منحصر ندانسته و در عین حال «سابق بالخیرات» را نیز به أئمّه منحصر نشمرده، بلکه فرموده: از ما کسی «ظالم به نفس» است که هم عمل صالح به جای آورَد و هم کار ناشایسته مرتکب شود و «مقتصد» کسی است که متعبّد مجتهد باشد و «سابق بالخیرات» حضرات علی و حسن وحسین ـ علیهم السّلام ـ هستند و هر که از خاندان پیامبر که به توفیق إلهی شهید شود.

مشکل دیگر این باب آن است که روایت دوّم و سوّم با هم موافق نیستند زیرا در حدیث دوّم می‌گوید: کسانی از اولاد فاطمه که دست به شمشیر ببرند و مردم را به مخالفت [با حکومت] دعوت کنند، از شمول این آیه خارج‌اند و «سابق بالخیرات» نیستند[2]. امّا در روایت سوّم همة اولاد فاطمه ـ علیها السّلام ـ را مشمول آیه دانسته است که اولاد امام حسنu و أئمّة زیدیّه را نیز شامل می‌شود به همین سبب محشّی کافی ناگزیرشده بدون ذکر دلیل بگوید در حدیث سوّم باید منظور از اولاد فاطمه را منحصر به کسانی بدانیم که برای دعوت مردم به مخالفت [با حکومت] دست به شمشیر نبرده‌اند، تا با حدیث دوّم مخالف نباشد؟!!

مشکل دیگر آن است که در احادیث مذکور امامت را به اولاد حضرت زهرا‘ منحصر دانسته و از یاد برده که حضرت امیرu از اولاد فاطمه‘ نیست.

از اینها مهمتر آن است که احادیث مذکور با قرآن کریم موافق نیست زیرا قرآن از همة مردم توقّع دارد که «سابِق بِالخَیرات» باشند و این امر را ممکن دانسته است و به همین سبب خطاب به مؤمنین فرموده:

﴿فَٱسۡتَبِقُواْ ٱلۡخَيۡرَٰتِ﴾                                                             [البقرة: 148 – المائدة: 48]

«پس به سوی کارهای نیک بشتابید».

در حالی­که اگر سبقت در خیرات به أئمّه منحصر می‌بود، خدای متعال به سایر بندگان، چنین خطاب نمی‌فرمود.

* حدیث 4- این حدیث را در صفحة 304 بررسی کرده‌ایم، بدانجا مراجعه شود.



[1]- ر. ک. صفحه 148 و 455 و 480 کتاب حاضر.

[2]- پیداست که این روایت را مخالفین و رقبای أئمّه زیدیّه ـ رحمهم اللهـ جعل کرده‌اند.