182. باب مولد الحسن بن علی
کلینی ابواب موالید را به منظور بیان تاریخ تولّد و وفات أئمّه در کتاب خود آورده ولی ضمن آن از قول راویان غالی به مدّاحی پرداخته است. گر چه مدّاحی مورد علاقة ملّت ماست و مردم ما به آن اعتیاد شدید دارند امّا همین مدّاحیها باعث شده که مردم ما بپردازند به نقل مدّاحیها و نقل کرامات و معجزات بزرگان دین و از أصل دین و قرآن و تعالیم اسلامی غافل بمانند! اگر این تمجیدها در حدّ معقول و مجاز و طبق روح تعالیم اسلام و قرآن بود، اشکالی نداشتیم ولی أکثر این مدّاحیها با قواعد دین موافق نیست و سبب ابتلای مسلمین به غلوّ شده است. رُوات کذّاب کاری کردهاند که ملّت ما برای أئمّه اوصاف فوق بشری قائلاند. در صورتی که انبیاء إلهی از جمله جدّشان رسول اکرمص مکرّر فرموده:
﴿قُلۡ إِنَّمَآ أَنَا۠ بَشَرٞ مِّثۡلُكُمۡ﴾ [الکهف: 110 فصّلت: 6]
«من بشری مثل شمایم».
و فرموده:
﴿هَلۡ كُنتُ إِلَّا بَشَرٗا رَّسُولٗا﴾ [الإسراء: 93]
«آیا جُز بشری فرستاده شده [از جانب خدایم]؟».
رُوات کذّاب معجزات بسیاری برای أئمّه نقل کردهاند که یک دهم آن برای رسول خداص نقل نشده واز این معجزات نیز جُز أفراد کذّاب وغالی و ضعیف مطّلع نشدهاند. (فتأمّل)
در زمان ما هزاران مدّاح و روضهخوان و مرثیهگو در میان ملّت هستند که ده آیه از قرآن نمیدانند ولی صدها شعر خیالی و روایت ضدّ قرآن در مدح و تمجید از أئمّه از حفظ دارند و دین را دکّان نان کردهاند! متأسفانه پس از انقلاب روز به روز بر رونق بازارشان افزوده میشود و حکومت اینگونه أعمال را تأیید و تشویق کرده امّا مرا از اقامة مجلس تفسیر قرآن در منزلم منع میکند!
باری، این باب مشتمل است بر شش حدیث که آقای بهبودی جُز حدیث سوّم را صحیح ندانسته است. مجلسی حدیث 1 را مجهول و حدیث 2 را مورد اختلاف دانسته امّا خود به عنوان حدیث صحیح پذیرفته و حدیث 3 را حسن و حدیث 4 و 5 را صحیح و حدیث 6 را ضعیف شمرده است.
در مقدّمة این باب کلینی زمان تولّد و وفات حضرت مجتبی را ذکر کرده ما نیز اشاره میکنیم که آن حضرت دو تن از پسرانش را ابوبکر و عمر نامیده بود. و یکی از پسرانش «طلحه» نام داشت[1].
* حدیث 1 و 2- متن هردوحدیث بلا اشکال است. البتّه در مورد سنّ آنحضرت اقوال مختلفی ذکر شده است.
* حدیث 3- با اینکه یکی از رُوات آن «سَیف بن عَمیرَه» است[2] اما آقای بهبودی آن را پذیرفته است!
* حدیث 4- «اسماعیل بن مِهران» به قول کشّی متّهم است به غلوّ و دروغهایی نیز به او نسبت داده شده است. به قول غضائری بسیاری از روایاتش منقول از ضعفاست. این حدیث مدّعی است که امام حسنu کنار نخلی که از بیآبی خشک شده بود نشست و دعا کرد و درخت خشکیده، سبز شد و فوری خرمای تازه آورد!! ساربانی که همراه آن حضرت بود این کار را حمل بر سحر و جادو کرد. امام فرمود: نه این سحر نیست بلکه دعای مستجاب پسر پیغمبرص است.
خوانندة محترم، بنگر که بنا به حدیث قبلی، به حضرت مجتبیu و کنیزش زهر دادند، کنیزک زهر را قیء کرد و بهبود یافت ولی امام نتوانست سمّ را از شکمش خارج کند و در گذشت. امّا در این حدیث به دعای امام درخت مرده زنده شد و فوراً خرما داد! میپرسیم: چرا امام دعا نکرد که سمّ از شکمش خارج شود و شفا یابد؟! آیا اهمّیّت سلامت خودش از بر آورده ساختن میل یکی از فرزندان زُبَیر به خرما، کمتر بود؟ دیگر اینکه چرا معجزة خرما آوردن نخل خشکیده را در مقابل سپاهیان معاویه نیاورد تا ایمان آورند و معاویه را رها کرده و به سپاه امام ملحق شوند؟!
* حدیث 5- این حدیث را در صفحة 299 کتاب حاضر ذکر کردهایم بدانجا مراجعه شود.
* حدیث 6- دلالت بر علم غیب امام دارد که ما قبلاً دربارة این موضوع در کتاب حاضر توضیحاتی آوردهایم (ر. ک. ص 87 به بعد) در این خبر آمده: با اینکه پاهای مبارک امام از راه رفتن ورم کرده و آسیب دیده بود و با اینکه مرکب حاضر بود، حاضر نشد برای حفظ سلامت سوار شود! در حالی که حفظ سلامت بر همه کس چه امام و چه مأموم واجب است و قطعاً امام کار نامعقول انجام نمیدهد. ما این خبر را باور نمیکنیم زیرا کار امام برخلاف سلیقة جدّ اکرمش بوده است. امام حسن خود میدانست که جدّ بزرگوارش پیادگان را سوار شتر میکرد[3]. و میدانست که رسول اکرمص در سفر حجّ مردی را دید که افتان و خیزان میان دو پسرش و دو مرد راه میرود. پرسید: این چیست؟ عرض کردند: نذر کرده پیاده حجّ کند، فرمود: همانا خدا از اینکه او خود را عذاب و شکنجه کند، بینیاز است. باید سوار شود و قربانی کند[4]. و به برادرزنی که میخواست پیاده حج کند فرمود خواهرت را أمر کن که سوار شود[5]. احادیث مذکور را در کتاب «جامع المنقول في سُنَن الرّسول» (کتاب الحجّ والعمرة، باب دهم «باب الحجّ راکباً أفضل أو ما شیاً»؟) آوردهام.
[1]- منتهی الآمال، شیخ عبّاس قمی، ج 1 ص 240 و 243 – المختصر من تاریخ المعصومین الأربعة عشر، محمّد الحسین الأدیب، مکتبة نینوی الحدیثة، ص 11.
[2]- وی در صفحۀ 125کتاب حاضر معرّفی شده است.
[3]- کان رسول اللهr یحمل المُشاة على بدنة (وسائل الشیعة ج 8 ص 62).
[4]- أنّ النبيr رأی رجلاً یُهادي بین ابنیه وبین رجلین، قال: ما هذا؟ قالوا: نذر أن یحجّ ماشیاً. قال: إنّ اللهَ ـ عزّوجّل ـ غنيّ عن تعذیب نفسه فلیرکب ولیهد. (وسائل الشیعة ج 8 ص 61).
[5]- انطلق إلى أختك فمرها فلترکب (وسائل الشیعة، ج 8 ص 60).