104. باب ما أُعطِي الأئمّة ‡ من اسم الله الأعظم

در این باب سه حدیث آمده که هر دو «محمّد باقر» هیچ یک را صحیح ندانسته و مجلسی حدیث 1 و 2 را مجهول و 3 را ضعیف شمرده است.

احادیث این باب را کسانی از قبیل «علیّ بن الحَکَم» و «محمّد بن فُضَیل» و «حسین بن سعید» و «مُعَلَّی بن محمّد» نقل کرده‌اند که در صفحات قبل معرّفی شده‌اند. یکی از رُوات این باب، «هارون بن الجَهم» نام دارد. روایات او اکثراً از موهومات است. نمونه‌ای از مرویّات او، روایت سوّم باب 124 است که حتّی مجلسی آن را ضعیف شمرده است. در حدیث مذکور به صورتی واضح‌البطلان به آیة 53 سورة احزاب استناد کرده که محال است امام چنین سخنی بگوید و یا به آیة 3 سورة حجرات استناد کرده که مربوط به زمان حیات پیامبرص است و طبعاً امام این موضوع را بهتر از دیگران می‌داند. جالب است که «هارون» روایت دوّم این باب را از قول کسی می‌گوید که او را معرّفی نکرده است!

متن احادیث این باب خرافی و نامعقول است و می‌گوید: اسم اعظم إلهی هفتاد و سه حرف دارد. در روایت دوّم ادّعا کرده که حضرت عیسیu دو حرف و حضرت موسیu چهار حرف و حضرت ابراهیمu هشت حرف و حضرت نوحu پانزده حرف و حضرت آدمu بیست و پنج حرف آن را دارا بود و پیامبر اکرمص هفتاد و دو حرف از حروف اسم اعظم را دارا بود! در روایت اوّل و سوّم گفته شده که «آصَف بن برخیا» یک حرف از حروف اسم اعظم را دارا بود!  می‌پرسیم:

أوّلاً: بنا به حدیث دوّم داشتن حروف اسم اعظم از حضرت آدمu تا حضرت عیسیu سیر نزولی داشته یعنی هر پیغمبری نسبت به پیغمبر قبلی تعداد کمتری از حروف اسم اعظم را داشته است و لابدّ این به مقتضای حکمت إلهی بوده است. پس چگونه ناگاه در زمان پیامبر اکرم ص برخلاف سابق، ناگاه سیر صعودی یافته است؟!

ثانیاً: بنا به حدیث دوّم، انبیاء دارای اسم اعظم بوده‌اند، پس چگونه «آصف بن برخیا» که پیامبر نبوده، دارای حرفی از اسم اعظم شده است؟ آیا او هم پیامبر بوده است؟! و اگر پیامبر نبوده، پس چگونه حضرت سلیمان نبیu حرفی از اسم اعظم نداشته ولی یکی از کارگزارانش داشته است؟! گویا بنا به روایات این باب، برخورداری از حروف اسم اعظم حساب و کتاب ندارد و تابع حکمت نیست. زیرا اگر بگوییم: فقط انبیاء اولوالعزم دارندة حروفی از اسم اعظم بوده‌اند، در این صورت باید حضرت آدم از حروف اسم اعظم برخوردار نباشد و اگر بگوییم: أنبیاء از اسم اعظم برخوردار بوده‌اند، در این صورت چرا حضرت سلیمانu حرفی از اسم اعظم را نداشت و یکی از کارگزارانش داشت؟!

ثالثاً: رُوات کذّاب کلینی در این باب می‌گویند: امام یک حرف از حروف اسم اعظم را نمی‌داند ولی این ادّعا با آنچه که در باب 106 می‌گویند که هیچ چیز بر أئمّه پوشیده نیست (= لا یخفی علیهم الشّیء) قابل جمع نیست. زیرا یک حرف از حروف اسم اعظم بر ایشان پوشیده است که در این صورت نمی‌توان گفت چیزی بر آنان پوشیده نیست و یا اگر چیزی بر آنان پوشیده نیست و امام «عالمٌ  لا یَجهَل» است (چنانکه در حدیث اوّل باب 73 ادّعا شده) پس همة حروف اسم اعظم را می‌دانند!

رابعاً: این ادّعا که أئمّه اسم اعظم را می‌دانند مخالف است با آنچه در «مفاتیح الجنان» در دعای «مشلول» و دعای شب نهم ذی‌الحجّه آمده است. در دعای «مشلول» امام عرض می‌کند: «أسألك بکلِ اسم سمّیتَ به نفسك أو أنزلته فی شيء من کتبك أو استأثرتَ به في علم الغیب عندك = [خداوندا] از تو به هر اسمی درخواست می‌کنم که خود را بدان نامیده‌ای و یا در کتب آسمانی نازل فرموده‌ای یا [اطّلاع از آن را] به خود اختصاص داده‌ای و در علم غیب نزد خود نگاه‌داشته‌ای». و در دعای شب نهم ذی‌الحجّه عرض می‌کند: «أسألك باسمك المخزون في خزائنك الذي استأثرتَ به في علم الغیب عندك لم یظهر علیه أحَدٌ من خلقك لا ملك مقرّب ولانبيٌّ مرسل ولا عَبدٌ مُصطفَی = از تو درخواست می‌کنم به اسمی­که در خزائن [علم] خویش اندوخته‌ای و [اطّلاع از آن را] به خود اختصاص داده‌ای و در علم غیب نزد خود نگاه‌داشته‌ای و أحدی از آفریدگانت ازآن آگاه نشده است نه فرشتة مقرّب و نه نبیّ مرسل و نه بنده‌ای برگزیده».

خامساً: این راویان کذّاب به روی خود نیاورده‌اند که اسماء الهی که از طریق وحی آمده به زبان عربی است و در این زبان اسم یا ثلاثی و یا رباعی و یا خماسی است. حتّی اسم خماسی مزید فیه نیز بیش از شش حرف نیست یعنی فقط یک حرف زائد می‌پذیرد. پس نامی که داری هفتاد و سه حرف باشد، نامی خیالی است و تحقّق خارجی ندارد. به اضافة اینکه یک حرف از یک اسم، همان اسم نخواهد بود و فایدة همان اسم را ندارد مثلاً اگر الف یا حاء احمد را برداریم و بگوییم الف یا حاء آیا این یک حرف، همان اسم خواهد بود؟! البتّه خیر؟ امّا رُوات بی‌سواد نفهمیده‌اند که چه ببافند!