13. سخنراني مؤلف در فيضيه عليه دولت
معلوم شد دولت لبنان با دولت ايران در اذيت و آزار مسلمين شركت دارد. من در مدرسه فيضيه قم و در بين طلاب روي سنگي نزديك حوض وسط مدرسه ايستاده و سخنراني كردم و گفتم دولت شوروي كه يك كشيش نصاري را در همين سال دستگير كرده، تمام دول و ملل نصاري به او حمله و انتقاد كردند، شما آقايان طلاب و علما چگونه ساكت مانده ايد، كه بايد دولت يك مجتهد را بي جهت و بدون محاكمه با طرز فجيعي دستگير و تبعيد كند، آيا شما طرفدار علم و طرفدار مظلوم نيستيد؟ چون مشغول سخنراني بودم از جانب طرفداران آيت الله بروجردي تحريك كردند كه خادم مدرسه و عده اي از اوباش مستمعين را با شيلنگ آب پاشي، از اطراف من متفرق سازند و پيروان بروجردي به دولت تذكر دادند كه در قم فقط برقعي مخالف دولت و دستگاه حاكمه است، اگر او را كنار بگذاريد، ساير علما سخني ندارند و مخالف دربار نيستند.
شهرباني به تهران گزارش داد و از تهران دستور تبعيد نويسنده صادر شد، عده اي از طلاب كه طرفدار اينجانب بودند به جوش و جنبش آمدند و از من طرفداري كردند. منزل ما در قم در كوچه عشقعلي نزديك گذر جَدّا بود، منزل ما را محاصره كردند و در كوچه هاي اطراف مأمور گذاشتند كه از هر طرف خارج شويم مرا دستگير كننند. اتفاقا سيدي در منزل مابود به نام سيد هاشم حسيني، از منزل خارج شد كه به مدرسه برود، فوري او را گرفتند و بدون محاكمه و تحقيق تبعيدش كردند به خرم آباد! بعد معلوم شد برقعي نبوده و امر مشتبه شده است. همان شب كه آن سيد را دستگير كردند جريان را فهميدم و شبانه از منزل خارج شده و در مدرسه فيضيه در يكي از حجرات فوقاني خود را مخفي كردم. تا مدتي از طرف شهرباني مأمور به منزل ما مراجعه ميكرد كه شهرباني با شما كار دارد. ديدم ماندن ما در مدرسه نتيجه اي ندارد، و دولت دست بردار نيست.