32. انتشار كتاب عليه مؤلف

به هر حال كار ما به اینجا كشید كه روضه خوانان و مقدس نمایان كه در هیچ امری اتفاق ندارند در بدگویی و تهمت و سب و لعن به ما متحد شدند، و هیچ كدام هم نمی‌دانستند چه گفته ام و هر چه نوشتم و اعلام كردم كه آقایان اگر سخنی و یا اشكالی دارند با ما در میان بگذارند، و اگر به بحث با ما حاضرند، من نیز به بحث با ایشان حاضرم، و اگر ایرادی دارند آن را با دلیل مرقوم فرمایند. ولی جز فحش و بدگویی جوابی ندادند و برای كسب ثواب علیه اینجانب كتاب ها نوشتند!!
می‌توان گفت قریب یكصد جلد كتاب در رد عقاید ما نوشتند، اكثر كتاب های ایشان را مطالعه كردم، ولی جز فحش و بدگویی و تهمت و افترا و مغالات رسوا و تأویلات نابجا و ایرادات بنی اسرائیلی و بهانه جوییهای واضح چیزی كه قابل تأمل باشد در آنها نیافتم و حتی در تمام این كتب مطلبی را از كتاب های این بنده نقل نكردند كه با دلیل آن را رد كنند جز ناسزا و تكفیر و اتهام.
و من احتمال می‌دهم كه دولت طاغوتی شاه و ساواك كه مطیع و مددگار یهودیان بودند، برای آنكه مردم از سخنان ما اعراض كنند و به حقایق آشنا نگردند و ما نتوانیم قدمی‌در راه وحدت اسلامی‌برداریم، در تحریك این موج سهمی‌داشته اند، زیرا آنان از اسلام حقیقی وحشت دارند و حتی از منبع موثقی شنیدم كه می‌گفت یهود چند نفر را برای خود خطر بزرگی می‌داند، یكی از آن چند نفر شما هستید.
چنین بود تا تصمیم به قتلم گرفتند و بعضی از عالم نمایان فتوای قتل مرا صادر نمودند. سیدی موسوم به علوی كه داماد آیت الله بروجردی بود، مبلغ دویست هزار تومان جمع كرده بود تا به اشخاصی بدهد كه مرا ترور كرده و به قتل رسانند. و اینكه احتمال می‌دهم محرك این كارها دولت شاه و ساواك و یهودیان بودند از آن روست كه بعضی از كسانی كه در منابر و محافل از ما بسیار بدگویی می‌كردند و تكفیر و یا تفسیق می‌نمودند با ساواك و دربار بی ارتباط نبودند مانند حاجی اشرف روضه خوان كاشانی و شیخ جواد مناقبی و محمد رضا نوغانی و سید ابراهیم میلانی و آقای شجاعی و.... یعنی پس از آنكه دولت شاه سرنگون شد و جمهوری به اصطلاح اسلامی‌روی كار آمد، اینان به جرم ارتباط با ساواك گرفتار شدند.
یكی از دوستانم برایم نقل كرد كه این جناب شجاعی در منبر شما را كافر و بی دین می‌خواند. من بعد از سخنرانی اش به او ایراد كردم و نتوانست پاسخم را بدهد، قرار شد به منزل آیت الله خوانساری مرجع تقلید برویم و از او قضاوت بخواهیم، من و او و یك روحانی دیگر سوار ماشین خود او شدیم و به منزل آیت الله در نیاوران رفتیم، دیدم به به چه منزل وسیع و چشمگیری! مزین به انواع گلكاریها، زهد حضرت آیت الله بر من معلوم و امیدم به حق گویی ایشان كمتر شد تا حضرت آیت الله وارد شد و دیدم كه بخش سوم مقدمه "تابشی از قرآن" را در دست دارند، خوشحال شدم كه لا أقل حضرتشان از نوشته های برقعی بی اطلاع نیست، به هر حال مطلب را گفتیم و نظرشان را جویا شدیم؟ فرمودند: برقعی گمراه است زیرا در این جزوه "كافی شیخ كلینی" را كافی ندانسته و گفته قرآن كافی است. عرض كردم این مطلب كه موجب گمراهی و فسق نمی‌شود، ولی ایشان بر عقیده خویش باقی ماند!
به هنگام شنیدن این ماجرا از دوستم، به یاد این شعر افتادم:
سبــط پیغمبر زفــتوی كشـته شــد      آری از فتوی به خون آغشته شد!

كسانی كه بر ما ردیه نوشتند علمای ریایی و یا طلبه كم سواد جویای نان و یا عالم نمایان متعصب و متصلب در عقاید موروثی بودند كه جز فحش چیزی نیاورده و لا أقل ما را هدایت نكردند. بعضی از ایشان عبارتند از آقایان شیخ جعفر صبوری، محمد علی انصاری، مصطفی نورائی، سیدهادی میلانی، شیخ باقر زنجانی، سید ابراهیم میلانی، سید میر جهانی، شیخ ذبیح الله محلاتی،[18] محمد مقیمی، شیخ علی نمازی، شیخ محلوجی، علی رحیمی، سید حسن حجت، احمدی، خندق آبادی، شیخ رازی، لطف الله صافی1 ، رضا استادی، بوق علیشاه درویش، محمد علی كاظمینی، بحرالعلوم، ناصر مكارم، عبدالرسول احقاقی، معصومی، احمد سیاح، لنگرودی، شیخ بابیری، محمدهاشمی، احمدی، آشتیانی، امامی، ایمانی، ایرانی، اسدی، اكبرتهرانی، رفیعی قزوینی، محسن شفائی، امینی، متانت، شبستری، علی دوانی، مدرسی جاردهی، مشكینی و.....

 

------------------------------------------------------------------------

1-آیت الله العظمى لطف الله صافی گلپایگانی، در سال  1337هـ تولد شد، بعد از پیروزی خمینی مسئول نوشتن قانون اساسی گردید، و پس از آن عضو مجلس خبرگان بود.