139. باب الإشارة والنّصّ علی أبي الحسن موسی
در این باب شانزده حدیث آمده که مجلسی حدیث 1 و 4 و 5 و 8 و 11 و 13 و 15 را ضعیف و حدیث 3 و 7 را مجهول و 10 را مجهول یا حسن و 14 را مرسل یا مجهول و 16 را مرسل و حدیث 2 و 6 را حسن و 9 را موثّق و 12 را صحیح شمرده است. آقای بهبودی جُز حدیث دوّم و دوازدهم این باب را صحیح ندانسته است.
* حدیث 1 و 9 و 16- راوی این سه حدیث «فَیض بن مُختار» است. حدیث نخست را هر دو «محمد باقر» صحیح ندانستهاند و مجلسی به ضعف آن تصریح کرده و حدیث شانزدهم نیز مرسل است. حدیث نهم نیز که مجلسی آن را موثّق شمرده، دارای متن معیوبی است که کلینی اواخر آن را نقل کرده و متن کامل آن در رجال کشی ( 312 و303) آمده ولی جملة «فقال لِي أبوعبداللهu: خُذهُ إلیك یا فیض» را فاقد است. حدیث مذکور مروی است از «أبی نجیح» که فردی مجهول است و شاید کلینی برای آنکه از عیب سند بکاهد، نامش را حذف کرده است. «احمد بن الحسن المِیثَمیّ» نیز واقفی است!
از حدیث اوّل معلوم میشود که «فیض» معتقد بود اگر نداند امام پس از حضرت صادقu کیست، اهل آتش خواهد بود. امّا در حدیث نهم ـ البته بنا به نقل کشّی ـ میگوید: اگر قبل از حضرت صادق بمیرم و ندانم امام پس از وی کیست اشکالی ندارد وبه دینم ضرر نمیزند ولی اگر پس از آن حضرت بمانم و ندانم که امام کیست، اهل آتش خواهم بود! میگوییم: مگر مسائل واجب الإعتقاد را در قرآن (البقرة: 177 و285 و النّساء: 136 و الحدید: 19 و.....) نخواندهای و نمیدانی که خدا فرموده:
﴿مَنۡ ءَامَنَ بِٱللَّهِ وَٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِ وَعَمِلَ صَٰلِحٗا فَلَهُمۡ أَجۡرُهُمۡ عِندَ رَبِّهِمۡ وَلَا خَوۡفٌ عَلَيۡهِمۡ وَلَا هُمۡ يَحۡزَنُونَ﴾ [البقرة: 62]
«هر که به خدا و روز باز پسین ایمان آورد و کردار شایسته به جای آورند، پاداش و اجرشان نزد پروردگارشان محفوظ است و نه خوفی دارند و نه اندوهی».
پس امان از آتش، ایمان به خدا و به قیامت است. این ادّعا که اگر قبل از حضرت صادق بمیری و امام پس از او را نشناسی، اهل ثواب و اگر پس از او بمیری و امام بعد از او را نشناسی اهل عِقابی، یعنی چه؟ مگر اصول دین، قبل از امام و بعد از امام فرق دارد؟ اصول ایمانی حضرت صادقu چه بوده؟ آیا ایمان به خودش و فرزندش بوده که باید مأموم نیز به وی و فرزندش ایمان آورد؟ آیا اصول دین را، خدا باید در کتابش بگوید یا بندة خدا؟ چرا خدا در کتابش ایمان به امام را نخواسته است!
از روایت «فیض بن مختار» که در رجال کشّی مذکور است میتوان دریافت که مرد راستگویی نبوده است زیرا مدّعی است که حضرت صادقu پس از اصرار زیاد او و پس از اینکه زانوی آن حضرت را بوسیده و گفته به من رحم کنید، پذیرفته تا امام پس از خود را معرّفی نماید، حتّی ابتدا چند بار بهصورت غیرمستقیم امام را معرّفی کرده و پس از اینکه چهار بار «فیض» به امام عرض کرده «بیشتر توضیح دهید» آن حضرت به پسر پنج سالهاش اشاره کرد و فرموده: «هُوَ صاحبُكَ الّذي سألتَ عنه = او همان صاحب توست که در بارة او پرسیدی».
اینها گویا به هیچ وجه با روش اسلام و نصوص اسلامی آشنا نیستند و إلاّ میدانستند که قرآن مسائل مربوط به اصول دین را به وضوح و بلاغت تمام تبیین میکند و پیامبر ـ که بسیار بر هدایت و سعادت مردم حریص بود ـ اصول دین را به بهترین و رساترین وجه بیان میکرد تا همة مردم بفهمند و حجّت بر آنان تمام شود و قطعاً امام نیز در ارشاد و تعلیم مردم، خصوصاً در اظهار و بیان اصول دین از روش رسول خداص تبعیّت میکرد. اصولاً مبهمگویی امام چه فایدهای داشت؟ وانگهی امامِ إلهی را نباید به عدّهای معدود و محدود معرّفی نمود، بلکه شایسته است که به همة أمّت معرّفی شود. شاید وجود همین عیب، سبب شده که کلینی صدر روایت فیض را نقل نکرده است.
کلینی در این روایت از قول «فیض» میگوید که امام فرمود که قبلاً خدا معرّفی امام پس از مرا اجازه نداده بود، درحالیکه در حدیث سوّم باب 183 میگوید: از زمان حضرت زهرا ‘ نام همة أئمّه معلوم بود و حضرت فاطمه لوحی که نام همة أئمة در آن مضبوط بود، به جابر نشان داده بود. معلوم میشود کلینی به توافق یا مخالف روایات با یکدیگر توجّه نداشته است!
از رسول خداص مروی است که: «یُعرَفُ الْـمَرءُ بجلیسه = انسان به همنشینانش شناخته میشود». در این باب افراد غیرموثوق از قبیل «عبد الله بن قَلاّء» و «ابوالنّجیح» و نظایر اینها از «فیض بن مختار» حدیث نقل کردهاند و معلوم است که وی و دوستانش افراد موجّهی نبودهاند. بنا به نقل «کشّی» امام صادق خود را امام وی و نظایر او ندانسته است (رجال کشّی ص301 و302). دیگر از دوستان و همنشینان او «مُفَضَّل بن عُمَر» است که از ضعفاست[1] (رجال کشّی ص 124). بیهوده نگفتهاند که «المرء على دین خلیله». از جملة دوستان او «یونس بن ظبیان» است که از غُلاۀ و کَذَبۀ مشهور به شمار میرود. به قول غضائری وی غالی و جاعل حدیث است که به مرویّاتش اعتنا نمیشود. نجاشی فرموده: او بسیار ضعیف و غیرقابل اعتنا و تمام کتب او مخلوط به دروغ و باطل است. نمونهای از منقولات این کذّاب حدیث 209 روضة کافی است که دلالت برتحریف قرآن دارد! همچنین وی روایتکرده هر که در یک سال قبر سیّدالشّهدا u را نیمة شعبان و شب عید فطر و شب عرفه زیارت کند خدا برایش ثواب هزار حجّ تمتّع و هزار عُمره مینویسد و هزار حاجت دنیوی و اُخروی او را بر آورده میسازد[2]. و روایت کرده: کسی که قبر حسینu را روز عرفه زیارت کند خدا برای وی ثواب یک میلیون حجّ را که با امام قائم و یک میلیون عمره را که با رسول خداص انجام شده باشد و ثواب آزاد کردن هزار بنده و ثواب بار کردن و فرستادن هزار اسب برای جهاد فی سبیل الله، مینویسد و او را بندة صدّیق من که به وعدهام ایمان آورده، مینامد و ملائکه میگویند: فلانی صدّیق است که خدا از بالای عرش او را تمجید فرموده و در زمین کرّوبیّ نامیده میشود[3]. امّا دروغگو کم حافظه است لذا به «یونس» باید گفت: معلوم کن زیارت مرقد امام حسینu ثواب هزار حجّ و عمره دارد یا ثواب یک میلیون حجّ و عمره؟!
ملاحظه کنید با یک زیارت ساده، ثوابی ذخیره میشود که برای احدی از پیغمبران ذخیره نشده است. رسول خداص بیش از یک حجّ تمتّع و سه عمره به جا نیاورد ولی کسی که قبر نوادهاش را زیارت کند از پیامبر و أئمّه بیشتر ثواب برده است!! البتّه به قول کذّابانی از قبیل «یونس بن ظبیان»!
وی در خبر 4 باب 176 میگوید: امامصادقu فرمود: «عندنا خزائن الأرض ومفاتیحها= خزائن زمین و کلیدهای آن در اختیار ماست»!! ولی در خبر دوّم باب 186 مدّعی است که آن حضرت فرموده: محبوبترین امور نزد خدا این است که چند درهم به امام پرداخت شود!
این مرد همان است که به حضرت رضاu عرض کرد: شبی در طواف خدا بالای سرم آمد و به من خطاب کرد: « یا یونس! إنّي أنا الله لا إله إلا أنَا فاعبدني وأقم الصَّلاة لذکري» حضرت رضاu شدیداً غضبناک شد و در جوابش فرمود: برو بیرون خدا تو را و کسی که تو را حدیث گفته لعنت فرماید و دستور داد او را بیرون کنند و فرمود: هزار لعنت و در پی آن هزار لعنت دیگر بر یونس باد که هر لعنت او را به دوزخ دراندازد و فرمود: من گواهم که او را جُز شیطان ندا نکردهاست. آگاه باشید یونس همراه ابوالخطاب در غل و زنجیر و در سختترین عذاب دوزخ خواهند بود.
توجّه داشته باشید که روایات بسیاری از این خبیث در کتب معتبر شیعه در ابواب مختلف ذکر شده از جمله در خبر 5 باب 162 میگوید: تمام آبها و انهار زمین از آنِ امام است و امام آن را برای شیعیانش حلال فرموده و هر کس غیر از امام و شیعیانش آب بخورد، غاصب است! نمونة دیگر از روایات «یونس» را در کتاب شریف زیارت و زیارتنامه (ص130) ببینید.
تذکّر: حدیث شمارة یک این باب را ـ که حدیثی ضعیف است ـ شیخ مفید در کتاب الإرشاد ج 2 ص 217 آورده است!
* حدیث 2- علیّ بن الحَکَم که او را میشناسیم[4] این روایت را نقل کرده است.
* حدیث 3- حدیثی است مجهول و در نتیجه بیاعتبار و به احتمال قوی از جعلیّات «واقفیّه» است که حضرت کاظم را امام قائم میدانند و در او توقّف کردهاند و أئمّة پس از آن حضرت را قبول ندارند. کلینی در حدیث اوّل باب 96 از همین «علیّ بن الحَکَم» روایت کرده که حضرت صادقu فرمود: من و پدرم زره پیامبر را پوشیدیم، برای ما بزرگ بود و «قائمنا إذا لبسها ملأها إن شاء الله = قائم ما کسی است که اگر آن را بپوشد إن شاء الله به اندازة اندامش باشد» (کافی ج 1 ص233) و در این حدیث میگوید: «إنَّ موسی قد لبس الدّرع وساوی علیه = همانا حضرت کاظم زره را پوشید و به اندازة اندامش بود»! (کافی ج1 ص 308) شاید به همین سبب شیخ طوسی ـ که رجال کشّی را تهذیب کرده ـ جملة آخر حدیث اوّل باب 96 را از رجال کشّی حذف کرده است[5] (فتأمل).
تذکّر: این حدیث را شیخ مفید در «الإرشاد» ج 2 ص 217 آورده است! آیا با حدیثی مجهول و بیاعتبار میتوان ادّعایی را اثبات کرد؟
* حدیث 4 و 5- هر دو ضعیفاند. حدیث چهارم را شیخ مفید در الإرشاد جلد دوم صفحة 216 و حدیث پنجم را در صفحة 219و220 آورده و در آنجا جملة «وهو صبيّ وعلیه ثوبان أصفران» را اضافه دارد!
* حدیث 6 و 12- راوی هر دو حدیث «صَفوان» است امّا حدیث ششم را «علیّ بن ابراهیم» که به تحریف قرآن معتقد است برای کلینی نقل کرده و راوی نخست حدیث دوازدهم «سلیمان بن خالد» است که به او دروغهایی نسبت داده شده که نمونهای از آنها را میتوان در رجال کشّی (چاپ کربلاء ص 304 به بعد) ملاحظه کرد و بنا به نقل «کشّی» حضرت صادقu خود را امام وی و نظایر او ندانسته است. صرف نظر از این، حدیث مذکور خبر واحد است و در اصول عقاید ـ حتّی از نظر کسانی که به حجّیّت خبر واحد قائلاند ـ خبر واحد حجّت نیست. علاوه بر این، در متن هر دو حدیث لفظ «مَولی»، «ولیّ»، « امام» نیامده و نفرموده که او از جانب خدا بر شما ولایت و امامت دارد و حد اکثر میرساند که «صاحب»[6] شما یعنی کسی که بهتر است ملازم و مصاحب او باشید، «موسی بن جعفر» است. چنانچه حضرت صادقu قصد معرّفی امام إلهی را میداشت قطعاً از الفاظ واضحتری استفاده میفرمود و به عدّة بیشتری اعلام میکرد تا بر أمّت اتمام حجّت شود.
اسماعیلیه نیز روایات بسیار میآورند که حضرت صادقu اسماعیل را به عنوان امام پس از خود معرّفی فرموده است! با اتّکاء به چند حدیث غیرمتواتر که نمیتوان اصول عقاید را اثبات کرد.
* حدیث 7 و 8- حدیث هفتم، متن کاملتر حدیث پنجم باب 121 و چنانکه گفته شد، مجهول است. حدیث هشتم ضعیف و هر دو با تاریخ ناسازگار است، زیرا حضرت صادقu ابتداء اسماعیل را به امامت معرّفی کرد و پس از مرگ وی فرمود که برای خدا «بدا» حاصل شده و پس از من فرزند دیگرم «موسی» امام است. درحالیکه این احادیث میگویند امام، از همان ابتداء حضرت «موسی» را برای امامت معرّفی فرمود!! اکثر احادیث این باب همین عیب را دارند.
تذکرّ: شیخ مفید حدیث مجهول هفتم این باب (= حدیث 5 باب 121) را در الإرشاد ج 2 ص 271 ذکر کرده است!
* حدیث 10- مجهول و بیاعتبار است.
* حدیث 11- سند آن در نهایت ضعف است. عدّهای کذّاب از قول «یعقوب سَرّاج» که به قول ابن غضائری از ضعفاست ادّعا کردهاند که وی زمانی که «موسی بن جعفر» در گهواره بود، بر امام صادق وارد شد. امام به او فرمود: نزد مولایت بیا. او نیز به آن طفل شیرخوار سلام کرد و طفل به زبان فصیح سلامش را جواب داد و فرمود: نامی که دیروز بر دخترت نهادی مورد بغض و غضب خداست، نامش را عوض کن. یعقوب میگوید: من دخترم را «حُمَیراء» نام گذاشته بودم، حضرت صادق نیز به من فرمود: به دستور پسرم رفتار کن تا هدایت شوی. من نام دخترم را تغییر دادم!
ملاحظه کنید که اینان «موسی بن جعفر» شیرخوار را از پیغمبرص بالاتر میدانند، آن حضرت در چهل سالگی و سنین پس از آن، نام اشخاصی که به حضورش میرسیدند نمیدانست و از نامشان سؤال میکرد، ولی این طفل شیرخوار نام دختری را که ندیده، میداند.
امّا واقعاً چرا این قصّه را ساختهاند؟ زیرا رسول خداص عائشه را که زیبا و سرخرو و سرخ مو بود، «حمیراء» خطاب میفرمود. لذا برای ایجاد تفرقه گفتهاند که این نام مبغوض خداست که همسرش با آن خطاب میکرد؟!
علاوه بر این چنانکه قبلاً نیز گفتهایم معجزات هر پیامبری مختصّ خود اوست و نمیتوان بدون دلیل معجزات یکی را برای دیگری قائل شد. از جمله سخن گفتن حضرت عیسیu در گهواره به منظور دفاع از پاکدامنی و عصمت حضرت مریم‘ و اثبات نبوّت حضرت مسیح بود. درحالیکه اوّلاً: حضرت کاظم پیامبر نبود و ثانیاً: نیازی به دفاع از پاکدامنی مادرش در میان نبود و طبعاً چنین معجزهای ضرورت نداشت. وانگهی چرا از این معجزة بزرگ جُز عدّهای کذّاب، مطّلع نشدهاند؟ دربارة این حدیث رجوع کنید به صفحة 154 کتاب حاضر.
تذکّر: حدیث مجهول دهم و حدیث ضعیف یازدهم را شیخ مفید در الارشاد ج 2 ص 218و219 آورده است!
* حدیث 13 و 14- حدیث سیزدهم را «سهل بن زیاد» کذّاب از «محمّد بن الولید» که فطحیمذهب بود و حضرت کاظم را امام نمیدانست، نقل کرده است! حدیث چهاردهم نیز چنانکه گفته شد: مرسل و مجهول است.
کلینی این دو حدیث را از آن رو نقل کرده تا بگوید که حضرت صادق به منظور آنکه امام پس از وی بر حکومت جائر عبّاسی آشکار نشود، پنج نفر را به عنوان وصّی خود معرّفی کرد. گویا کلینی از یاد برده که در حدیث 1 و 2 و 5 باب 120 گفته است امام به قدری معروف است که اگر مسافری وارد شهر شود و حتّی از کودکان بپرسد که فلان امام در مورد چه کسی به عنوان امام پس از خود، وصیّت کرده؟ جواب میشنود: فلان بن فلان! بنابراین شناخت وصیّ واقعی امام صادق برای حکومت مشکل نبود تا امام بخواهد به عنوان تقیّه بر بیش از یک نفر وصیّت کند!
دیگر آنکه اینها ادّعا کردهاند «عبدالله بن جعفر» معروف به «عبد الله الأفطَح» که پس از اسماعیل مرحوم، بزرگترین فرزند امام صادقu بود، شایستة امامت نبود زیرا بینی یا پایش بسیار پهن و بزرگ بود. میگوییم: لکنت زبان که خصوصاً برای مُبَلِّغ مشکلی مهم محسوب میشود مانع نبوّت حضرت موسی ـ سلام الله علیه ـ نشد، پس چگونه پهن بودن بینی یا پای کسی مانع امامت وی میشود؟
* حدیث 15- چند تن ضعیف و کذّاب ادّعا کردهاند که امام در کودکی بازی نمیکند! اولاً: کودکی که بازی نکند سالم نیست و بازی نکردن کودک امتیاز محسوب نمیشود. ثانیاً: حضرات حسنین ـ علیهما السلام ـ بازی میکردند و حتّی درحالیکه پیامبر مشغول نماز بود بر گردن و دوش مبارک آن حضرت سوار میشدند.
تذکّر: این حدیث ضعیف را شیخ مفید در الإرشاد ج 2 ص 219 آورده است!
[1]- برای آشنایی با او رجوع کنید به صفحۀ 171 کتاب حاضر.
[2]- وسائل الشیعة،ج10 (باب تأکّد استحباب زیارة الحسین لیلة الفطر ولیلة الأضحی) ص371 حدیث2.
[3]- وسائل الشیعة، ج 10 ص 359 حدیث 2.
[4]- برای آشنایی با او رجوع کنید به صفحه 283 و 669.
[5]- ر. ک. صفحه 566 همین کتاب.
[6]- صاحب یعنی دوست و معاشر و عرفاً فقط به کسی گفته میشود که مدّتی طولانی همراه و ملازم کسی یا چیزی بوده است. برای اطّلاع از معنای این لفظ رجوع کنید به قرآن کریم سوره «یوسف» آیه 39و41. در کتاب «معجم ألفاظ القرآن الکریم» (انتشارات ناصر خسرو، طهران سال 1363 ه. ش، ج2 ص49) آمده است: «الصّاحب»: المعاشر ولا یقال في العرف إلا لِمن کثرت ملازمته، فالصاحب: المُلازم لشخص أو لِشَيء.