121. باب في أنّ الأئمّة‡ بمن یشبهون ممّن مضی وکراهیة القول فیهم بالنّبوّة
این باب شامل هفت روایت است. بهبودی جُز حدیث سوّم، هیچ یک از احادیث این باب را صحیح ندانسته است. مجلسی حدیث 1 و 2 و 5 و 6 را حسن و 4 را موثّق و 7 را ضعیف و 3 را صحیح شمرده است.
کلینی در گواهی عنوان این باب، ادّعای نبوّت أئمّه را مکروه شمرده و معلوم میشود قول به نبوّت أئمه را حرام نمیداند!!! در حالی که صرفنظر از روایات بسیاری که در این موضوع در کتب منقول است، در همین باب، در حدیث سوّم ـ که هردو «محمّدباقر» آنرا صحیح دانستهاند ـ امام صادقu قاطعانه فرموده: «إنَّ اللهَ ـ عَزَّذِکرُهُ ـ ختم بنبیّکم النّبیّین فلا نبيَّ بعده أبداً = همانا خدای ـ عزّذکره ـ انبیاء را به پیغمبر شما ختم فرمود بنابراین بعد از او تا أبد هیچ پیامبری نیست». و در خبر ششم میگوید: امام صادقu فرموده: هر که ما را پیغمبر بداند گوش و چشم و پوست و گوشت و خونم از آنان بیزار است و خدا و رسولش از ایشان بیزار باد. اینان بر دین من و دین نیاکانم نیستند [و از اسلام خارجاند].
نمیگوییم: چرا کلینی به قرآن توجّه نکرده که فرموده:
﴿مَّا كَانَ مُحَمَّدٌ أَبَآ أَحَدٖ مِّن رِّجَالِكُمۡ وَلَٰكِن رَّسُولَ ٱللَّهِ وَخَاتَمَ ٱلنَّبِيِّۧنَ﴾ [الأحزاب: 49]
«محمّد پدر هیچ یک از مردانتان نیست ولی فرستادة خدا و کسی است که پیامبران به او خاتمه مییابند».
زیرا میدانیمکه وی با قرآن چندان آشنا نبودهاست ولی گویا حتّی دلالت روایات خود را خوب در نمییافته و با وجود روایاتی که خود نقل کرده، قول به نبوّت أئمّه را مکروه شمرده است!!
در انتهای حدیث ششم ادّعاهایی آمده که به احتمال قوی افزودة جاعلین است و أئمّه را خزانهداران علم خدا و مترجمین امر الهی و حجّت بر خلق دانسته که در صفحات قبل دربارة این مسائل سخن گفتهایم. (از جمله صفحات 78 و 362 و 381). همچنین برای أئمّه ادّعای عصمت کرده که معصومبودن غیر نبیّ ریشه در قرآن ندارد و ادّعایی بیدلیل است. و عصمت انبیاء نیز چنان است که در قرآن بیان شده.
در حدیث هفتم به امام صادقu افترا بستهاند که فرموده: أئمّه به منزلة پیامبراند جُز اینکه پیغمبر نیستند و زنانی که [بیش از چهار] برای رسول خداص حلال بودند، براي أئمّه حلال نیستند. در حالی که امام صادقu بهتر از سایرین میداند که تفاوت پیامبر با أئمّه بیش از اینهاست. از آن جمله: معراج، وجوب نماز شب بر آن حضرت و عدم وجوبش بر غیر او، حرمت ازدواج با بیوگان آن حضرت، حرمت بلندکردن صدا در محضرش، جواز نکاح با وی به لفظ هبه و.......
حدیث اوّل و چهارم این باب مشابه حدیث پنجم باب 112 است که ما قبلاً روایات باب مذکور را در باب 61 کتاب حاضر (ص 412 به بعد) بررسی کردهایم.
حدیث سوّم» این باب نیز – چنانکه گفتیم – مکذّب حدیث دوّم باب 98 است