115. باب أن الأئمّة ‡ یعلمون متی یموتون وأنّهم لا یموتون إلا باختیار منهم

این باب مشتمل بر هشت حدیث­ است­ که «بهبودی» هیچ­یک ­را صحیح ندانسته­است. مجلسی حدیث 1 و 3 و 4 را ضعیف و 7 را ضعیف همطراز موثّق و 2 را مجهول و 5 را مرسل و 6 و 8 را حسن شمرده است.

احادیث این باب را ضعفا و کذّابین نقل کرده‌اند. ما دربارة احادیثی که مجلسی آنها را ضعیف و مجهول شمرده سخن نمی‌گوییم فقط یادآور می‌شویم که راوی حدیث 6 که مجلسی آن را حسن و حدیث 7 که مجلسی آن را موثّق گفته «وشّاء» است که در صفحة 150 معرّفی شده و راوی حدیث 8 که مجلسی آن را حسن شمرده «علیّ بن الحَکَم» و «سَیف بن عَمیره» می‌باشند که قبلاً آن دو را معرّفی کرده‌ایم[1].

چنانکه گفتیم رُوات احادیث این باب عدّه‌ای ضعیف وغالی و کذّاب‌اند که کلینی اکاذیب آنها را در «کافی» ثبت کرده است. شگفتا این چه کتابی است که سعی مؤلّف آن جمع‌آوری اخباری بوده که اکثراً یا ضدّ قرآن است و یا غلوّ دربارة أئمّه است. گویی اینان آیة:

﴿لَا تَغۡلُواْ فِي دِينِكُمۡ﴾                                                         [النّساء: 171 – المائدة: 77]

«در دین خویش غلوّ نکنید».

را نشنیده‌اند. علاوه بر این، رُوات کلینی جاهل و یا متجاهل‌اند که حضرت علیu پس از ضربت‌خوردن، چون از موت خود اطّلاع یقینی نداشت، لذا به صورت مشروط فرموده: «إن أبقَ فأنا وليّ دمي وإن أفنَ فالفناء میعادي = اگر [زنده] باقی بمانم که خود ولیّ دم‌خویشم و اگر فانی شوم [و درگذرم] که مرگ وعده‌گاه من است». (نهج‌البلاغه، قسمت رسائل، شمارة 23) و در جنگ صفّین نیز به صورت مشروط فرموده: «إن أظفرتَهم علینا فارزقنا الشّهادة = اگر ایشان را بر ما پیروزی بخشیدی پس شهادت را روزی ما فرما». (نهج‌البلاغه، خطبة 171) و خطاب به «عمرو  بن عاص» نیز به صورت مشروط می‌نویسد: «فإن یُمَکِّنِّي الله منك ومن ابن أبي سفیان أجزکما بما قدّمتما، وإن تُعجزا وتبقِیا فما أمامَکما شَرٌّ لَکما = اگر خدا مرا بر تو و پسر أبوسفیان چیره سازد، تو و پسر أبوسفیان (= معاویه) را به سزای کاری که کرده‌اید برسانم و اگر مرا ناتوان سازید و خود باقی بمانید، آینده برای شما بدتر است». (نهج‌البلاغه، نامة 39)

البتّه دکّانداران مذهبی از قبیل مجلسی چنین بافته‌اند که امام مامور نیست که به علم خویش عمل کند!! این ادّعا مخالف با قرآن است که پیامبر فرموده اگر علم غیب می‌داشتم از آن استفاده می‌کردم [الأعراف: 188] و اگر معجزات الهی به دست من می‌بود از آنها استفاده می‌کردم [الأنعام: 58]. علاوه بر این می‌گوییم: اگر قرار است به علمی عمل نشود و علم مذکور فایده‌ای برای عالم نداشته باشد اعطای آن لغو است و خدای متعال از کار لغو و بیهوده منزّه و مبرّی است. پیامبرص نیز در بارة علمی که به عالم نفعی نرساند فرموده: «اللهم إنّي أعوذ بك من علم لا ینفع = پروردگارا، از دانشی که سود نرساند به تو پناه می‌برم»[2].

حدیث 1- می‌گوید: امامی که نداند [از خیر و شرّ و.....] چه برایش رخ می‌دهد و عاقبتش چه می‌شود، حجّت خدا بر بندگانش نیست!! در صورتی که قرآن به پیامبرص فرموده:

﴿قُلۡ .... وَمَآ أَدۡرِي مَا يُفۡعَلُ بِي وَلَا بِكُمۡ﴾                                             [الأحقاف: 9]

«بگو.... نمی‌دانم با من و با شما چه خواهند کرد».

و خدا در قرآن فرموده:

﴿وَمَا تَدۡرِي نَفۡسٞ مَّاذَا تَكۡسِبُ غَدٗاۖ وَمَا تَدۡرِي نَفۡسُۢ بِأَيِّ أَرۡضٖ تَمُوتُ﴾      

                                                                                                                            [لقمان: 34]

«هیچ­کس نمی‌داند فردا چه می‌کند و هیچ کس نمی‌داند به­کدام سرزمین خواهد مرد».

آیا رسول خداص که به وی وحی می‌شود، نمی‌داند چه وقایعی در انتظار اوست ولی امامی که به وی وحی نمی‌رسد، می‌داند؟! این چه مذهبی است که غالیان به وجود آورده‌اند؟! رجوع کنید به صفحة 469 که دربارة این حدیث سخن گفته‌ایم.

* حدیث 2- علیّ بن ابراهیم که به تحریف قرآن معتقد است! از قول شیخی درباری و مجهول‌الحال روایت کرده که امام کاظمu گفته: در هفت عدد خرما به من سم خورانده‌اند و من پس فردا می‌روم! می‌پرسیم: چرا امام عالمِ به ما کان و ما یکون طعام مسموم را خورده است. امام که می‌دانست خوراکش مسموم است نباید آن را می‌خورد و به مقصود قاتل خویش کمک می‌کرد! رجوع کنید به آنچه در صفحة 174 دربارة عدم تعاون بر اثم گفته‌ایم.

* حدیث 3- در این حدیث راوی جاهل مدّعی شده که امام سجّادu فرمود: من در همان شبی که رسول خداص رحلت فرمود، وفات می‌یابم! مجلسی می‌گوید: این روایت مخالف تاریخ مشهور است زیرا حضرت سجّاد در محرّم وفات کرد در حالی­که بنا به مذهب شیعه رحلت رسول­خداص در ماه صفر و بنا به مذهب اهل سنّـت در ربیع‌الأوّل بوده است. اخبار بسیاری وارد شده که پیامبر اکرمص روز دوشنبه رحلت فرمود و اکثر [علمای ما] وفات حضرت سجّاد را روز شنبه دانسته‌اند. امّا عجبا که کلینی به این مسأله توجّهی نکرده است. آیا این­است معنای الآثارالصّحیحة عن الصّادقین؟!

* حدیث 4- در بارة این حدیث قبلاً در صفحة 170 سخن گفته‌ایم، مراجعه شود.

* حدیث 5- می‌پرسیم: چرا خدا به گناه شیعیان خاطی که از امام خویش اطاعت نکردند، امام را به بلا مبتلا ساخت. دربارة این حدیث در صفحة 114 سخن گفته‌ایم، مراجعه شود.

* حدیث 6- معنای آن واضح نیست. دربارة این حدیث رجوع کنید به صفحة 154 کتاب حاضر.

* حدیث 7- مشمول همان اشکالاتی است که در مورد سایر احادیث این باب گفته‌ایم. علاوه بر آن، می‌پرسیم: آیا حضرت علیّ بن الحسینu فرشته بود که امام صدایش را بشنود؟ مگر حضرت سجّاد وفات نیافته بود؟ پس چگونه با پسرش سخن گفت؟ ملاحظه کنید رُوات کلینی نفهمیده‌اند که چه ببافند!!

* حدیث 8- به این حدیث که کلینی یک بار دیگر آن را به عنوان حدیث هفتم باب 173 تکرار کرده است، قبلاً در صفحة 99 کتاب حاضر پرداخته‌ایم، مراجعه شود. «سَیف بن عَمیرَه» که مورد لعن أئمّه قرار گرفت می‌گوید: امام حسینu مخیّر شد بین اینکه یاری و پیروز شود و دولت یزید را سرنگون سازد یا اینکه شهید شده و خدا را ملاقات کند!! می‌پرسیم: اگر حضرت سیّدالشّهداء یزید را سرنگون می­کرد و دولت عدل را اقامه می‌فرمود، آیا ماجور نبود و پروردگار متعال را ملاقات نمی‌کرد؟! معلوم می‌شود به نظر این رُوات کذّاب و جعّال، امام حسینu برای نشر عدالت و رفع ظلم قیام نفرموده بلکه صرفاً برای کشته‌شدن قیام کرد!

امّا کذب این ادّعا واضح است زیرا پدر آن حضرت هیچگاه برای کشته‌شدن جهاد و مبارزه نکرد و دربارة معاویه فرمود: «سَأجهَدُ في أن اُطَهِّر الأرض مِن هذا الشّخص المعکوس والجسم المرکوس حتّى تَخرُجَ المَدرَةُ مِن بَینِ حَبِّ الحَصید = می‌کوشم زمین را از این شخص وارونه [کردار] و این کالبد کج‌اندیش، پاک سازم تا ریگ از دانه جدا شود». (نهج‌البلاغه، نامة 45) و نفرموده به قصد کشته‌شدن با معاویه می‌جنگم، و قطعاً عمل پسربزرگوارش نیز با پدر تفاوت نخواهد داشت[3].

سؤال: پیش از پرداختن به احادیث باب بعدی لازم است دربارة عنوانی که کلینی برای باب 105 برگزیده، بپرسیم: امامی که جُز به اختیار و انتخاب خویش نمی‌میرد، می‌تواند جلوی مرگ خود را بگیرد و از دست قاتلین خویش، پیش از آنکه دستشان به او برسد، بگریزد و یا توطئة آنها را خنثی کند و لازم نیست از ترس اینکه مبادا او را بکشند غائب شود و شیعیان و دوستداران خود را از وجود خویش محروم بگذارد. پس چرا امام دوازدهم غائب شده است؟

امّا اگر گفته شود: علّت غیبت وی آن است که مردم واقعاً خواهان اطاعت از امام نبوده‌اند، می‌گوییم: چرا اکنون که ایران در دست آخوندهای دوستدار و منتظر و پیرو اوست و دائم «أرواحنا لِتُراب مَقدَمه الفداء» و «أرواح العالمین له الفداء» و «عجّل الله فرجه الشّریف» می‌گویند و روز تولّدش به حساب بیت‌المال این مردم فقیر، خیابان‌ها و کوچه‌ها و ادارات را چراغانی و تزیین فراوان کرده و جشن می‌گیرند و پول‌های هنگفت برای منطقة «جمکران» قم خرج می‌کنند، ظهور نمی‌کند؟! امروز مردم ایران از کسی که او را «نائب الإمام» می‌خوانند، از جان و دل اطاعت می‌کنند و جان در راه اجرای او امرش می‌گذراند، قطعاً اگر خود امام ظهور کند از او بیشتر اطاعت خواهند کرد. امّا می‌بینیم امام ظاهر نمی‌شود!! یا باید بگوییم: روایاتی که می‌گویند: امام برای مصون‌ماندن از شرّ دشمنان عنود و عدم لیاقت و پذیرش مردم، غائب شده، کذب است یا اینکه بگوییم: امام می‌داند که متولّیان کشور کذّاب‌اند و دلشان با زبانشان یکی نیست و اگر ظهور کند برخلاف این­همه ادّعا، برای اینکه ریاست خود را از دست ندهند، با او همراهی نمی‌کنند!!



[1]- سیف در صفحه 99 و علی در صفحه 283 معرّفی شده‌اند.

[2]- سنن ابن ماجه، ج 1، ص 92.

[3]- برای آشنایی درست با قیام امام حسینu رجوع کنید به کتاب شهید جاوید تألیف صالحی نجف‌آبادی. این کتاب از معدود کتبی است که به سیّدالشهّداء ظلم نکرده است.