109. باب في شأن ﴿إِنَّآ أَنزَلۡنَٰهُ فِي لَيۡلَةِ ٱلۡقَدۡرِ﴾ وتفسیرها

در این باب 9 حدیث آمده که یک سند بیشتر ندارد. مجلسی با اینکه به ضعف سند مذکور اعتراف کرده ولی چون روایات این باب خرافی و دارای انحراف و اعوجاج است مورد پسندش واقع شده و می‌گوید: این روایات از نظر من صحیح است! آقای بهبودی احادیث این باب را صحیح ندانسته است.

صرف‌نظر از اینکه «محمّدبن أبی عبدالله» مجهول است و «سهل بن زیاد» که او را از قم اخراج کردند، کاملاً رسواست، راوی نخست این روایات حسن بن العبّاس بن الحریش الرّازی نیز ضعیف است. او را در اینجا معرّفی می‌کنیم:

نجاشی و علّامة حلی می‌گویند: وی بسیار ضعیف است. کتاب «إِنَّا أَنزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْر» از اوست. این کتاب دارای احادیث تباه و نادرست و الفاظ پریشان است.

ابن الغضائری فرموده: وی ضعیف است به او اعتناء نشده و حدیثش نوشته نمی‌شود. کتاب فضیلت «إِنَّا أَنزَلْنَاهُ...» کتابی فاسد الألفاظ است که خیالبافی‌هایش گواه جعلی‌بودن آن است.

علّامة شوشتری در «قاموس الرّجال» (ج 3، ص 182) فرموده: «حسن بن عبّاس بن حریش» اخبار عرضه‌شدن حوادث سال بر إمام را جعل کرده است و در (ج 1، ص 443) فرموده «کافی» در باب «في شأن إنا أنزلناه....» احادیثی از «ابن حریش» نقل کرده که معنی و مفهوم صحیحی ندارد و علائم جعل در آنها مانند آتشی که بر سر کوه بیفروزند، آشکار است.

هاشم معروف الحسنی می‌گوید: احادیث این باب چنان ابهام و عدم انسجام و پریشانی دارد که به کلام أئمّه شباهت ندارد[1].

اوّلین حدیث این باب سراسر عیب و اشکال است. هر کس خواهد به کافی (ج 1، ص 242 به بعد) مراجعه و ملاحظه کند. به عنوان مثال، می‌گوید: حضرت الیاسu طواف امام را قطع کرد! می‌پرسیم: چرا چنین کرد؟ آیا اگر صبر می‌کرد تا پس از طواف امام با او مکالمه کند بهتر نبود؟ البتّه صرف‌نظر از اینکه الیاس پیامبر که تا زمان امام باقرu زنده باشد، به کلّی دروغ و خرافه و مخالف قرآن است[2] که فرموده:

﴿وَمَا جَعَلۡنَا لِبَشَرٖ مِّن قَبۡلِكَ ٱلۡخُلۡدَۖ أَفَإِيْن مِّتَّ فَهُمُ ٱلۡخَٰلِدُونَ﴾         [الأنبیاء: 34]

«[ای پیامبر] ما برای هیچ بشری پیش از تو جاوید ماندن را قرار نداده‌ایم آیا اگر تو بمیری، ایشان (= کفّار) جاویدند؟».

وانگهی الیاس که گفته: «أحببتُ أن یکون هذا الحدیث قوّة لأصحابك = دوست داشتم این حدیث موجب قوّت اصحاب تو باشد»، اگر می‌‌خواسته مقامات امام را بیان کند، می‌بایست در حضور عموم بگوید نه در خلوت!! دیگر آنکه چرا الیاس تا اواسط حدیث نقاب به صورت داشت؟ فایدة این کار چه بود؟

همچنین در این حدیث به امام افترا بسته که دربارة پیامبرص فرموده: «إنّه کان یَفِدُ إلى الله، عزوجل =  پیامبر بر خدای ـ عزّوجلّ ـ  وارد می‌شد»!!! تعجّب است که قرآن بارها و بارها دربارة وحی الفاظ مأخوذ از «إنزال» و «تنزیل» را استعمال کرده یعنی وحی است که بر پیامبر نازل می‌شود و آن حضرت پس از نزول وحی آن را تلقّی می‌کند نه اینکه پیامبر وفود کرده و وحی را بشنود! امّا جاعل جاهل نفهمیده که چه ببافد!

دربارة حدیث دوّم نیز خلاصه‌ای از کلام علّامة شوشتری را با اندکی تصرّف می‌آوریم که فرموده: از نشانه‌های جعل این حدیث آن است که ظاهراً محاجّة امام باقرu با ابن‌عبّاس در زمان امامت آن حضرت بوده است. درحالی­که امامت آن حضرت پس از سال 95 بوده ولی ابن‌عبّاس در زمان غائلة «ابن زبیر» در سال 68 هجری درگذشت وحضرت باقر جُز در دوران کودکی و خُردسالی، وی­را ملاقات نکرده است.

بنا به نقل «کشّی» امام صادقu فرموده: پدرم ابن عبّاس را بسیار دوست می‌داشت. علاوه براین، برخلاف آنچه از حدیث مستفاد می‌شود، نه تنها ابن عبّاس مخالف اهل بیت نبوده بلکه حقّ‌شناسی او متواتر است. و مناظرات و مباحثات او با عمر و معاویه و عائشه وعبد الله ابن زبیر و دیگران دربارة امامت، مشهور و معروف است.

«عبدالجلیل قزوینی» مؤلف کتاب «النّقض» (ص284) در بارة «ابن­عبّاس» می‌نویسد: «أوّلا عبدالله عباس ابن عمّ مصطفی است و پدر خلفاست و شاگرد و پیرو علیّ مرتضی است و هواخواه علیّ و آل علیّ بوده است و با بنی ‌امیّه و با معاویه و یزید و عبدالله زبیر خصومت‌های عظیم کرده است و فصول غرّاء و با مبالغت گفته و بر اقوال و افعال بدِ ایشان مُنکِر بوده و مناظرات و محاورات او در این معنی در کتب مخالف و مؤالف ظاهر است».

دیگر اینکه حدیث مدّعی است که ابن عبّاس قول حضرت علیu را دربارة شب قدر انکار کرد و بدین سبب چشمش به ضربة پَرِ فرشته کور شد! درحالی­که «مسعودی» می‌گوید: ابن عباس به سبب گریستن بسیار برای حضرت علی و حضرات حسنین ـ علیهم السّلام ـ نابینا شد. وانگهی چرا جبرئیل چشم غرض‌ورزان نسبت به علیu را کور نکرد و به سراغ اوّلین مدافع آن حضرت رفت؟!

علاوه بر اینها جملات و عبارات این خبر مختلّ و نابسامان است و معنای درست و مفیدی از آن دریافته نمی‌شود و چنان است که پایین‌ترین مردم عوام [و بی‌اطّلاع] این چنین سخن نمی‌گویند تا چه رسد به أئمّة بزرگوار که امیران سخنوری می‌باشند.

 این اختلال و آشفتگی به این حدیث منحصر نیست بلکه همة اخبار این باب که یک سند دارند به این عیب دچاراند[3].

در بقیّة احادیث این باب ادّعا شده که چون فرشتگان در شب قدر نازل می‌شوند لذا لازم است که در زمین فرد معصومی باشد تا فرشتگان بر او نازل شوند. این فرد معصوم در صدر اسلام پیامبر اکرمص بوده و پس از او أئمّه می‌باشند. می‌گوییم: سورة «قدر» نفرموده که همة فرشتگان بر پیامبر نازل می‌شوند و نزد آن حضرت می‌آیند.

البتّه به هیچ وجه قصد نداریم ـ العیاذ بالله ـ نزول فرشته ـ خصوصاً حضرت جبرئیلu ـ را بر پیامبراکرمص انکار کنیم زیرا در تمام سال فرشتة وحی بر آن حضرت نازل می‌شد بلکه می‌گوییم: أوّلاً: دلیلی نداریم که همة فرشتگان بر آن حضرت نازل می‌شدند. ثانیاً: دلیلی نداریم که فرشتگان فقط بر معصوم نازل می‌شوند بلکه از قرآن خلاف آن مستفاد می‌شود، از قبیل نزول هاروت و ماروت و آیات اوّل تا پنجم سورة مبارکة «نازعات» و..... بسیاری از اینگونه فرشتگان که امور عالم را به إذن حقّ اداره می‌کنند اصولاً بر بشر نازل نمی‌شوند.

علاوه بر این، می‌پرسیم: در صد یا چهل سال پیش از بعثت پیامبر فرشتگان در شب قدر بر که نازل می‌شدند؟ بعد از پیامبرص نیز اوضاع بر همان منوال خواهد بود!

از دیگر عیوب احادیث این باب آن است که مانند برخی از ابواب دیگر «کافی» مدّعی است که همة پیامبران وصیّ داشته‌اند درحالی که این ادّعا صحیح نیست زیرا از قرآن استفاده می‌شود که بسیاری از انبیاء وصیّ به معنایی که موردنظر کلینی است، نداشته‌اند، از جمله انبیائی که قومشان هلاک شدند و یا انبیائی که بلافاصله پس از ایشان پیامبر دیگری مبعوث می‌شد. نمی‌توان گفت: نبیّ بعدی وصیّ بوده است. زیرا نبوّت او به اعلام و تصریح خدا بوده به عنوان نبوت نه به عنوان وصایت. به هرحال نبیّ با وصیّ فرق دارد، چنانکه خود این حدیث هم معترف است و می‌گوید: «کما استخلف وُصاة آدم مِن بعده حتّى یبعث النّبيّ الّذي یلیه = چنانکه خداوند پس از حضرت آدمu اوصیای پس از او را جانشین می‌ساخت تا نبیّ پس از آن حضرت را مبعوث فرماید».

در ضمن جاعل حدیث در روایت هفتم از قول امام دربارة آیة 55 سورة نور مطالبی گفته که با تفسیر حضرت علیu از همان آیه موافق نیست!! دربارة آیة مذکور به صفحة 469 کتاب حاضر مراجعه کنید.



[1]- الموضوعات في الآثار والأخبار، ص 243.

[2]- یکی از اوهام و خرافاتی که صوفیّه ترویج کرده‌اند، زنده‌بودن خضر و الیاس و ..... است که قولی بی‌مدرک و دلیل و ادّعایی مخالف قرآن است. مرشدان صوفیّه برای آنکه به نوعی خود را منتسب به خدا و انبیاء إلهی معرّفی کنند، گرفتن خرقۀ خود را گاهی به خضر می‌رسانند. مثلا «عبدالرّحمان جامی» در «نفخات الأُنس» (چاپ 1336 تهران، ص 547) گوید که محیی‌الدّین بن عربی خرقه از دو کس گرفته، یکی از شیخ عبدالقادر گیلانی و دیگر از خضر!!

یکی از دلائل کذب اینگونه ادّعاها آن است که رسول خداr روز غزوۀ «بدر» عرض کرد: خداوندا، اگر این عدّۀ خداپرست کشته شوند، در زمین عبادت نمی‌شوی. در حالی­که اگر خضر و الیاس و .... زنده بودند، طبعاً بدون اصحاب «بدر» نیز خدا عبادت می‌شد.

[3]- ر. ک. الأخبار الدّخیلة، ج 1 (الباب الثّانی) ص 235 به بعد.