95. باب أنّ المتوسّمین الّذین ذکرهم الله تعالى في کتابه هم الأئمّة ‡ والسّبیل فیهم مقیم
این باب دارای پنج حدیث است که آقای بهبودی هیچ یک را صحیح ندانسته و مجلسی حدیث 1 و 2 و 5 را ضعیف[1] و 3 را مجهول همطراز صحیح شمرده است.
آیهای که در این باب با آن بازی کردهاند درباة هلاکت قوم لوط است که خدا فرموده:
﴿فَأَخَذَتۡهُمُ ٱلصَّيۡحَةُ مُشۡرِقِينَ ٧٣ فَجَعَلۡنَا عَٰلِيَهَا سَافِلَهَا وَأَمۡطَرۡنَا عَلَيۡهِمۡ حِجَارَةٗ مِّن سِجِّيلٍ ٧٤ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَأٓيَٰتٖ لِّلۡمُتَوَسِّمِينَ ٧٥ وَإِنَّهَا لَبِسَبِيلٖ مُّقِيمٍ ٧٦ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَأٓيَةٗ لِّلۡمُؤۡمِنِينَ﴾ [الحجر: 73-77]
«پس به هنگام طلوع آفتاب صدایی هولناک و کشنده ایشان را درگرفت و آنگاه آن [دیار] را زیر و زبر کردیم و بر آنان [بارانی از] کلوخ و سنگ گِل فروریختیم و به راستی که در این[ماجرا] برای هشیاران نشانههاست و همانا که [آنشهر] بر سر راهی است که [بر جای ماند و] مورد رفت و آمد[2] است و به راستی برای مؤمنان در آن نشانه و عبرت است».
چنانکه تاکنون ملاحظه کردهاید و در ابواب بعدی نیز ملاحظه خواهید کرد یکی از اشکالات آشکار و اساسی اکثر ابواب «کافی» این است که غالباً برای تطبیق آیات قرآن با أئمّه، بهآیات مکّی، استناد شده که در آنزمان حضرت علی نوجوان بود و هیچکس آن بزرگوار را جُز به عنوان پسرعمو و یکی از اصحاب پیامبرص نمیشناخت و طبعاً أئمّة دیگر نیز ولادت نیافته بودند و مسألة وصایت و امامت به هیچ وجه مطرح نبود ولی رُوات کلینی و جاعلین احادیث چون دستشان خالی بوده لذا به روی خود نیاورده و بدون توجّه به این مسألة مهمّ، بسیاری از آیات مکّی را بدون ذکر آیات قبل و بعدشان، با أئمّه تطبیق کردهاند!! این باب نیز مانند بسیاری از ابواب کافی به همین ایراد آلوده است. فیالمثل در این باب رُوات کلینی میگویند که ائمّه فرمودهاند: «مُتَوَسِّمِينَ = هشیاران و افراد زیرک و با فراست و باریک بین» ماییم!
أوّلاً: هیچکس منکر نیست که أئمّه ـ علیهم السلام ـ هشیار و باریکبین و نکتهسنج بودهاند و اثبات این حقیقت نیازی به روایت ندارد. ثانیاً: جای این پرسش است که چگونه آن بزرگواران که از مظاهر عالی اخلاق اسلامی و عُلُوِّ طبع بودهاند، این اندازه ـ که در «کافی» و کتب مشابه از قبیل «بصائرالدرجات» و..... مذکور است ـ از خود تعریف و تمجید نموده و در بیان اوصاف خویشتن وقت صرف کردهاند و هر جا در قرآن صفت خوبی یافت شود، آن را به خود اختصاص داده و یا خود را از مصادیق آن قلمداد فرمودهاند؟! مگر قرآن کریم کتابی است که اکثر آیاتش در مدح افراد مخصوصی نازل شده؟! ثالثاً: مرجع ضمیر مؤنث «هاء» در آیة 76، کلمة ﴿ٱلۡمَدِينَةِ﴾ در آیة 67 است. یعنی در واقع آیة کریمه میفرماید: هنوز ویرانههای شهر قوم لوط در کنارة راهی که محلّ آمد و شد است، باقی مانده، در این صورت چگونه ممکن است امام بفرماید: «وَالسَّبیل فینا مُقیم = و آن راه در ما برجاست» و یا بفرماید: «لا یخرج منّا أبداً = آن راه هرگز از میان ما خارج نمیشود». آیا ویرانههای شهر لوط در میان أئمّه بودهاست؟! چگونه میتوان توقّع داشت که مخاطبین پیامبرص در مکّه ازاین آیه چنین معنایی را بفهمند؟ رابعاً: این تفسیر مخالف واقعیّت است، زیرا میبینیم سایر مؤمنین نیز از دیدن ویرانههای شهر لوطu و نظایر آن عبرت میگیرند و این موضوع انحصار به أئمّه ندارد.
بیمناسبت نیست که برخی از رُوات احادیث این باب را معرّفی کنیم. یکی از ایشان أبوالفضل سَلَمَة بن الخَطّاب البَراوَستانی است که روایت دوّم را نقل کرده است. نجاشی و غضائری و علّامة حلی و ابن داود او را ضعیف شمردهاند و گفتهاند: به روایاتش اعتماد نمیشود. چهار روایت باب مفتضح 165 کافی از اوست. نمونهای از مرویّات او حدیثی است که از قول «حَنان بن سَدیر» واقفی ـ که توثیق نشده ـ، میگوید: امام صادقu فرمود: « ای سدیر، آیا هر روز مرقد امام حسینu را زیارت میکنی؟ گفتم: فدایت شوم، خیر. فرمود: شما چه بیوفایید! فرمود: پس هر جمعه زیارتش میکنید؟ گفت: گفتم: نه، فرمود: پس هر ماه زیارتش میکنید؟ گفتم: نه، فرمود: پس هر سال زیارتش میکنید؟ گفتم: شاید چنین باشد، فرمود: ای سدیر، شما به امام حسینu چه بیوفایید! آیا نمیدانی که خداوند ـ عزّوجلّ ـ دو میلیون فرشتة ژولیدهموی غبارآلود دارد که گریان [مرقد آن حضرت را] زیارت کرده و سستی نمیورزند! ای سدیر، چه مانعی دارد که مرقد حسینu را هر جمعه پنج بار و هر روز یک بار زیارت کنید؟!! گفتم: فدایت شوم میان ما و مرقد آن حضرت فرسنگهای بسیار فاصله است، به من فرمود: به پشت بام خانهات برو و به راست و چپ رو کن سپس سر به سوی آسمان بلند کن سپس به سمت قبر قصد میکنی و میگویی: «السّلام علیك یا أبا عبدالله، السلام علیك ورحمة الله وبرکاته» برای تو ثواب زیارت که زیارت حجّ تمتّع و عمره است نوشته خواهد شد!! سدیر میگوید: در ماه بیش از بیست بار این کار را کردهام[3]»!! اینگونه روایات است که مردم را کُرور کُرور بر سر قبرها گرد آورده و وقت و سرمایة هنگفتی صرف این گونه اعمال میشود که در کتاب خدا و سنّت رسول خداص سابقه ندارد و آن حضرت هیچگاه به اصحاب خود چنین چیزی نفرمود. ولی متأسفانه مردم این امور را از شریعت اسلام میپندارند[4]. از جملة اکاذیب او روایت 92 باب مفتضح 165 کافی است که به امام صادقu افترا بسته است که فرمود: در آیة:
﴿وَمَنۡ أَعۡرَضَ عَن ذِكۡرِي فَإِنَّ لَهُۥ مَعِيشَةٗ ضَنكٗا وَنَحۡشُرُهُۥ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ أَعۡمَىٰ﴾
[طه: 124]
«هر که از یاد من روی گرداند پس زندگانی تنگ خواهد داشت و او را روز رستاخیز کور محشور سازیم».
مراد از «یاد من» ولایت امیرالمؤمنینu است! و او نسبت به ولایت علیu در دنیا کوردل و در قیامت کور چشم خواهد بود! و فرمود: در آیة:
﴿قَالَ كَذَٰلِكَ أَتَتۡكَ ءَايَٰتُنَا فَنَسِيتَهَاۖ وَكَذَٰلِكَ ٱلۡيَوۡمَ تُنسَىٰ﴾ [طه: 126]
«[خداوند] گوید: این چنین آیات ما برای تو آمد و آنها را از یاد بردی و بدینسان امروز فراموش میشوی».
منظور از «آیاتِ ما» أئمّه است و گفته خواهد شد: همچنان که ائمّه را رها کردی امروز در آتش جهنّم رها میشوی! و فرمود: در آیة:
﴿وَكَذَٰلِكَ نَجۡزِي مَنۡ أَسۡرَفَ وَلَمۡ يُؤۡمِنۢ بَِٔايَٰتِ رَبِّهِۦۚ وَلَعَذَابُ ٱلۡأٓخِرَةِ أَشَدُّ وَأَبۡقَىٰٓ ﴾ [طه: 127]
«و بدینگونه کیفر دهیم کسی را که اسراف کرده و به آیات پروردگار ایمان نیاورده و البتّه عذاب آخرت سختتر و پایندهتر است».
مقصود آن است که هر کس در ولایت امیرالمؤمنین شرک بورزد و دیگری را شریک او سازد و أئمّه را رها کند و از آثار ایشان پیروی نکند! و در آیة:
﴿مَن كَانَ يُرِيدُ حَرۡثَ ٱلۡأٓخِرَةِ نَزِدۡ لَهُۥ فِي حَرۡثِهِۦ﴾ [الشوری: 20]
«هر که کشت آخرت را خواهد، ما نیز در کشت او بیفزاییم».
منظور معرفت امیرالمؤمنین و أئمّه است و مراد از «ما در کشت او بیفزاییم» آن است که او از دولت أئمّه بهرهمند میشود! و در آیة
﴿وَمَا لَهُۥ فِي ٱلۡأٓخِرَةِ مِن نَّصِيبٍ﴾ [الشوری: 20]
«و در آخرت بهره و نصیبی نخواهد داشت».
مقصود آن است که از دولت حق با امام قائم بهرهای نخواهد داشت!
خوانندة محترم، آیا ممکن است هیچ عاقلی ـ تا چه رسد به امام بزرگوار حضرت صادقu ـ بگوید که خداوند علیم حکیم آیات ذکر شده را که همگی مکیّ هستند، نازل فرموده تا مخاطبین آنها، معانی مذکور در این روایات را از آن دریابند؟
این روایت را هر دو «محمّدباقر» صحیح ندانستهاند و مجلسی به ضعف آن تصریح کرده و «هاشم معروف الحسنی» نیز آن را بیاعتبار شمرده است[5].
یکی دیگر از رُوات احادیث باب 86، «محمّد بن أسلَم» است که روایت پنجم را نقل کرده که نجاشی و علامة حلّی او را غالی فاسدالحدیث شمردهاند. چنین کسی حدیثش را از «ابراهیم بن أیّوب» نقل کرده که مهمل است!
روایت سوّم از «حَمّاد بن عیسی» نقل شده که قبلاً نیز گفتهایم (ص 226) فقط بیست حدیث از روایاتش مورد اعتماد و تأیید خودش بوده است. دربارة حدیث چهارم رجوع کنید به حدیث سوّم باب 167.
[1]- ناگفته نماند که مجلسی درباره حدیث چهارم چیزی نگفته و هر دو سند حدیث پنجم را ضعیف دانسته امّا سهواً نوشته است: هر دو سند حدیث چهارم ضعیف است درحالی که حدیث چهارم دو سند ندارد بلکه حدیث پنجم دارای دو سند است. مجلسی در باب 167 متن کامل حدیث 4 را آورده وآن را مجهول همطراز حسن شمرده است!
[2]- این شهر بر کناره مسیر مدینه به شام قرار داشته است.
[3]- «قالَ لي أبوعبداللهu: یا سدیر! تزور قبرالحسینu في کلّ یوم؟ قلت: جعلت فداك لا، قال: فما أجفاکم! قال: فتزورونه في کلّ جمعة؟ قال: قلت: لا، قال: فتزورونه في کلّ شهر؟ قلت: لا، قال: فتزورونه في کل سنة؟ قلت: قد یکون ذلك، قال: یا سدیر! ما أجفاکم للحسینu! أما علمتَ أنّ لِلّهِ – عزّوجلّ – ألفي ألف ملَك شعث غبر یبکون ویزورون لایفترون وما علیك یا سدیر أن تزور قبرالحسینu في کلّ جمعة خمس مرّات وفي کلّ یوم مرّة؟ قلت: جعلت فداك أنّ بیننا وبینه فراسخ کثیرة فقال لي: اصعد فوق سطحك ثم تلتفت یمنة ویسرة ثم ترفع رأسك إلی السّماء ثم انحو نحو القبر و تقول: «السّلام علیكَ یا أباعبدالله، السلام علیك ورحمة الله وبرکاته» تکتب لك زورة والزّورة، حجة وعمرة. قال سدیر: فربما فقلت فعلت في الشّهر أکثر من عشرین مرّة». (فروع کافی، ج 4، ص 59، حدیث 8).
[4]- در این مورد مطالعۀ کتاب زیارت و زیارتنامه بسیار مفید است.
[5]- الموضوعات في الآثار والأخبار، صفحه 232 و 233.