85. باب نادر جامع في فضل الإمام وصفاته

این باب متشکّل است از دو حدیث که مجلسی حدیث اوّل را مرفوع دانسته و گفته: شیخ صدوق نیز این روایت را با سندی دیگر آورده که مجهول است. حدیث دوّم را مجلسی صحیح شمرده!! امّا آقای بهبودی هیچ یک را صحیح ندانسته است. لازم است یادآورشویم که «عبدالعزیز بن مُسلِم» راوی حدیث نخست مجهول است.

در این دو حدیث بنا به ادّعای فرد مجهولی، امام آنقدر از خود مدح و تبجیل و تحسین کرده و صفات خدایی برای خود برشمرده که موجب شگفتی است، همچنین گفته است: «لا یَقبَلُ اللهُ أعمالَ العِباد إلا بِمعرفته = خدا اعمال بندگان را جُز با معرفت امام نمی‌پذیرد»!

باید پرسید: امامی با این صفات بی‌نظیر را که پذیرش اعمال منوط به شناخت اوست چرا خداوند رؤوف لطیف در قرآن به وضوح معرّفی نفرموده تا مردم آسانتر آنان را بشناسند؟! چرا خدا فرموده پس از انبیاء حجّتی نیست (النّساء: 165)؟ آیا رُوات کلینی از خداوندِ أرحم الراحمین مهربانتراند که امامی را به ما معرّفی می‌کنند که خدا در قرآن بیان نفرموده است؟

فقراتی از این دو حدیث، مخالف قرآن و عقل است. مثلاً می‌گوید: «امامت همان منزلت انبیاء و میراث اوصیاء و خلافت خدا و خلافت پیامبر و مقام امیرالمؤمنین و میراث حسن و حسین است»! گیرم که نبوّت إرثی باشد امّا شبهه نیست که نبوّت خاتم‌الأنبیاء احدی را به میراث نمی‌رسد و چنانکه در باب 70 گفته‌ایم، بشر ـ حتّی پیغمبر و امام ـ نمی‌تواند خلیفة خدای بی‌مکان و ناظر و قیّوم باشد. امّا اگر امامت را میراث حسنین ـ علیهما السّلام ـ بشماریم، می‌بایست بین همة أولاد ایشان تقسیم شود و چنانچه میراثی إلهی است، چرا خدا آن را نیز مانند نبوّت به وضوح بیان نفرموده است؟ خصوصاً که به قول شما مقام امامت از نبوّت بالاتر است!

چنانکه از سیره و تاریخ و احادیث معتبر آشکار است، پیامبر هیچگاه در وصف و مدح مقام خویش چندین صفحه تمجید و تبجیل بیان نفرموده امّا بنا به نقل کلینی، أئمّه در وصف مقام خویش، سخنان مفصّل و طولانی‌ گفته‌اند!

در این احادیث هرطور خواسته بافندگی کرده و می‌گوید: «همانا ارزش امامت بالاتر و منزلتش بزرگتر و جایگاهش بالاتر و مکانتش دست نیافتنی‌تر و ژرفایش دورتر از آن است که اندیشة مردم به آن برسد و با رأی و نظر خویش بدان دست یابند»!! و یا می‌گوید: «هَیهات هَیهات که در وصف شأنی از شؤون و فضیلتی از فضائل امام، خردها گمراه و افکار سرگشته و اندیشه‌ها حیران و دیدگان ناتوان و بزرگان خُرد و اندیشمندان مبهوت و فرزانگان قاصر و سخنوران درمانده و خردورزان نادان و سرایندگان وامانده و اُدَبا بی‌توان و بُلَغاء درمانده شده و به عجز و کوتاهی خویش اعتراف کرده‌اند و چگونه [ممکن است] تمام آن بیان شود یا کُنه امامت یا اندکی از أمر امامت وصف شود»؟!

باید گفت: صریح و پوست‌کنده بگو: «الإمام أکبَر من أن یوصف = امام بزرگتر است از اینکه وصف شود» یا بگو ـ نعوذ بالله ـ خداست!!! راوی غلوّ کرده و همان اوصافی که برای خدا ذکر شده، در این احادیث دربارة امام گفته است!! در حالی که حضرت سجّادu در دعای روز دوشنبه عرض می‌کند: «کلت الألسن عن غایة صفته والعقول عن کنه معرفته = زبان‌ها از بیان غایت صفت إلهی و اندیشه‌ها از [دریافت] کُنه شناخت خدا ناتوان است»[1]. حضرت أمیرu فرموده: «الحَمد لِلّه الّذي لا یبلغ مدحته القائلون.... الذي لایدرکه بُعد الهِمَم ولا یَناله غوص الفِطن = ستایش خدای را که مدحگویانِ مدحتش نتوانند و همّت‌های بلند و ژرفکاوی هوشمندانه بدان نرسد» (نهج ‌البلاغه، خطبة اول) و فرموده: «أشهد أنّ من ساواك بشيءٍ مِن خلقك فقد عدل بك، والعادل بك کافر بما تنزّلت به محکمات آیاتك ونطقت عنه شواهد حجج بیّناتك وإنّك أنت الله الّذي لم تَتَنَاهَ في العقول فتکون في مَهَبّ فکرها مُکَیَّفاً = گواهی می‌دهم همانا هر که تو را با چیزی از آفریدگانت برابر [و شبیه] داند، [او را] همتای تو گرفته[و شرک ورزیده] و همتا گیرندة تو به آیات واضح و محکمی که [بر او] نازل گردیده و به دلائل روشن و آشکاری که از خدا [و صفاتش] سخن گفته [و این کار را نادرست شمرده واز آن نهی کرده] کفر ورزیده است و گواهی می‌دهم همانا تویی آن خداوندی که در خردها نهایت و پایانی نداری و در دسترس اندیشه‌ها قرار نمی‌گیری تا کیفیّت برایت پنداشته شود». (نهج‌البلاغه، خطبة 91) و فرموده: «ماوَحَّدَهُ مَن کَیَّفَهُ = کسی که برای خدا چگونگی بپندارد، او را به وحدانیّت نشناخته است» (خطبة 186). حال آیا چنین اوصافی را می‌توان برای بشر آورد. آیا غالیانی که این مدح و تمجیدها را برای امام آورده‌اند، دوستدار أئمه بوده‌اند یا دشمن ایشان؟! تعجّب است از علمای ما که در اینگونه مسائل ساکت‌اند و با سکوتشان این أباطیل را تأیید ضمنی می‌کنند. 

رسول خداص در دعاهایش به خدا عرض می‌کند: «یا عالماً لا یَجهَل = ای دانایی که نادانی نداری»  امّا دراین حدیث این صفت را برای امام آورده ومی‌گوید: «الإمام عالمٌ لایَجهَل = امام دانایی است که نادانی ندارد»!! در حالی که حضرت أمیرu می‌فرماید: هرچه در بارة مرگ کاوش کردم، به نتیجه نرسیدم (خطبة 149) و یا حکم «وذی» را از طریقِ سؤالِ «مقداد» از پیامبر، آموختم[2].

مختصر آنکه آنچه در این دو حدیث دربارة امام آمده با اقوال پیامبر و حضرت أمیرu سازگار نیست و پیامبر هرگز چنین ادّعایی نکرده بلکه عرض می‌کرد:

﴿رَّبِّ زِدۡنِي عِلۡمٗا﴾                                                                                             [طه: 114]

«پروردگارا، بردانشم بیفزا».

من یقین دارم این ادّعاهای بزرگ را امام صادق و امام رضا نگفته‌اند، بلکه با این سخنان مخالف بوده‌اند. در این موضوع رجوع کنید به صفحة 127 کتاب حاضر.



[1]- مفاتیح الجنان، فصل سوّم (در ذکر دعاهای أیّام هفته، منقول از ملحقات صحیفه سجّادیّه) دعای روز دوشنبه.

[2]- وسائل الشیعة، ج 1 (کتاب الطّهارة، باب 12)، ص 197 و 199، حدیث 7 و 9 و 17 ـ همچنین رجوع کنید به صفحه 56 کتاب حاضر.