49. باب حدوث الأسماء

این باب دارای چهار حدیث است که هر دو «محمّدباقر» هیچ یک را صحیح ندانسته‌اند!! مجلسی حدیث اول را مجهول و بقیّه را ضعیف معرفی کرده است.

* حدیث 1- چنانکه گفتیم: مجلسی آن را مجهول شمرده ولی «صالح بن أبی حَمّاد» غالی و ضعیف و «حسن بن علی بن أبی حمزه» واقفی و دشمن ائمّة پس از حضرت کاظمu است. به هر حال این حدیث را فردی فاسدالمذهب از ضعیفی و او از مجهولی نقل کرده که نه خودش فهمیده و نه شارحین آن. مجلسی به جای آنکه صریحاً بگوید حدیث معنای واضحی ندارد گفته است: این حدیث از مشکلات اسرار و از متشابهات اخباری است که هیچ کس جز خدا و راسخون در علم معنای دقیق آن را نمی‌داند!

به کلینی باید گفت: خبری را که کسی ـ حتّی از قبیل مجلسی ـ معنای آن­را درنمی‌یابد چرا آوردی؟ اگر از اسرار است چرا به دست راویان مجهول و فاسدالمذهب داده‌اند؟ آیا دین خدا سرّی است و لفّاظی و اصطلاحات پیچ‌درپیچ فلسفی و غامض‌گویی دارد؟ آیا امام برای مشکل­بافی آمده است؟

خداوند فرموده:

﴿وَمَآ أَرۡسَلۡنَا مِن رَّسُولٍ إِلَّا بِلِسَانِ قَوۡمِهِۦ﴾                                                [ابراهیم: 4]

«هیچ پیامبری نفرستادیم مگر به زبان قومش».

قرآن برای ناس بیان روشن است چنانکه خداوند می‌فرماید:

﴿هَٰذَا بَيَانٞ لِّلنَّاسِ﴾                                                                              [آل عمران: 138]

«این قرآن بیانی برای مردم است».

و نفرموده: بیان للفلاسفه. آیا این مُعَمّی‌‌گویی در حدیث، برخلاف سبک و اسلوب قرآن کریم نیست؟ شما که مدّعی هستید احادیث مبیّن و شارح آیات قرآن است، بگویید: چگونه چین احادیثی می‌توانند مفسّر آیات قرآن باشند؟ چگونه قرآنی را که خدا مکرر در سورة «قمر» فرموده: ما آن را آسان ساخته‌ایم و می‌فرماید: ما قرآن را به زبان مردم و به زبان قوم نازل کرده‌ایم، می‌گذارید و عمر خود را با اینگونه احادیث و توجیه آنها می‌گذرانید؟!

به نظر ما اگر کلینی به حدیث نهم باب هفدهم عمل می‌کرد باید از نقل چنین احادیثی اجتناب می‌نمود.

* حدیث 2 و 3- هر دو حدیث دارای سند و به قول مجلسی ضعیف است. یکی از رُوات آن «حسن بن علی بن عثمان» است که غضائری و شیخ طوسی و نجاشی او را غالی و ضعیف شمرده‌اند. در رجال کشّی دربارة او گفته شده: خدا او را لعنت کند و ملائکه و دیگر لعنت‌کنندگان همگی او را لعنت کنند. او از اسلام بهره‌ای ندارد[1]. یکی از مرویّات او حدیثی است که مرحوم قلمداران(/) به نقل از «کامل الزّیاره» ابن قولویه در کتاب زیارت و زیارتنامه ( 61 و 62) آورده است.

* حدیث 4- یکی از رُوات آن «بَکر بن صالح» است که در صفحات قبل با او آشنا شده‌ایم[2]. در این حدیث معلوم نیست که چه به هم بافته است. قرآن واضح فرموده:

﴿لَيۡسَ كَمِثۡلِهِۦ شَيۡءٞ﴾                                                                               [الشوری: 11]

«هیچ چیز مانند او نیست».

و نیز فرموده:

﴿فَلَا تَضۡرِبُواْ لِلَّهِ ٱلۡأَمۡثَالَ﴾                                                                           [النّحل: 74]

«برای خدا مثال نزنید».

امّا در این حدیث، به جای آنکه واضح سخن بگوید، کلام را پیچانده و به جای آنکه بگوید خدا حجاب و صورت و مثال ندارد می‌گوید هر کس گمان کند خدا را به حجاب و صورت و مثال شناخته، مشرک است. یعنی در واقع نخست برای خدا حجاب و صورت و مثال را پذیرفته سپس می‌گوید: حجاب و صورت و مثال او غیر اوست و هر کس خدا را به اینها بشناسد مشرک است!



[1]- رجال کشّی، چاپ کربلاء، صفحه 478 و 479.

[2]- ر. ک. صفحه 288همین کتاب.