44. باب النّهي عن الصّفة بغیر ما وصف به نفسه تعالی
این باب دارای دوازده حدیث است که مجلسی هیچ یک از آنها را صحیح ندانسته امّا روایت دوّم را مجهول همطراز موثّق و حدیث یازدهم را مجهول همطراز صحیح محسوب کرده و روایت اوّل را مجهول و احادیث 3، 4، 5، 6، 7، 8، 9، 10 و 12 را ضعیف شمرده است. آقای بهبودی حدیث اوّل و یازدهم را صحیح دانسته است. از اخبار این باب معلوم میشود که صفات حقتعالی توقیفی یعنی موقوف است به ورود وحی.
* حدیث 1- مجلسی میگوید: مجهول است ولی علّامة «ممقانی»، «عبدالرّحیم بن عتیک» را «مهمل» دانسته است. متن حدیث بسیار خوب است.
* حدیث 2- مجلسی آن را مجهول همطراز از موثّق دانسته، ولی چون «محمّد بن اسماعیل» میان چند تن مشترک است و معلوم نیست که او کدام یک از آنهاست همان صفت مجهول برای این حدیث درست است.
* حدیث 3- یکی از رُوات آن «بَکر بن صالح» است. وی ضعیف و راوی خرافات است از جمله روایتی خرافی و شرکآمیز نقل کرده که ما مضمون آن را ـ البتّه با سندی دیگر ـ آورده و نقد کردهایم[1]. در روایت مورد نظر (ص 144 اصول کافی) بکر بن صالح از قول مجهولی به نام «هیثم بن عبدالله» که او نیز نقل میکند از مهملی به نام «مروان بن صباح» میگوید: امام صادقu فرمود: به توسط ما درختان میوه میدهند و میوهها میرسند و نهرها جاری میشوند و باران از آسمان میبارد و گیاه از زمین میروید. قطعاً حضرت صادق چنین مطالب شرکآمیزی در مدح خود و اجداد بزرگوارش نفرموده، زیرا به خوبی میداند که خداوند متعال غنيٌ عَن العالَمین است و قرنها قبل از به وجود آمدن ائمّه نیز این وقایع در طبیعت به امر الهی تحقّق مییافت و دلیلی ندارد که از زمان ائمّه این روال تغییر یابد. ثانیاً: خداوند در قرآن از ملائکه که مأمور اجرای اوامر الهی هستند نام برده پس چرا از ائمّه که به قول این روایت، آنان نیز در این وقایع نقش دارند، هیچ ذکری در قرآن نیست؟ ثالثاً: این روایت میگوید: امام فرمود: خداوند ما را دری قرار داده که او را نشان میدهد!! باید از این راویان دانشمند پرسید: اگر خدا در و دربان دارد چرا امیرu فرموده: «لیس له باب ولا لَهُ بوّاب = خداوند در و دربان ندارد» و یا در دعا عرض میکند: «یا من لیس له بوّاب ینادي = ای آنکه دربانی ندارد که ندا شوند»[2].
البته از «بَکر بن صالح» ذکر چنین اباطیلی بعید نیست. مرحوم «غضائری» و «علامة حلّی» دربارة او فرمودهاند: او بسیار ضعیف است و روایات غریبی از ائمّه نقل کرده که سایرین نگفتهاند. نجاشی و ابن داوود نیز او را تضعیف کرده و علامة مامقانی میگوید: هر روایتی با وجود «بکر بن صالح» از اعتبار ساقط است. روایت «لوح جابر» را نیز همین مرد روایت کرده است.
آری، کلینی و امثال او روایاتی این چنین را در کتب خویش آوردهاند و از آنجا وارد زیارتنامهها و کتب دیگر شده. آنگاه گمراهی که خود را آیت الله العظمی میداند به استناد اینگونه اکاذیب کتابی پرداخته به نام «امراء هستی» و 14 تن از بندگان خدا را امیران هستی دانسته و شرکت سهامی خدایی به وجود آورده!! این آیت الله العظمی در ص 249 از کتاب «خرائج» راوندی که مملوّ از این خرافات است از قول داوود رقّی فاسدالمذهب ضعیف نقل کرده که امام صادق فرموده: اگر ما نبودیم نهرها جاری نمیشد و میوهها نمیرسید و خواسته بگوید: خدا بدون وجود ائمّه این کارها را انجام نمیدهد. معلوم نیست چرا آیات عظام زمان ما در عقاید به قرآن رجوع نمیکنند و اعتقاد خود را از غُلات میگیرند. پروردگار منّان برادر فاضل، مرحوم قلمداران را اجر جزیل عطا فرمایدکه کتاب «راه نجات از شرّ غُلات» را در تبیین اشکالات کتاب سراسر خرافة «امراء هستی» تألیف کرد.
دیگر احادیث این باب همگی به لحاظ سند مبتلا به ضعف، و روایت یازدهم که مورد قبول هر دو «محمّدباقر» قرار گرفته، مجهول است. امّا متن احادیث مذکور بسیار خوب و موافق قرآن است به جُز ذیل حدیث سوّم که میگوید: پیامبرص در سی سالگی یعنی قبل از نبوّت از ماورای حُجُب مطّلع گشت، به وضوح با تاریخ قطعی و آیات قرآن ناسازگار است. در روایات این باب نهی شده از ذکر صفتی برای خدا که در وحی نیامده و خدا خود را وصف ننموده ولی حکما و فلاسفه و شعرای شیعه بر ضدّ این اخبار عمل کردهاند. ای کاش لاأقلّ آن دسته از علما که کافی را بهترین کتاب حدیث معرّفی میکنند به مفاد روایات این باب عمل میکردند.
[1]- ر. ک. صفحه 78 همین کتاب – توجّه داشته باشیم که روایت «بَکر بن صالح» حدیث پنجم باب 46 و مشابه حدیث ششم باب 69 کافی است که روایت اخیر را در صفحه 79 کتاب حاضر بررسی کردهایم. جالب است بدانید چون حارِس البِدَع و مروّج الخرافات، محمّدباقر مجلسی ـ و نظایر او ـ بیشتر به سند روایات میپردازند، گاه دچار مشکلات عجیبی میشوند. فیالمثل مجلسی حدیث مورد نظر ما را در باب 46 کافی ضعیف دانسته ولی مشابه آن را در باب 69 ـ علیرغم وجود سهل بن زیاد در سندـ صحیح شمرده است!! در حالی که در خاتمه حدیث اوّل عبارت «لَو لاَ نَحنُ» آمده که لااقلّ به لحاظ نحوی از عبارت «لَولاَنا» که در حدیث دوّم ذکر شده، صحیحتر است.
امّا اگر محقق در قبول حدیث، تحقیق در متن را بر امور دیگر مقدّم بداند ـ حتّی اگر اسناد خوبی برای احادیث جعل کرده باشند ـ فریب نمیخورد. و ما توفیقنا إلا بالله العلیّ العظیم.
[2]- مستدرکالوسائل، چاپ سنگی، ج 1، ص 251.