31. باب الرد إلی الکتاب والسنة وإنّه لیس شيء من الحلال والحرام وجمیع ما یحتاج الناس إلیه إلا وقد جاء فیه کتاب أو سنة

این باب مشتمل بر ده حدیث است که آقای «بهبودی» فقط حدیث 8 و 9 را صحیح دانسته. مجلسی نیز فقط حدیث 4، 9 را صحیح شمرده است.

* حدیث 1 و 2 و 4- سند حدیث اوّل به قول مجلسی ضعیف است، چون «علی بن حدید» فطحی­مذهب و از ضعفاست. حدیث دوّم هم ضعیف است و حدیث چهارم نیز به واسطة «محمد بن عیسی» که در خبر سیزدهمِ باب قبل معرّفی شد و «حمّاد» که مشترک بین ضعیف و مجهول است، اعتبار ندارد. امّا متن هر دو حدیثِ نخست مخالف اقوال و افعال بسیاری از علمای شیعه است که می‌گویند قرآن کافی نیست مگر به ضمیمة خبری از ائمّه، و یا اگر بپرسی: «محمّد بن الحسن العسکری» و غیبت و ظهور او در کجای قرآن است؟ چند حدیث نامعتبر را ضمیمة آیات کرده و می‌گویند، به حکم حدیث چنین می‌گوییم و با همین بهانه‌ها قرآن را رها کرده و با آن هرگونه که بخواهند بازی می‌کنند! امّا حدیث اوّل می‌گوید: خدا چیزی را که مورد احتیاج أمّت باشد [لاأقلّ در اعتقادات] ترک نکرده مگر آنکه آن را در قرآن بیان نموده است. چنانکه خداوند نیز در قرآن کریم فرموده:

﴿مَّا فَرَّطۡنَا فِي ٱلۡكِتَٰبِ مِن شَيۡءٖ﴾                                                             [الأنعام: 38]

«ما هیچ چیز را در کتاب فروگذار نکرده‌ایم».

و فرموده:

﴿وَنَزَّلۡنَا عَلَيۡكَ ٱلۡكِتَٰبَ تِبۡيَٰنٗا لِّكُلِّ شَيۡءٖ﴾                                              [النّحل: 89]

«کتاب را که بیان هر چیز [در آن] است بر تو نازل کردیم».

* حدیث 3- سند آن هم مجهول و هم ضعیف است.

* حدیث 5- سند آن ضعیف است. امّا متن آن عالی و کاملاً موافق تعالیم شرع و عمل واقعی بزرگان اسلام است. امام باقرu بنا به این حدیث می‌فرماید: هرگاه به شما چیزی بگویم از من بپرسید [این سخنت] از کجای قرآن است. بنا به این حدیث امام، سخنش کاملاً متّکی به قرآن است و به هیچ وجه سخنی ناموافق با قرآن نمی‌گوید. امّا علمای شیعه بسیاری از روایات خلاف قرآن را که به أئمّه نسبت داده‌اند می‌پذیرند و در واقع بسیاری از مسائل شرعی خود را نه از قرآن گرفته‌اند نه از امام!

* حدیث 6- مرسـل وبه سبب وجود «ابن فضّال» واقفـی و «معلّی بن خُنَیـس» منحرف ضعیف است. فرد نخست را قبلاً شناسـانده‌ایم و در اینجا فرد دوّم را معرّفـی می‌کنیم:

«نجاشی» دربارة ابوعبدالله معلَّی بن خُنَیس فرموده: «ضعیف جدّا لا یعول علیه = بسیار ضعیف است و به او اعتماد نمی شود» و ابن الغضائری نیز فرموده: «والغلاة یضیفون إلیه کثیراً ولا أری الاعتماد على شيءٍ من حدیثه = غُلات مطالب زیادی را به او نسبت داده‌اند[1] و من به روایت او اعتماد نمی‌کنم». یکی از مرویّات او روایتی است دربارة آیة 26 سورة بقره که ما آن را در صفحة 109 همین کتاب آورده‌ایم. دیگر از افسانه‌های او روایت ذیل است که به نظر ما خودش هم نفهمیده که چه می‌گوید: «عن معلى بن خنیس، قال: سألت أبا عبداللهu عن النّجوم أحقّ هي؟ فقال: نعم، إنّ الله ـ عزّوجلّ ـ بعث المشتري إلى الأرض في صورة رجل فأخذ رجلاً من العجم فعلّمه النّجوم حتی ظنَّ أنه قد بلغ ثم قال له: انظر أین المشتري؟ فقال: ما أراه في الفلك وما أدری أین هو؟ قال: فنحّاه وأخذ بید رجل من الهند، فعلمه حتی ظنَّ أنّه قد بلغ وقال: انظر إلى المشتري أین هو؟ فقال: إن حسابي لیدلُّ علی أنّك أنت المشتري! قال: وشهق شهقة فمات وورث علمه أهله، فالعلم هناك[2]!! = از معلّی بن خنیس روایت شده که از امام صادقu پرسیدم: آیا نجوم راست است؟ فرمود: آری، همانا خداوند ـ عزوجل ـ کرة مشتری را به صورت مردی به زمین فرستاد(!!) وی مردی از عجم را گرفت و علم نجوم را به وی آموخت تا اینکه پنداشت وی [در این علم به مقامی] رسیده است. سپس به او گفت: بنگر که مشتری کجاست؟ مرد عجمی گفت: او را در فلک نمی‌بینم و نمی‌دانم کجاست! حضرت فرمود: مشتری او را راند و دست مردی از هند را گرفت و به او علم نجوم آموخت تا اینکه پنداشت وی [در این علم به مقامی] رسیده است. به او گفت: بنگر که مشتری کجاست؟ مرد هندی گفت: محاسبة من دلالت دارد که همانا تو خود مشتری هستی؟ آنگاه نعره‌ای زد و درگذشت و دانش وی را خاندانش به ارث بردند و این دانش در آنجاست!!

خوانندة عزیز، آیا ممکن اسـت امام صادقu بفرماید کرة مشتری که چندیـن برابر

کرة زمین است به زمین آمد؟! آیا علم نجوم را هم می‌توان ارث برد؟!

بد نیست که نمونه‌ای دیگر از احادیث این مرد را بیاوریم امّا قبل از ذکر آن لازم است به یاد داشته باشیم که براءت‌ جستن از کفّار و نامسلمانان و عدم تشبّه به آنان و متمایزبودن مسلمان از غیرمسلمان حتّی به لحاظ ظاهر، در فرهنگ اسلامی از واضحات بلاخلاف است. زیرا مشابهت جستن به کسی، از بزرگترین نشانه‌های علاقه و تمایل به اوست. به همین سبب، مسلمانان از تشبّه به کفّار نهی شده‌اند. پیامبراکرمص فرمود: «مَنْ تَشَبَّهَ بِقَومٍ فَهُوَ مِنْهُمْ = کسی که به گروهی مشابهت جوید، از ایشان محسوب شود». امام رضا و امیرالمؤمنین إ گفته‌اند که رسول خداص فرمود: «لا تلبسوا لباس أعدائي ولا تطعموا مطاعم أعدائي ولا تسلکوا مسالك أعدائي فتکونوا أعدائي کما هم أعدائي = [لباسی همچون] لباس دشمنانم نپوشید و طعام دشمنان مرا تناول نکنید و به راه‌های دشمنانم نروید [اعمال آنها را انجام ندهید] که [در غیر این صورت] دشمنان من خواهید بود، همچنانکه آنان دشمنان من‌اند»[3].

امّا «معلی بن خنیس» روایاتی نقل کرده که در آن امام صادقu به بزرگداشت نوروز سفارش فرموده. ما یکی از جعلیّات او را به عنوان نمونه می‌آوریم، وی مدّعی است که صبح نوروز به نزد امام صادقu رفتم، فرمود: ای معلّی، آیا امروز را می‌شناسی؟ گفتم: نه، ولی عجم این روز را بزرگ می‌دارند و آن را مبارک دانسته و به فال نیک می‌گیرند. فرمود: به بیت العتیق که در دل مکّه است سوگند، نه چنین است. این روز نیست مگر برای امری قدیم که برایت بیان می‌کنم تا بدانی.... فرمود: ای معلّی، نوروز روزی است که خداوند از بندگان عهد گرفت که او را بپرستند و چیزی را شریک او نسازند (اشاره به آیة 172 سورة اعراف) و دین فرستادگان و حُجَج و اولیائش را بپذیرند (دین حجج و اولیاء خدا با دین رسل الهی تفاوت ندارد، بنابر این اگر مردم دین رسل را بپذیرند دین حجج و اولیاء خدا را هم پذیرفته‌اند! چنین تعبیری از امام احتمال نمی‌رود). این اوّلین روزی است که خورشید در آن طلوع کرده و بادها باردارکنندة گیاهان وزیده و گیاهان زمین آفریده شده. این روزی است که کشتی نوح بر کوه جودی پهلو گرفت. این روزی است که هزاران تن را که از خوف مرگ از دیار خود بیرون آمده بودند و خداوند فرموده بود: بمیرید، بار دیگر خدا آنان را حیات بخشید (اشاره به آیة 243 سورة بقره). این روزی است که ابراهیم بت‌های قوم خود را شکست. این روزی است که رسول اکرمص علیu را بر دوش مبارک خود گرفت تا او بت‌های قریش را از بالای بیت‌الحرام بر زمین افکند و خُرد کند[4].

جالب است که در این حدیث امام ذکری از غدیرخم نکرده و در آن اشاره‌ای به روز ظهور امام قائم نیست. امّا در حدیث قبلی که راوی آن نیز همین «معلّی» است و در وسائل الشیّعه مضبوط است، امام صادق فرموده: نوروز روزی است که پیامبر در غدیرخم برای ولایت علیu از مردم عهد و میثاق گرفت و مردم نیز اقرار کردند، و پذیرفتند و روزی است که پیامبر حضرت علیu را به وادی جنّ فرستاد، و روزی است که امام قائم ظهور می‌کند! امّا در اینجا اشاره‌ای به سفینة حضرت نوح و بت‌شکنی حضرت ابراهیم و قرارگرفتن علیu بر دوش پیامبر نمی‌کند!!

معلوم نیست که چرا کلام امام با یک راوی در دو روایت این قدر تفاوت دارد؟ مهمتر اینکه مناسب است یادآور شویم که پس از اسلام هیچ یک از مسلمین به اعیاد و اعمال و رسوم و سُنَن غیرمسلمین توجّه و اعتنا نداشت و اگر فردی مسیحی مسلمان می‌شد دیگر کریسمس و ژانویه و امثال آن را ترک می‌کرد و یا اگر فردی زرتشتی اسلام می‌آورد نوروز و مهرگان و نظایر آن را ترک می‌کرد.

دیگر آنکه چرا پیامبرص یا علیu مردم را از چنین روز مهمّی آگاه نساختند و این روز را گرامی نداشتند؟! علاوه بر این، نوروز بر اساس تقویم شمسی است در حالی که اعمال شرعی و اصولاً تقویم شرعی، تقویم قمری است امّا امام در روایات این باب که هر سه از معلّی روایت شده عبادات را بر حسب تقویم شمسی می‌گوید!

* حدیث 7- مرسل است. علاوه بر این، دو تن از راویان این حدیث، یعنی «هارون بن مسلم» و «مسعده بن صدقه» را در بررسی حدیث هفدهم باب قبل معرّفی کرده‌ایم. ذیل حدیث که می‌گوید: «در قرآن علم گذشته و علم آنچه که تا روز قیامت اتّفاق می‌افتد، آمده است» مشابه حدیث بعدی است و در آنجا به آن می‌پردازیم.

* حدیث 8- به قول مجلسی مجهول است. متن آن نیز همچون حدیث قبلی ناموافق با کتاب خداست. زیرا کتاب خدا تاریخ آیندگان و آنچه در آینده اتّفاق خواهد افتاد، نیست. امّا در این حدیث می‌گوید: «فیه..... ما هو کائن إلى یوم القیامة = در آن است... [خبر] آنچه تا روز قیامت خواهد بود» در حالی که بالعیان می‌بینیم که چنین نیست و خدا چنین کتابی به ما نداده بلکه کتابی برای هدایت و بیان راه پرهیزگاری و سعادت، به ما عطا فرموده است.

* حدیث 9- متن این خبر نیز مانند دو حدیث قبلی، قرآن را جامع اخبار گذشته و آینده دانسته تا خودش را عالِم بدان معرّفی کرده و از خود تمجید کند.

* حدیث10- سند آن به­سبب وجود «سَیف بن عَمیره» ـ که او را معرّفی کرده‌ایم[5] ـ قابل اعتماد نیست. امّا متن آن خوب است و مخالف تعالیم اسلام نیست.



[1]- به قول آقای بهبودی، سبب دفاع و تمجید غُلاة از او نیز همین امر است، زیرا آنان بسیاری از اکاذیب خود را به نام او رواج داده‌اند. (معرفة الحدیث، ص 229).

[2]- روضه کافی، حدیث 507 – هر دو «محمّدباقر» این حدیث را صحیح ندانسته‌اند.

[3]- وسائل الشیعة، ج 3، ص 279 و 280 – ج 17 ص 290 و 291.

[4]- وسائل الشیعة، ج 5، ص 289 کتاب الصلاة باب 48، حدیث 3.

[5]- ر. ک، کتاب حاضر، ص 204.